کلمه جو
صفحه اصلی

واریز کردن

فارسی به انگلیسی

deposit, settle, to settle, to liquidate, to clear up

to settle, to liquidate, to clear up


deposit, settle


فارسی به عربی

مقعد

مترادف و متضاد

settle (فعل)
فرو نشستن، ماندن، جا دادن، تصفیه کردن، معین کردن، مسکن گزیدن، تسویه کردن، فیصل دادن، ساکن کردن، مسکن دادن، واریز کردن، نشست کردن، مستقر شدن، مقیم کردن، مستقر ساختن، مقیم شدن، ته نشین شدن، تصفیه حساب کردن

even (فعل)
صاف کردن، هموار کردن، واریز کردن، مسطح کردن

square (فعل)
وفق دادن، واریز کردن، مربع کردن، مجذور کردن، چهار گوش کردن، به توان دوم بردن، جور دراوردن

فرهنگ فارسی

(مصدر ) یا واریز کردن حساب . تفریغ حساب کردن . یا واریز ساختمان بنا چاه و غیره ) . فرو ریختن قسمتی از آن . یا واریز کردن کوه . فرو ریختن قسمتی از کوه بر اثر زلزله و غیره .
منهدم شدن ریختن قسمتی از بنادر چاه و یا قنات و بنا و نظایر آن .

لغت نامه دهخدا

واریز کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) منهدم شدن. ریختن قسمتی از بنا در چاه و یا قنات و بنا و نظایر آن. || رسیدگی کردن به حسابها. تفریغ حساب کردن. تسویه حساب کردن.


کلمات دیگر: