کلمه جو
صفحه اصلی

نبوغ


مترادف نبوغ : استعداد، دها، هوش

برابر پارسی : هوشمندی، فرهوشی

فارسی به انگلیسی

genius, ingenuity

genius


فارسی به عربی

ابداع , عبقری

مترادف و متضاد

ingenuity (اسم)
مهارت، استعداد، هوش، صفاء، قوه ابتکار، نبوغ، امادگی برای اختراع

genius (اسم)
استعداد، خوش طبعی، ژنی، دماغ، نابغه، نبوغ

استعداد، دها، هوش


فرهنگ فارسی

بر آمدن، ظاهرشدن، هوشیاری وذکاوت، جودت رای
۱ - ( مصدر ) آشکارشدن ظاهرگردیدن .۲ - دردانش وهنروادب ممتازگشتن .۳ - ( اسم ) هوش سرشار.۴ - استعداد بسیار.

فرهنگ معین

(نُ ) [ ع . ] (مص ل . ) تیزهوش بودن ، استعداد قوی داشتن .، استعداد خُلاق استثنائی و بسیار نیرومند.

لغت نامه دهخدا

نبوغ. [ ن ُ ] ( ع مص ) نبغ. رجوع به نبغ شود. || آشکارا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). ظاهر و آشکار گردیدن. ( آنندراج ). || شاعر خوب شدن و عالم جید گشتن. ( فرهنگ نظام ). || آدم فوق العاده گشتن در دانش و هنر، و این معنی جدیداست. ( فرهنگ نظام ). || ( اِمص ) نابغگی. ( یادداشت مؤلف ). || در تداول ، هوش سرشار. استعداد فوق العاده. در تمام معانی رجوع به نبغ شود.

فرهنگ عمید

هوشیاری، ذکاوت، جودت فکر.

دانشنامه عمومی

نبوغ اشاره به روند استفاده از ایده های نو برای حل مشکلات و روبرو شدن با چالش ها است. شروع یک شرکت جدید یا ساخت هواپیما با کاغذ، گونه هایی از نبوغ هستند. بشر از طریق علوم کاربردی به پیشرفت در فناوری دست یافته است. اما همچنان می تواند در توسعه اجتماعی سازمان ها، نهادها و روابط دیده شود. نبوغ پیچیده ترین اندیشه بشری است که منجر به استفاده از فرصت ها و رفع مشکلات می شود طبق تحقیقات علی فراهانی راد همچنین می توان نبوغ را مجموعه اگاهی های ذهنی،انتسابی ( ذاتی) اشخاص در انجام هر فعالیتی (از کلاهبرداری تا یادگیری سریع علوم طبیعی و...) تعریف کرد.

فرهوشی. چون «سرپوشی» خوانده می شود.


پیشنهاد کاربران

تیز هوشی

ژنی

بهتر هست به نابغه بگید فرهوش و به نبوغ بگید فرهوشگی
فرهوشی خیلی چیز جالب نیست باید بگید فرهوشگی


کلمات دیگر: