مترادف لنگه : عدل، نصف خروار، هاله، تا، تالی، طاق، عدیل
متضاد لنگه : جفت
half a load, bale, mate, match, fellow
bale, bundle, doublet, duplicate, fellow, match , mate, odd, twin
عدل ≠ جفت
نصفخروار
هاله
تا، تالی، طاق، عدیل
۱. عدل
۲. نصفخروار
۳. هاله
۴. تا، تالی، طاق، عدیل ≠ جفت
یک نیمه از دو نیمۀ متقارن قوس یا چَفته که در میان رأس (apex) و پاکار قرار دارد
(لِ گِ) (اِ) 1 - یکی از دو قسمت بار، عدل ، تاجه . 2 - فرد، نقیض جفت . 3 - یکی از دو قسمت در، لت ، لخت ، مصراع . 4 - عدیل ، نظیر.
(لَ گِ یا گَ) (اِ.) = لنگ : آلت تناسل .
لنگه . [ ل ِ گ َ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ عباسی است ، طول 86 و عرض 36هزار گز واقع در جنوب لار. نام یکی از بخشهای پنجگانه ٔ شهرستان لار و محدود است از شمال به بخش بستک ، از جنوب به خلیج فارس ، از باختر به بخش گاوبندی لار و از خاور به شهرستان بندرعباس . این بخش در جنوب خاوری شهرستان واقع، هوای آن در سواحل خلیج فارس گرم و مرطوب ودر نقاطی که پشت ارتفاعات هستند گرم و خشک است . تابستان های بخش طولانی و بسیار گرم و زمستانهای آن ملایم است . آب مشروب به طور کلی از چاه و باران (در برکه هاجمع و نگاهداری میشود) و زراعت در همه جا دیمی است .محصولات عبارتند از: غلات و جزئی خرما و جزئی صیفی . شغل اهالی زراعت ، کسب ، صید ماهی و مروارید و در سواحل ، باربری دریائی . صنعت معموله در بنادر، ساختن و تعمیر کرجی های بادی و در سایر نقاط گلیم بافی است . این بخش از شش دهستان به نام : حومه ، مرزوقی ، چارکی ، عبیدلی ، حمداوی و بدوی تشکیل یافته و مجموع قراء و قصبات آن 91 و نفوس بخش در حدود 41هزار تن و مرکز بخش قصبه و بندر لنگه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
لنگه . [ ل ِ گ َ / گ ِ ] (اِ) تاچه . عدل . تابار. تای . تا. لنگه بار. یکی از دو قسمت بار. عدل و آن یک جزء بار است ، یعنی آنچه که بر یک سوی راست یا چپ ستوری حمل کنند. نیمی از بار و آن بیشتر در هندوانه و خربزه و چغندر و برنج و گندم و امثال آن به کار است . مقابل عدل که در قماش مستعمل است و مقابل تنگ که در شکر معمول است . نصف بار. نصف یک بار که بر یک سوی ستور بردارند. عِدل . عِب ء. ثانی اثنین . تنگ . (زمخشری ). لنگه یا عدل یا صندوق که در اصطلاح مردم اصفهان ، دوازده من تبریز است : یک لنگه ٔ زغال ، یک لنگه ٔ هندوانه و جز آن . || مصراع . (در درها) . طبق . لت . لخت . صفق . یکی از دو قسمت در دو لختی : دو لنگه ٔ در را پیش کرد. || مرادف لنگ که گذشت ولگنه به تقدیم گاف بر نون از تصرفات لوطیان است . (آنندراج ). || فرد. تا. تای . تاه . طاق . یکی .فردی از زوجی . مقابل جفت . هر تای از جفت یا زوجی .
- لنگه کفش کهنه ٔ کسی بودن ؛ به مزاح سخت حامی و طرفدار و مدافع او بودن .
- یک لنگه ٔ ابرو ؛ یک تای ابرو: یک لنگه ٔ ابروی او به هزار دیگران می ارزد.
- یک لنگه ارسی ، کفش ، گیوه ؛ یک تای از آنها.
- یک لنگه بار ؛ یک تای بار.
- امثال :
لنگه ٔ گیوه را با سرنیزه چه کار .
|| عدیل . تای . شبیه . مثل . ثانی اثنین . همتا. چون . مانند (در تداول زنان و مجازاً در تداول عامه ): لنگه ٔ او؛ مانند او. من لنگه ٔ شما نیستم که دوستان را فراموش کنم . لنگه ندارد؛ نظیر ندارد.
- لنگه به لنگه ؛ ناهمتا. تابه تا. غیرمشابه . که هر دو لنگ به یک اندازه و یارنگ و امثال آن نباشند. ناجور. که به یک شکل یا قد یا اندازه و رنگ و غیره هستند: کفشهای من در مهمانی لنگه به لنگه شده است ؛ یک تای آن با یک تای کفش مهمان دیگری عوض شده است .
- لنگه به لنگه ابرو انداختن ؛ یک ابرو را بالا بردن در حالی که دیگری به جای خویش باشد؛ به کرشمه و دلال به نوبت ابروی راست و ابروی چپ را جداجدا بالا بردن و به زیر آوردن : ابرو بنداز لنگه لنگه .
|| سنگ لنگه ؛ خرسنگهاکه زیر بنا به کار برند.
لنگه . [ ل ِ گ ِ ] (اِخ ) بندر لنگه نزدیک مهرگان در آخر راه لار به ساحل خلیج فارس در 688000گزی شیراز واقع است . قصبه و بندر مرکز بخش لنگه و دهستان حومه ٔ شهرستان لار، و مختصات جغرافیائی آن عبارت است از: طول 54 درجه و 53 دقیقه از گرینویچ ، عرض 26درجه و 33 دقیقه و ارتفاع از سطح دریا به طور متوسطپنج متر. در 306هزارگزی جنوب خاوری لار و 616هزارگزی جنوب خاوری بندر بوشهر واقع شده و به وسیله ٔ راه شوسه به دو شهر مزبور و بندرعباس مربوط میباشد. هوای قصبه گرم ، مرطوب و مالاریائی است و آب مشروب آن از چاه و باران تأمین میشود. سکنه ٔ آن 9404 تن و شغل اهالی تجارت ، پیله وری ، دریانوردی ، صید ماهی و ساختن کرجی های بادی است . در حدود دویست باب دکان دارد و ادارات دولتی : بخشداری ، شهربانی ، مرزبانی ، پست ، تلگراف ، دارائی و آمار، ژاندارمری ، بانک ملی ، گارد گمرک ، شهرداری ، دادگاه و بهداری بدانجاست . و هم لنگرگاه برای کشتیهای کوچک و متوسط در 1200 تا 1800 متری ساحل دارد و محلی نیز نزدیک ساحل برای تعمیر کشتیهای کوچک هست .(از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). لنگه دارای ده هزار باب خانه و قریب سی هزار تن سکنه است . و آنجا معادن قیر، گوگرد، سنگ گچ و آهک هست . بندری است مرکز تجارت مروارید و اهالی به تجارت مروارید میپردازند. مرکز بندر لنگه دارای 2200 خانوار و 11 قریه است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 483). و رجوع به بندر لنگه شود.
لنگه . [ ل ِ گ ِ ] (اِخ ) نام دهستان حومه ٔ بخش لنگه ٔ شهرستان لار. این دهستان در جنوب خاوری بخش در جلگه ، مشرف به خلیج فارس واقع و از شمال به ارتفاعات دین ، تنگ کوه و پل غار متکی است . هوای آن گرم و مرطوب و مالاریائی . آب مشروب آن از باران و چاه و زراعت به طور کلی دیمی . محصولات آنجا غلات ، خرما و جزئی صیفی کاری . شغل اهالی زراعت ، کسب ، صید ماهی و دریانوردی ، صنعت متداول ساختن و تعمیر کرجی های بادبانی است . این دهستان از 29 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و نفوس آن در حدودهفده هزار تن و قرای مهم آن عبارت است از بندر کنگ ، بند معلم ، برکه ٔ علی مهرگان و بندر شناس . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). از نواحی لارستان میانه ٔ مشرق وجنوب شهر لار. درازای آن از امیران تا کوبستانه 14 فرسخ و پهنای آن از چمپه تا بندر لنگه شش فرسخ است .
لنگه . [ ل ُ گ ِ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در (سِن -اِ-لوار) از ولایت سمور به فرانسه . دارای راه آهن و 3657 تن سکنه است .
مقیاسی برای توزین شلتوک یا گندم که مساوی شصت کیلوگرم است ...
۱غلاف شلتوک ۲واحد شمارش در بعضی اشیا چون یک لنگه ی در یا ...
از توابع بندپی بابل
قسمتی از چرخ نخ ریسی سنتی