کلمه جو
صفحه اصلی

متبحر


مترادف متبحر : استاد، دانا، دانشمند، آگاه، زبردست، کاردان، ماهر، متخصص، وارد، ورزیده

متضاد متبحر : ناشی

برابر پارسی : زبردست، چیره دست، کاردان، کارشناس

فارسی به انگلیسی

competent, proficient, wizard, versed, erudite

versed, erudite


competent, proficient, wizard


فارسی به عربی

مطلع

مترادف و متضاد

conversant (صفت)
اگاه، بصیر، وارد، متبحر، وارد بجریانات روز

erudite (صفت)
متبحر، عالم، اموزنده، دانشمندانه

استاد، دانا، دانشمند، آگاه ≠ ناشی


زبردست، کاردان، ماهر، متخصص، وارد، ورزیده


۱. استاد، دانا، دانشمند، آگاه
۲. زبردست، کاردان، ماهر، متخصص، وارد، ورزیده ≠ ناشی


فرهنگ فارسی

بسیاردانا، کسی که درعلمی اطلاعات فراوان دارد
( اسم ) ۱ - آنکه در علمی بسیار تعمق دارد دانا : در نجوم و طب و ترسل و دیگر انواع متبحر است . ۲ - متخصص مقابل متطرف جمع : متبحرین .

فرهنگ معین

(مُ تَ بَ حِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ماهر.

لغت نامه دهخدا

متبحر. [ م ُ ت َ ب َح ْ ح ِ ] ( ع ص ) بسیارعلم. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). مرد بسیار با علم که در بحر علوم غور کرده و شناوری کرده باشد. ( ناظم الاطباء ) : فکیف در نظراعیان حضرت خداوندی عز نصره که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر. ( گلستان چ فروغی ص 10 ). سندباد در علوم و فضایل متبحر است. ( سندبادنامه ص 62 ). || بسیارمال. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تبحر شود.

فرهنگ عمید

کسی که در علمی اطلاعات فراوان دارد.

فرهنگ فارسی ساره

چیره دست، زبردست


جدول کلمات

ماهر

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پاتوتار، پاتوتاک ( پاتوت از سنسکریت: پاتوتوَ= تبحر + پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) «ار، اک» )
لاگْوار lãgvãr لاگْواک lãgvãk ( لاگوا از سنسکریت: لاگهَوا= تبحر + «ار، اک» )
سومیتار، سومیتاک ( سومیت از سنسکریت: سومیتَ= تبحر + «ار، اک» )
چیره دست ( پارسی امروز )
کاردان ( پارسی امروز )


کلمات دیگر: