کلمه جو
صفحه اصلی

مبلغ


مترادف مبلغ : پول، وجه، اندازه، مقدار، میزان، بلوغ، کمال | تبلیغاتچی، تبلیغ کننده، رساننده، مبشر

برابر پارسی : بها، ارزش، اندازه، پول، آوازه گر، پیام رسان، شناساگر، فرارسان، گراینده

فارسی به انگلیسی

amount, expense, exponent, figure, mouthpiece, preacher, propagandist, proponent, publicist, sum


missionary, propagandist


sum, amount


amount, expense, figure, sum, missionary, propagandist, exponent, mouthpiece, preacher, proponent, publicist

فارسی به عربی

طفل , کمیة

عربی به فارسی

جمع کردن , حاصل جمع , مجموع


مترادف و متضاد

۱. پول، وجه
۲. اندازه، مقدار، میزان
۳. بلوغ، کمال


۱. تبلیغاتچی
۲. تبلیغکننده
۳. رساننده، مبشر


پول، وجه


اندازه، مقدار، میزان


بلوغ، کمال


صفت


تبلیغاتچی


تبلیغ‌کننده


رساننده، مبشر


tot (اسم)
جمع، مبلغ، حاشیه نویسی، بچه کوچک، یادداشت مختصر

sum (اسم)
جمع، مجموع، مبلغ، جمله، حاصل جمع

amount (اسم)
میزان، مقدار، مبلغ، عده، مایه، مقدار میزان

quantity (اسم)
حد، مقدار، مبلغ، عده، اندازه، قدر، عدد، چندی، کمیت

missionary (اسم)
مبلغ، مبلغ مذهبی

propagandist (اسم)
مبلغ، مروج

quantum (اسم)
ذره، میزان، درجه، مقدار، مبلغ، اندازه، پله، کمیت

informer (اسم)
مبلغ، جاسوس، کاراگاه، خبر رسان، خبر بر، خبر دهنده، خبرچین، سخن چین، اگاهگر

فرهنگ فارسی

حدرسیدن، جای رسیدن، حدونهایت چیزی، اندازه ومقداری ازپول، تبلیغ کننده، رساننده، کسی که حکم وامری رابدیگری ابلاغ کند
( اسم ) رساننده ابلاغ کننده تبلیغ کننده : مبلغ افکار و عقاید دینی . جمع : مبلغین .

فرهنگ معین

(مُ بَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) تبلیغ کننده .


(مَ لَ) [ ع . ] (اِ.) مقدار، شماره . ج . مبالغ .


(مُ بَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) تبلیغ کننده .
(مَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) مقدار، شماره . ج . مبالغ .

لغت نامه دهخدا

مبلغ. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) رساننده . (آنندراج ). ابلاغ کننده . رجوع به ماده ٔ بعد شود.


مبلغ. [ م ُ ب َل ْ ل َ ] (ع ص ) رسانیده شده . (غیاث ).


مبلغ. [ م َ ل َ ] (ع مص ) به حد کمال و خوبی رسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) کمال و حد رسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمال رسیدن و حد رسیدن . (ناظم الاطباء). حد چیزی و نهایت آن . (از اقرب الموارد). حد و نهایت . (غیاث ). || جای رسیدن و مقام . (غیاث ). جای رسیدن . (آنندراج ). جای و محل رسیدن . (ناظم الاطباء). || همچنین مبلغ نیز بمعنی کامل و جید است ؛ و این لفظ اکثر در انشاء صفت زر نقد واقع میشود، مگر این صفت قبل از موصوف می آید. چنانچه مبلغ ده روپیه یعنی چنین روپیه ها که سازنده آن را جید و کامل به صفات خودش ساخته است و ناسره و غیر جید نیست . و بعضی نوشته اند مَبلَغ مصدر میمی است که در صفت زر نقد بمعنی اسم مفعول واقع میشود. (غیاث ). فارسیان در مال و زر نقد استعمال کنند. (آنندراج ). نقد و زر و پول حاضر و قیمت و بها و نوعاً در حساب این کلمه را بر زر نقد مقدم ذکر میکنند. چنانکه میگویند مبلغ ده اشرفی و مبلغ مرقوم یعنی نقدی که در پیش نوشته شده . (ناظم الاطباء). نقد از دراهم . (از ذیل اقرب الموارد). نقد از دراهم و دنانیر. (مولد). ج ، مبالغ. از آن کنایه به دراهم و دنانیر کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مبلغ عشق تهی دستان ندارد هیچ وزن
مدعی چربید بر من مبلغ و مقدار داشت .

نورالدین ظهوری (از آنندراج ).


نه آن وزن رفته ست در کار او
که مبلغ کشد بار مقدار او.

نورالدین ظهوری (از آنندراج ).


|| مقدار. (مهذب الاسماء) (غیاث ). اندازه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقدار و بلنج و شماره و جمع و جمله . (ناظم الاطباء). مقدار در مورد پول و نقد و جز آن : در ورقی دیدم نبشته به فرمان امیرالمؤمنین نزدیک امیرابوالفضل ... برده آمد از زر چندین وز فرش چند... مبلغش سی بار هزار هزار درم بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191). آنچه از او می باید ستد مبلغ آن بنویسد و به عبدوس دهد تا وی را به درگاه آرند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 369).
سپهر مبلغ عمرت کشیده بر عددی
که عشر آن عدد آید هزار بار هزار.

امیرمعزی (از آنندراج ).


ای پادشاه در آنجا مبالغی بستانهای خوش و آبهای روان ... پدید آمده است . (جوامعالحکایات عوفی ).
گرتو شاهد با میان آیی چو شمع
مبلغی پروانه ها گردآوری .

سعدی .


تاروز روشن شد آن تاریک رای مبلغی راه رفته بود. (گلستان ).
با جوانی چو لعبتی سیمین
عقدبستش به مبلغی کابین .

سعدی .


و مبلغی راه رفتیم هنوز ایستاده بودند. (انیس الطالبین ص 186). و بغیر از همان مبلغ فوق چیزی انفاذ خزانه ٔ عامره نمیشده . (تذکرةالملوک چ 2 ص 24). در هر سه سال یک نوبت مبلغ سی تومان قیمت بند مهر میگیرد. (تذکرةالملوک چ 2 ص 57). مبلغ هشتاد تومان که برآوردی آن مبلغ یکصد و بیست و هفت تومان و پنجهزار و کسری میشود مواجب دارد. (تذکرةالملوک چ 2 ص 54). || محصول . || به اصطلاح حساب ، حاصل جمع. (ناظم الاطباء). || بسیار. (غیاث ). بسیار و فراوان و چندان . (ناظم الاطباء). بسیار و مقدار کثیری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || اندک . (غیاث ).

مبلغ. [ م ُ ب َل ْ ل ِ ] (ع ص ) رساننده . (غیاث ). رساننده و کسی که حکم و امر را بدیگران می رساند و ابلاغ می کند. (ناظم الاطباء). رساننده و کسی که پیام یا نامه با درود و جز آن را به دیگری می رساند. (از ذیل اقرب الموارد). رساننده ، آن که به دینی و مسلکی خواند. داعی . تبلیغ کننده . آن که دینی را به مردم آموختن و باورانیدن خواند. ج ، مبلغین .
- مبلغ رسالت ؛ پیام گزار. پیغام گزار. رساننده ٔ پیام . آن که مردمان را به دینی و طریقی گرداند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مبلغ. [ م َ ل َ ] ( ع مص ) به حد کمال و خوبی رسیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) کمال و حد رسیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کمال رسیدن و حد رسیدن. ( ناظم الاطباء ). حد چیزی و نهایت آن. ( از اقرب الموارد ). حد و نهایت. ( غیاث ). || جای رسیدن و مقام. ( غیاث ). جای رسیدن. ( آنندراج ). جای و محل رسیدن. ( ناظم الاطباء ). || همچنین مبلغ نیز بمعنی کامل و جید است ؛ و این لفظ اکثر در انشاء صفت زر نقد واقع میشود، مگر این صفت قبل از موصوف می آید. چنانچه مبلغ ده روپیه یعنی چنین روپیه ها که سازنده آن را جید و کامل به صفات خودش ساخته است و ناسره و غیر جید نیست. و بعضی نوشته اند مَبلَغ مصدر میمی است که در صفت زر نقد بمعنی اسم مفعول واقع میشود. ( غیاث ). فارسیان در مال و زر نقد استعمال کنند. ( آنندراج ). نقد و زر و پول حاضر و قیمت و بها و نوعاً در حساب این کلمه را بر زر نقد مقدم ذکر میکنند. چنانکه میگویند مبلغ ده اشرفی و مبلغ مرقوم یعنی نقدی که در پیش نوشته شده. ( ناظم الاطباء ). نقد از دراهم. ( از ذیل اقرب الموارد ). نقد از دراهم و دنانیر. ( مولد ). ج ، مبالغ. از آن کنایه به دراهم و دنانیر کنند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مبلغ عشق تهی دستان ندارد هیچ وزن
مدعی چربید بر من مبلغ و مقدار داشت.
نورالدین ظهوری ( از آنندراج ).
نه آن وزن رفته ست در کار او
که مبلغ کشد بار مقدار او.
نورالدین ظهوری ( از آنندراج ).
|| مقدار. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ). اندازه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مقدار و بلنج و شماره و جمع و جمله. ( ناظم الاطباء ). مقدار در مورد پول و نقد و جز آن : در ورقی دیدم نبشته به فرمان امیرالمؤمنین نزدیک امیرابوالفضل... برده آمد از زر چندین وز فرش چند... مبلغش سی بار هزار هزار درم بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191 ). آنچه از او می باید ستد مبلغ آن بنویسد و به عبدوس دهد تا وی را به درگاه آرند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 369 ).
سپهر مبلغ عمرت کشیده بر عددی
که عشر آن عدد آید هزار بار هزار.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
ای پادشاه در آنجا مبالغی بستانهای خوش و آبهای روان... پدید آمده است. ( جوامعالحکایات عوفی ).
گرتو شاهد با میان آیی چو شمع
مبلغی پروانه ها گردآوری.
سعدی.

مبلغ. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) رسانیده شده . صیغه ٔ اسم مفعول از ابلاغ است و متفرع از ابلاغ که به معنی رسیدن و کامل شدن است . چنانکه گویند این کودک بالغ شده و در فارسی نیز ترجمه ٔ بلوغ که رسیدن است به معنی کامل شدن بسیار می آید چنانکه گویند که این میوه رسیده است ، یعنی پخته و کامل شده است . (از غیاث ).


فرهنگ عمید

۱. کسی که دربارۀ آیین، دین، یا مکتبی تبلیغ می‌کند.
۲. کسی که مصرف کالایی را تبلیغ می‌کند؛ تبلیغ‌کننده.
۳. [قدیمی] رساننده.


۱. اندازه و مقداری از پول.
۲. [قدیمی] حد رسیدن؛ جای‌ رسیدن.
۲. [قدیمی] حد و نهایت چیزی.


۱. کسی که دربارۀ آیین، دین، یا مکتبی تبلیغ می کند.
۲. کسی که مصرف کالایی را تبلیغ می کند، تبلیغ کننده.
۳. [قدیمی] رساننده.
۱. اندازه و مقداری از پول.
۲. [قدیمی] حد رسیدن، جای رسیدن.
۲. [قدیمی] حد و نهایت چیزی.

دانشنامه عمومی

مبلغ (فیلم). مبلّغ (به انگلیسی Missionary Man) عنوان فیلمی اکشن و ماجرایی به کارگردانی دولف لاندگرن می باشد. فیلمنامه این اثر را دولف لاندگرن به همراه فرانک والدز نوشته و تهیه کنندگی فیلم بر عهده اندرو استیونز می باشد. این فیلم نود و سه دقیقه ای محصول کمپانی سونی پیکچرز می باشد که در سال ۲۰۰۷ ساخته شد.
دولف لاندگرن
موتور سواری ناشناس (دولف لاندگرن) وارد شهری می شود که اغلب سکنه اش سرخپوست هستند. این طور به نظر می رسد که وی به خاطر حضور داشتن در مراسم خاکسپاری یکی از دوستان قدیمی اش - که به نظر می رسد به مرگ طبیعی نمرده و به قتل رسیده است - به آنجا آمده، اما ...
این فیلم توسط شرکت فرهنگی هنری تصویر دنیای هنر دوبله و توزیع شد.

فرهنگ فارسی ساره

آوازه گر، فرارسان


پیشنهاد کاربران

mablagh در پارسی " پزوارش ، رساد "
mobalegh در پارسی " رساننده "
در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

داعی

( تبلیغ کننده ) این واژه عربی است و پارسی جایگزین این است:
سمسین samsin ( سنسکریت )

رساننده، ابلاغ کننده


کلمات دیگر: