کلمه جو
صفحه اصلی

واضح کردن


برابر پارسی : روشن گردانیدن

فارسی به انگلیسی

illuminate, clarify, to (make) clear, to elucidate, to explain

to (make) clear, to elucidate, to explain


illuminate


فارسی به عربی

اشرح , واضح , وضح

مترادف و متضاد

clear (فعل)
تمیز کردن، تبرئه کردن، ترخیص کردن، زدودن، روشن کردن، توضیح دادن، واضح کردن، صاف کردن، خار چیدن

clarify (فعل)
تصریح کردن، روشن کردن، توضیح دادن، واضح کردن

expound (فعل)
واضح کردن، تفسیر کردن، به تفصیل شرح دادن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آشکار کردن هویدا کرد . ۲ - ثابت کردن .

لغت نامه دهخدا

واضح کردن. [ ض ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشکار کردن. هویدا کردن. ایضاح : لحب الطریق لحباً، واضح و روشن کرد راه را. ( منتهی الارب ). || ثابت و روشن کردن. || از تیرگی و ابهام دور ساختن.


کلمات دیگر: