کلمه جو
صفحه اصلی

گلوله کردن

فارسی به انگلیسی

ball, roll, wad, to form into a all

to form into a all


ball, roll, wad


فارسی به عربی

فکرة , کرة

مترادف و متضاد

ball (فعل)
رقصیدن، گلوله کردن

clue (فعل)
گلوله کردن، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن

clew (فعل)
گلوله کردن، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن

فرهنگ فارسی

مدور کردن گرد کردن بشکل گلوله در آوردن .

لغت نامه دهخدا

گلوله کردن. [ گ ُ لو ل َ / ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مدور کردن. گرد کردن. بشکل گلوله درآوردن. || مجازاً خوردن غذایی و این را در حال تعریض گویند: بشین غذا را گلوله کن ، یعنی زهرمار کن.


کلمات دیگر: