کلمه جو
صفحه اصلی

وارسی کردن

فارسی به انگلیسی

check, consider, examine, explore, inspect, verify, to search, to verify, to audit

to search, to verify, to audit


check, consider, examine, explore, inspect, verify


فارسی به عربی

تدقیق , حقق فیه

مترادف و متضاد

investigate (فعل)
تحقیق کردن، باز جویی کردن، رسیدگی کردن، بررسی کردن، پژوهیدن، تفتیش کردن، جستار کردن، وارسی کردن، استفسار کردن، اطلاعات مقدماتی بدست اوردن

sift (فعل)
الک کردن، وارسی کردن، غربال کردن، بیختن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سرکشی کردن تفتیش کردن . ۲ - ممیزی کردن .
رسیدگی کردن و بطور دقیق آگاهی حاصل کردن .

لغت نامه دهخدا

وارسی کردن. [ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رسیدگی کردن و بطور دقیق آگاهی حاصل کردن. ( از ناظم الاطباء ). تحقیق. تفتیش کردن. نیک تفتیش کردن. تجسس. تفحص کردن. پژوهش کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ).


کلمات دیگر: