کلمه جو
صفحه اصلی

لگد زدن

فارسی به انگلیسی

kick, quicken, recoil, to kick, to recoil

to kick, to recoil


kick, quicken


فارسی به عربی

اسلق , حافر
جزمة , رسم , رکلة

اسلق , حافر


مترادف و متضاد

kickback (فعل)
پس زدن، لگد زدن

hoof (فعل)
رقصیدن، لگد زدن، باسم زدن، پای کوبیدن

boot (فعل)
لگد زدن، با سر چکمه و پوتین زدن

kick (فعل)
لگد زدن، پا زدن، با پا زدن

spurn (فعل)
رد کردن، لگد زدن، پشت پا زدن

poach (فعل)
دزدیدن، لگد زدن، راندن، فرو کردن، بهم زدن، تجاوز کردن به، هل دادن، اب پز کردن، دزدکی شکار کردن، برخلاف مقررات شکار صید کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) با پا زدن ( خواه انسان باشد و خواه حیوان ) جفتک انداختن اسکیزه کردن . با لگد زدن به بخت خود . بر خلاف مصلحت و سود خویش اقدامی کردن از امرا ی سودمند در گذشتن . یا لگد زدن تفنگ یا مسلسل . فشار آوردن قنداق آن بر شانه و سینه و تیر انداز به هنگام در کردن تیر . یا لگد زدن در کاری . بر هم زدن کاری را .

لغت نامه دهخدا

لگد زدن. [ ل َ گ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) جفتک انداختن. آلیز انداختن. اسکیزه کردن. اسکیز کردن. آلیز زدن. اسکیزیدن. رعص. ضراح. ضرح. لیز. ( منتهی الارب ) :
که بردرند سگان هرکه را نگردد سگ
لگد زنند خران هرکه را نباشد خر.
مسعودسعد.
به داد ثور بسی شیر اول و آخر
به یک لگد که بر او زد بریخت ناگاهان.
مسعودسعد.
اشتری جسته و مهارگسسته بر من گذشت و لگدی محکم بر پشت من زد. ( سندبادنامه ص 131 ).
لگدکوب غمت زآن گشت روحم
که بخت بد لگد زد بر فتوحم.
نظامی.
آتش در خرمن خود میزنی
دولت خود را به لگد میزنی.
نظامی.
جحف ؛ لگد زدن کسی را چنانکه بیفتد. ( منتهی الارب ). نفح ؛ لگد زدن ستور. ( تاج المصادر ). لهز؛ لگد زدن بر سینه. لکز؛ لگد زدن بر سینه. || لگد زدن تفنگ ؛ صدمه زدن آن از عقب بر سینه بعد سر دادن. ( آنندراج ). ضربت زدن قنداق تفنگ بر سینه و کتف ، گاه خالی شدن تیر :
مشو ایمن که این وامانده لنگ است
که با یک پا لگدزن چون تفنگ است.
میر یحیی شیرازی ( از آنندراج ).
- لگد به بخت خود زدن ؛ از سر چیزی یا امری سودمند درگذشتن ونپذیرفتن :
طریق و مذهب عیسی به باده خوش ناب
نگاه دار و مزن بخت خویش را به لگد.
منوچهری.
رجوع به مجموعه مترادفات ص 311 شود.


کلمات دیگر: