کلمه جو
صفحه اصلی

ماهیچه


مترادف ماهیچه : عضله، کره، مایچه

فارسی به انگلیسی

flesh, muscle

muscle


فارسی به عربی

قوة عضلیة

مترادف و متضاد

brawn (اسم)
نیرو، نیروی عضلانی، گوشت، ماهیچه

muscle (اسم)
نیروی عضلانی، ماهیچه، عضله، پولک پولادین زره، صدف دو کپهای، صدف باریک دریایی و رودخانه ای

torus (اسم)
طبق، ماهیچه، گچبری بزرگ هلالی ته ستون

عضله، کره، مایچه


فرهنگ فارسی

برخی ازگوشتهای بدن انسان یاحیوان که دارای دوسرباریک وشبیه بماهی کوچک است، بعربی عضله میگویند، درفارسی مایچه هم گفته شده
۱- ماهی کوچک. ۲- بعض گوشتهای بدن انسان و جانوران که دوسر آن باریک و شبیه بماهی است مایچه عضله . ۳- خمیری که بباریکی ریسمان مالند . یا آش ماهیچه . آشی که از خمیر مذکور پزند : بخال نان که تا در سفره شد بی خورد و بی خوابم بزلف رشته کز این چرخ چون ماهیچه درتابم . ( بسحاق اطعمه انجمن آنند . ) یا نیام ماهیچه . پرده ای لیفی که مانند غلافی از خارج یک عضله را محدود میسازد غلاف عضلانی . یا ماهیچه ها . عضلات .

بخشی از قالب که برای شکل دادن به قسمت‌های خالی و داخلی قطعۀ ریختگی همراه با قالب یا جداگانه ساخته می‌شود


فرهنگ معین

(چِ ) (اِ. ) بافت قابل انقباضی که بر حسب حرکت اندام های بدن جانوران می شود.

لغت نامه دهخدا

ماهیچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) ماهی خرد.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || پارچه گوشت گرد و درازی مانا به ماهی. عضله. ( ناظم الاطباء ).عضله. موشک. موش گوشت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).بعضی گوشتهای بدن انسان و جانوران که دو سر آن باریک و شبیه به ماهی است. مایچه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- نیام ماهیچه ؛ ( اصطلاح پزشکی ) پرده ای لیفی که مانند غلافی از خارج یک عضله را محدود می سازد. غلاف عضلانی. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| آنچه از خمیر به باریکی ریسمان مالند و پزند و آش ماهیچه معروف است. ( برهان ). آن است که خمیر را به باریکی ریسمان مالند و آن را ماهیچه گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). خمیری که به باریکی ریسمان مالند و از آن آشی پزند که آش ماهیچه می گویند. ( ناظم الاطباء ) :
به خال نان که تا در سفره شد بی خورد و بی خوابم
به زلف رشته کزاین چرخ چون ماهیچه در تابم.
بسحاق اطعمه ( از آنندراج ).
عیشی چه خوش است بورک و قلیه پیاز
عمری است دراز قد ماهیچه بناز.
بسحاق اطعمه ( دیوان ص 97 ).
|| رشته های میده گندم که پخته با شیر و شکر می خورند به عربی اطریه گویند. ( غیاث ). نوعی طعام است که اهل شام آن را اطریه گویند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). اطریه. ( منتهی الارب ). || نام خوراکی است که از آب پز کردن گوشت ماهیچه ساخته می شود. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). || در اصطلاح بنایان ، قسمتی ستبرتر که برپای دیوار و دیواره کنند تا آب به دیوار نفوذ نکند. قسمتی از بن دیوار که ستبرتر کنند در آنجا که دیوار به زمین پیوندد تا آب نزهد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). هرگاه منتهی الیه فصل مشترک یک سطح عمودی و سطح افقی را در ساختمان با مقداری گِل یا گچ یا سیمان پرکنند. بطوری که سطح عمودی بلافاصله به وسیله سطح افقی قطع نشود به نحوی که به جای یک زازیه قائمه بین سطح افقی و سطح عمودی دو زاویه منفرجه پدید آید و سطح عمودی با شیبی به سطح افقی پیوندد، آن را ماهیچه نامند. در پاشویه حوض و فصل مشترک دیواره و کف آن معمولاً ماهیچه می کشند و در گوشه های کف حوض بمنظور استحکام و جلوگیری از رفتن آب ، ماهیچه قرار می دهند به نحوی که کناره های پاشویه و کف حوض به حالت پخ درآید. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).

فرهنگ عمید

برخی از گوشت های بدن انسان یا حیوان که دارای دو سر باریک و شبیه ماهی کوچک است، عضله.

دانشنامه عمومی

دستگاه ماهیچه ای یا دستگاه عضله ای از ماهیچه ها تشکیل می شود. ماهیچه ها برای حرکت بدن استفاده می شوند. ماهیچه ها انرژی شیمیایی مواد غذایی را به انرژی مکانیکی تبدیل می کنند، حرکت بدن از انقباض و انبساط ماهیچه ها حاصل می شود. ماهیچه ها به نسبت شکل و اندازه ای که دارند تقسیم بندی می شوند، در بدن سه نوع ماهیچه وجود دارد:
ماهیچه های اسکلتی (مخطط) که در افراد معمولی حدود ۴۰٪ وزن بدن را تشکیل می دهد.
ماهیچه های صاف مانند ماهیچه های خودکار دیواره رگ ها، روده و معده که حدود ۱۰٪ از بدن را تشکیل می دهد.
ماهیچه های قلب ماهیچه قلب مخطط است ولی غیرارادی است. ما فقط یک ماهیچه مخطط منشعب و غیرارادی در بدن داریم که ماهیچه قلب است.
در ساختمان بافتی تارچه های ماهیچه ای در هر سارکومر دو نوع میوفیلامان (میوفیلامنت) قطور و نازک وجود دارد. ترکیب شدن و جابه جایی پروتئین هایی که در این میوفیلامان ها وجود دارند، اساس مولکولی انقباض ماهیچه ای و کوتاه شدن سارکومرها را تشکیل می دهند. هر یک از میوفیلامان های قطور که در بخش میانی سارکومر قرار دارند از صدها مولکول پروتئینی به نام میوزین ساخته شده اند. هر مولکول میوزین شبیه میلهٔ نازکی با یک سر کروی است که با زاویهٔ خاصی به صورت یک پل عرضی به یک میوفیلامان نازک می چسبد. میوفیلامان های نازک دارای سه نوع پروتئین اند: پروتئین اصلی آن ها اکتین نام دارد که مولکول های آن کروی و کوچک است که به صورت یک زنجیرهٔ دوتایی قرار گرفته اند. دو پروتئین دیگر تروپومیوزین و تروپونین نام دارند.
تروپونین دارای سه زیرواح این زیرواحدها عبارتند از تروپونینI,تروپونینT که به تروپومیوزین متصل می شود و ترومپونینC که به کلسیم متصل می شود.
تروپومیوزین به صورت مولکول های دراز و رشته ای است و هر یک از این مولکول ها روی چند مولکول اکتین را می پوشاند.

دانشنامه آزاد فارسی


فرهنگستان زبان و ادب

{core} [مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] بخشی از قالب که برای شکل دادن به قسمت های خالی و داخلی قطعۀ ریختگی همراه با قالب یا جداگانه ساخته می شود

گویش اصفهانی

تکیه ای: mâhiča
طاری: mâhiča
طامه ای: mâhiča
طرقی: mâhiča
کشه ای: mâhiča
نطنزی: mâhiča


گویش مازنی

نوعی گردن بند طلا


/maahiche/ نوعی گردن بند طلا

پیشنهاد کاربران

ماهیچه ( ماچا ) ماچا بر وزن پاچا تورکی است. چون در عربی و لهجه هایش حروف گچپژ وجودندارد. حروف گچپژ مخصوص زبان تورکی است.

ماهیچه:
《واژه ای فارسی است》

واژه ماهیچه از دو بخش مَس ( توده ) و چه ( مانند ) ساخته شده و به معنی بخش های �توده مانند� در سراسر بدن است.

بخش نخست واژه ماهیچه ماه، مه یا مَس است که �مَس� در زبان پارسی پهلوی به معنی �بزرگ� بود که در زبان پارسی نوین به شکل �مه� درآمده است؛ درست مانند واژه پارسی پهلوی �ماسی� که در زبان پارسی نوین سدای /س/ آن به /ه/ دگرگون شده و �ماهی� گفته می شود. از ریشه پارسی �مَس� ( =بزرگ ) واژگان بسیاری در زبان انگلیسی ساخته شده اند:

mass: بزرگ
massive: غول پیکر
master: استاد
much: زیاد
macro: بزرگ
mega: میلیون
major: بزرگ
muscle: ماهیچه، از ریشه مَس

بخش دوم واژه ماهیچه نیز پسوند �چه� است به معنی �مانند چیزی� و �نمونه کوچک شده چیزی� که در زبان پارسی پهلوی به شکل چَک، ایچک، ایزک و ایز و در زبان انگلیسی به شکل ish آمده است:

پاکیزک: پاک مانند
پاییز: پات ( افتادن ) ایز ( مانند )
ساویز: ساو ( سهی، درست ) ایز ( مانند ) ، خوشخو
دوشیچک: دوشیزه، دارای دوش ( پستان ) کوچک
کنیچک: کنیز، مانند زن
خنزک: خنثی، مانند زن
خواجه: خدای چه، مانند خدا، بزرگ زاده
کویچک: کوی کوچک
سریچک: سُر خوردنده، قطره
چکیدن: خردشدن، کوچک شدن

واژه اربی �عضله� مانند واژه �عضو� از ریشه پارسی �آس� به معنی �برآمده� و �بیرون زده� ساخته شده است.


کلمات دیگر: