کلمه جو
صفحه اصلی

مبرا


مترادف مبرا : بری، بی آلایش، پاک، عاری، منزه، بی گناه، تبرئه

متضاد مبرا : متهم، مجرم

برابر پارسی : بیگناه، پاک، دورازآلودگی

فارسی به انگلیسی

innocent, exempt

innocent


فارسی به عربی

بریء

فرهنگ اسم ها

اسم: مبرا (دختر) (عربی) (تلفظ: mobarrā) (فارسی: مبرّا) (انگلیسی: mobarra)
معنی: پاک، منزه، آن که از تهمت پاک است، بری

مترادف و متضاد

free (صفت)
مستقل، مجاز، روا، اختیاری، عاری، ازاد، حق انتخاب، رایگان، مجانی، رها، مختار، مبرا، غیر مقید، سرخود، میدانی

innocent (صفت)
منزه، بی گناه، بی تقصیر، مبرا، بی ضرر، مقدس، معصوم

بری، بی‌آلایش، پاک، عاری، منزه ≠ متهم، مجرم


بی‌گناه، تبرئه


۱. بری، بیآلایش، پاک، عاری، منزه
۲. بیگناه، تبرئه ≠ متهم، مجرم


فرهنگ فارسی

تبرئه شده، کسی که پاک ازتهمت است
( اسم ) کسی که از تهمت پاک است پاک شده تبرئه شده : ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آز وی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو . ( حافظ ) توضیح مبرا بهمین صورت صحیح است نه بصورت مبری زیرا این کلمه مهموز است .
محل ثط قلم

فرهنگ معین

(مُ بَ ) [ ع . ] (اِمف . ) تبرئه شده ، از تهمت پاک شده .

لغت نامه دهخدا

مبرا. [ م ُ ب َرْرا ] ( ع ص ) بیزارشده و دورشده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
هر شاه که او ملک تو و ملک تو بیند
از ملک مبرا شود از ملک معرا.
مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 71 ). || پاک کرده شده و معاف و آزاد. ( ناظم الاطباء ). پاک. منزه. بری :
پیشت آرم نظم قرآن را شفیع
کز همه عیبش مبرا دیده ام.
خاقانی.
مبرا حکمش از زودی و دیری
منزه دانش از بالا و زیری.
خاقانی.
هم او از این حوالت مبرا است و هم من از تهمت معرا. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 433 ).
بار خدایا مهیمنی و مقدر
وز همه عیبی مقدسی و مبرا.
سعدی.
ای معرا اصل عالی گوهرت از حرص و آز
وی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو.
حافظ.
آن که از جفت مبراست خداست.
جامی.

مبرا. [ م ِ ] ( ع اِ ) چاقو و قلمتراش واستره و تیغ دلاکی و تبر و هر ابزار برنده و تیز. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). و رجوع به مِبراة شود.

مبرا. [ م َ ] ( ع اِ ) محل قط قلم. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مبرا. [ م َ ] (ع اِ) محل قط قلم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


مبرا. [ م ِ ] (ع اِ) چاقو و قلمتراش واستره و تیغ دلاکی و تبر و هر ابزار برنده و تیز. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). و رجوع به مِبراة شود.


مبرا. [ م ُ ب َرْرا ] (ع ص ) بیزارشده و دورشده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
هر شاه که او ملک تو و ملک تو بیند
از ملک مبرا شود از ملک معرا.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 71). || پاک کرده شده و معاف و آزاد. (ناظم الاطباء). پاک . منزه . بری :
پیشت آرم نظم قرآن را شفیع
کز همه عیبش مبرا دیده ام .

خاقانی .


مبرا حکمش از زودی و دیری
منزه دانش از بالا و زیری .

خاقانی .


هم او از این حوالت مبرا است و هم من از تهمت معرا. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 433).
بار خدایا مهیمنی و مقدر
وز همه عیبی مقدسی و مبرا.

سعدی .


ای معرا اصل عالی گوهرت از حرص و آز
وی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو.

حافظ.


آن که از جفت مبراست خداست .

جامی .



فرهنگ عمید

کسی که پاک از تهمت است، تبرئه شده.

دانشنامه عمومی

شهر مبرا (به آلمانی: Nebra) در ایالت زاکسن-آنهالت در کشور آلمان واقع شده است.

پیشنهاد کاربران

سبحان الله عما یصفون
خداوند از هر صفتی ( و اسمی ) مبرا است .
یعنی او نامی ندارد . و اسماء الهی در بی نامی او مستتر است . یعنی اسماء الهی وجه او یا آیینه ی او و یا روی زیبای او هستند ، نه خود ذات او .
ذات خداوند غیر قابل وصف بشری و غیر قابل فهم و درک حتی مقربین درگاه او هستند .

تورا آنچنان که تویی هرنظر کجا بیند
به قدر فهم خود هرکسی کند ادراک

نام دختر ی زیبا وخوش اخلاق

مبرا : بیگناه ، پاک ، منزه ، تبرئه شده.
مبرا : آنکه از تهمت پاک است. آنکه از هرعیب پاک است.
اسم مبرا موردتایید ثبت احوال کشور برای نامگذاری دختر است .


کلمات دیگر: