مترادف مبلغ : پول، وجه، اندازه، مقدار، میزان، بلوغ، کمال | تبلیغاتچی، تبلیغ کننده، رساننده، مبشر
برابر پارسی : بها، ارزش، اندازه، پول، آوازه گر، پیام رسان، شناساگر، فرارسان، گراینده
amount, expense, exponent, figure, mouthpiece, preacher, propagandist, proponent, publicist, sum
missionary, propagandist
sum, amount
جمع کردن , حاصل جمع , مجموع
۱. پول، وجه
۲. اندازه، مقدار، میزان
۳. بلوغ، کمال
۱. تبلیغاتچی
۲. تبلیغکننده
۳. رساننده، مبشر
پول، وجه
اندازه، مقدار، میزان
بلوغ، کمال
صفت
تبلیغاتچی
تبلیغکننده
رساننده، مبشر
(مُ بَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) تبلیغ کننده .
(مَ لَ) [ ع . ] (اِ.) مقدار، شماره . ج . مبالغ .
مبلغ. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) رساننده . (آنندراج ). ابلاغ کننده . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مبلغ. [ م ُ ب َل ْ ل َ ] (ع ص ) رسانیده شده . (غیاث ).
نورالدین ظهوری (از آنندراج ).
نورالدین ظهوری (از آنندراج ).
امیرمعزی (از آنندراج ).
سعدی .
سعدی .
مبلغ. [ م ُ ب َل ْ ل ِ ] (ع ص ) رساننده . (غیاث ). رساننده و کسی که حکم و امر را بدیگران می رساند و ابلاغ می کند. (ناظم الاطباء). رساننده و کسی که پیام یا نامه با درود و جز آن را به دیگری می رساند. (از ذیل اقرب الموارد). رساننده ، آن که به دینی و مسلکی خواند. داعی . تبلیغ کننده . آن که دینی را به مردم آموختن و باورانیدن خواند. ج ، مبلغین .
- مبلغ رسالت ؛ پیام گزار. پیغام گزار. رساننده ٔ پیام . آن که مردمان را به دینی و طریقی گرداند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مبلغ. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) رسانیده شده . صیغه ٔ اسم مفعول از ابلاغ است و متفرع از ابلاغ که به معنی رسیدن و کامل شدن است . چنانکه گویند این کودک بالغ شده و در فارسی نیز ترجمه ٔ بلوغ که رسیدن است به معنی کامل شدن بسیار می آید چنانکه گویند که این میوه رسیده است ، یعنی پخته و کامل شده است . (از غیاث ).
۱. کسی که دربارۀ آیین، دین، یا مکتبی تبلیغ میکند.
۲. کسی که مصرف کالایی را تبلیغ میکند؛ تبلیغکننده.
۳. [قدیمی] رساننده.
۱. اندازه و مقداری از پول.
۲. [قدیمی] حد رسیدن؛ جای رسیدن.
۲. [قدیمی] حد و نهایت چیزی.
آوازه گر، فرارسان