گشاده . [ گ ُ دَ
/ دِ ] (ن مف ) باز. مقابل بسته . مفتوح : هرج الباب ؛ گشاده گذاشت در را. (منتهی الارب )
: گشاده در هر دو آزاده وار
میان کوی کندوری افکنده خوار.
ابوشکور.
چو خسرو [ پرویز ] گشاده در باغ دید
همه چشمه ٔ باغ پرماغ دید.
فردوسی .
سرایش را دری بینی گشاده
بدر بر چاکران را شهد و شکر.
فرخی .
بر آخورش استوار بیند چنانکه گشاده نتواند شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
98). اگر وقت سرما باشد جای گشاده نشیند تا با هوای صحرای خوی کرده شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نظر در قعر چاه افکند [ مرد ] اژدهایی سهمناک دید دهان گشاده . (کلیله و دمنه ). || جاری . روان
: بجای سرکه و حلوای دهر خون خور از آن
که خون گشاده چو سرکه ست و بسته چون حلوا.
مجیر بیلقانی .
|| شاد. بشاش . خندان . خوش
: چون قدر تو عالی و چو روی تو گشاده
چون عهد تو نیکو و چو حلم تو رزین است .
منوچهری .
جستم از نامه های نغزنورد
آنچه دل را گشاده تاند کرد.
نظامی .
روی گشاده ای صنم طاقت خلق میبری
چون پس پرده میروی پرده ٔ خلق میدری .
سعدی (طیبات ).
|| آزاد. رها مقابل مقید. مقابل بند نهاده
: اکنون چون کار بر این جایگاه رسید و به قلعه ٔ کوه تیز میباشد گشاده ... صواب آن است که عزیزاً و مکرماً بدان قلعت مقیم میباشند. (تاریخ بیهقی ). سخت ترسانیدش و گفت کنیزک تدبیر کار خود بساز تا گشاده ای . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
231). || روشن . واضح . علنی
: بگویم گشاده چو پاسخ دهید
به پاسخ مرا روز فرخ نهید.
فردوسی .
سوی استادم بر خط خویش مسطوره نبشته بود و سخن گشاده بگفته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
549). || فصدشده (رگ ). بریده . بازکرده
: رگ گشاده ٔ جانم به دست مهر که بندد
که از خواص به دوران نه دوست ماند نه خویشم .
خاقانی .
-
آب گشاده ؛ آب روان . آب جاری
: صهبا گشاده آبی و زر بسته آتشی است
من آب و آتش از زر و صهبا برآورم .
خاقانی .
- || شربت یا مربی .
- || می . باده
: زر به بهای می چو سیم مکن گم
آتش بسته مده به آب گشاده .
خاقانی .
-
چهره گشاده ؛ آنکه صورتش مکشوف باشد.
- || آرایش شده . زیبائی یافته . زیباشده
: سپر ماه چهره گشاده ٔ قلم قدرت اوست . (سندبادنامه ص
2).
-
خاطر گشاده ؛ ذهن و دل روشن و صافی
: بر خاطر گشاده و روشن ضمیر تو
پوشیده نیست سری جز سر غیب دان .
سوزنی .
-
روی گشاده ؛ روی باز. بدون حجاب
: دخترکان سپاه زنگی زاده
پیش وضیع و شریف روی گشاده .
منوچهری .
روی گشاده ای صنم طاقت خلق میبری
چون پس پرده میروی پرده ٔ خلق میدری .
سعدی (طیبات ).
ترکیب ها:
-
گشاده آسمان ، گشاده ابرو، گشاده بال ، گشاده پا، گشاده پیشانی ، گشاده خاطر، گشاده خد، گشاده دست ، گشاده دل ، گشاده دندان ، گشاده دهان ، گشاده رخ ، گشاده رو، گشاده روان ، گشاده روی ، گشاده زبان ، گشاده زلف ، گشاده زنخ ، گشاده سخن ، گشاده سر، گشاده سلاح ، گشاده کار، گشاده کام . رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.