کلمه جو
صفحه اصلی

گریزگاه


مترادف گریزگاه : گریختنگاه، مفر، مناص

فارسی به انگلیسی

haven, hideaway, refuge, transition - verse

refuge, transition - verse


haven, hideaway, refuge


فارسی به عربی

لجوء

مترادف و متضاد

asylum (اسم)
نوانخانه، خسته خانه، پناه، تیمارستان، بستگاه، گریزگاه، پناه گاه

گریختنگاه، مفر، مناص


فرهنگ فارسی

جائی ازنطق یانوشته یاقصیده که میتوان در آنجابمناسبتی ازموضوع سخن بموضوع دیگرگریززد
( اسم ) جایی که بدانجا گریزند و پناه برند مفر : و دانید که اینجا گریز گاهی نیستباید که مرا امروز و امشب مهلت دهید.

لغت نامه دهخدا

گریزگاه.[ گ ُ ] ( اِ مرکب ) جائی که گریخته بدان پناه گیرد. ( آنندراج ). مَفَرّ. مَحیص. مَفیض. ( منتهی الارب ) : عاجز نمیکند او را هیچ دشوار و مفر و گریزگاهی نیست هیچ احدی را از قضای او. ( تاریخ بیهقی ). جیحون بزرگ در پیش است و گریزگاه خوارزم سخت دور. ( تاریخ بیهقی ). و دانید که اینجا گریزگاهی نیست باید که مراامروز و امشب مهلت دهید. ( فارسنامه ابن البلخی ص 101 ). میل گریز به کمر فرار محکم ببستند و همه به گریزگاهی پنهان بنشستند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 89 ).
در حوادث گریزگاه جهان
حصن اندیشه حصین تو باد.
انوری.
نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن
نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم.
سعدی ( طیبات ).
به خدای اگر بدردم بکشی که برنگردم
کسی از تو چون گریزد که تواش گریزگاهی.
سعدی ( طیبات ).
راز دل عاشقان ز سینه عیان است
عرصه محشر گریزگاه ندارد.
صائب.

فرهنگ عمید

۱. جای گریختن، محل مناسب برای گریختن.
۲. (ادبی ) جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که می توان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد.

جدول کلمات

مفر

پیشنهاد کاربران

محل گریز


کلمات دیگر: