کلمه جو
صفحه اصلی

مبهوت


مترادف مبهوت : بهت زده، حیران، حیرت زده، خیره، شگفت زده، مات، متحیر، هاج وواج

برابر پارسی : شگفت زده، سرگشته، هاج و واج، سرگردان

فارسی به انگلیسی

astonished, struck dumb


foggy, nonplused, nonplussed, open-mouthed


astonished, struck dumb, foggy, nonplused, nonplussed, open-mouthed

فارسی به عربی

( مبهوت (از شدت ترس ) ) مرعوب

مترادف و متضاد

بهت‌زده، حیران، حیرت‌زده، خیره، شگفت‌زده، مات، متحیر، هاج‌وواج


confounded (صفت)
گیج، نفرین شده، مبهوت، مات، مضطرب، سر در گم، لعنت شده

aghast (صفت)
مبهوت، وحشت زده، مات

staggered (صفت)
مبهوت

rocked (صفت)
مبهوت

astonished (صفت)
مبهوت، مات، متعجب، متحیر

surprised (صفت)
مبهوت، متعجب، متحیر

flabbergasted (صفت)
مبهوت، متحیر

dumb-struck (صفت)
مبهوت، مات، مات ومبهوت

فرهنگ فارسی

متحیر، سرگردان، بهت زده، حیرت زده
( اسم ) حیرت زده بهت زده متحیر حیران : ... راه خراسان را گرفته و آنجا راه گم کردند مبهوت و مدهوش و حیران ماندند .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) سرگردان ، حیرت زده .

لغت نامه دهخدا

مبهوت. [ م َ ] ( ع ص ) حیران و اسم مفعول از بهت بمعنی حیرت است. ( غیاث ). حیران و حیران کرده شده. ( آنندراج ). عاجز شده و متحیر مانده. ( ازمنتهی الارب ). سرگشته و متحیر. ( محیطالمحیط ). متحیر.( بحرالجواهر ). عاجز و متحیر و پریشان و سرگشته و حیران و سرگردان و پریشان و آشفته و متعجب. ( ناظم الاطباء ). || افترا زده شده و دروغ بربسته شده.( ناظم الاطباء ). || مأخوذ ازتازی سرگشته و حیران و سرگردان و پریشان و آشفته و متعجب و گنگ وبی زبان و ساکت و خاموش از آشفتگی. ( ناظم الاطباء ).
- مبهوت ماندن ؛ متعجب و آشفته و مدهوش و پریشان شدن :
تو خفته و اختران همه شب
مبهوت بمانده در جمالت.
عطار.
راه خراسان را گرفته و آنجا راه گم کردند مبهوت و مدهوش و حیران ماندند. ( سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 13 ).

فرهنگ عمید

متحیر، سرگردان، بهت زده، حیرت زده.

فرهنگ فارسی ساره

گیج


جدول کلمات

مات

پیشنهاد کاربران

مات شده، حیرت زده

بهت زده، حیران، حیرت زده، خیره، شگفت زده، مات، متحیر، هاج ، واج

مدهوش

در گیلیگی بوتورستن bootoorestan برابر زیبای ایرانی و آریایی این واژه است
فلانی بهت زده و مبهوته : فلانی بوتوروسته


کلمات دیگر: