کلمه جو
صفحه اصلی

گریه


مترادف گریه : اشکریزی، تضرع، زاری، مویه، ناله، ندبه

متضاد گریه : تبسم، خنده، لبخند

فارسی به انگلیسی

weeping, tears


cry, weeping, tears

cry, weeping


فارسی به عربی

بکاء , دمعة
حی
( گریه (باصدای بلند ) ) صیحة

بکاء , دمعة


حي


مترادف و متضاد

اشکریزی، تضرع، زاری، مویه، ناله، ندبه ≠ تبسم، خنده، لبخند


cry (اسم)
خروش، گریه، فریاد، بانگ، ناله، غریو، زاری، ضجه، عجز

bawl (اسم)
داد و بیداد، گریه، فریاد

sob (اسم)
گریه، هق هق، بغض گریه

tear (اسم)
گریه، اشک، چاک، سرشک، پارگی

فرهنگ فارسی

فروریختن اشک ازچشم ازشدت اندوه وتاثر
۱ - ( اسم ) اشک ریختن گریستن مقابل خنده . ۲ - ( اسم ) اشک سرشک مقابل خنده : آخر هر گریه آخر خنده ایست مرد آخر بین مبارک بنده ایست . ( مثنوی ) یا ترکیبات اسمی : گری. آسمان . باران . یا گری. تاک . ۱ - آبی است که در موقع بریدن شاخ. تاک فرو ریزد . ۲ - شراب انگوری . یا گری. سرد . ۱ - گری. دروغین که از دل نباشد . ۲ - گریه ای که از شادی بهمرسد . یا گری. شادی . گریه از روی شوق . یا گری. شمع . ریخت. شمع اشک شمع . یا گری. شیشه . ریخته شدن شراب از شیشه در جام . یا گریه و زاری . گری. توام با ناله و تضرع . یا ترکیبات فعلی : دست گذاشتن به گریه . شروع کردن بگریستن . یا گریه از چشم گشادن . چشم را بگریه در آوردن . یا گریه اندر بر کسی شکستن . گرفتن گریه راه گلوی او را . یا گریه در چشم شکستن . گلو گیر شدن گریه . یا گریه در گلو داشتن . مهیا بودن برای گریستن . یا گریه سردادن . گریستن گریه کردن . یا گریه و زاری کردن . گریستن توام با آه و ناله شیون کردن .

فرهنگ معین

(گِ یِ ) (اِمص . ) اشک ریختن ، سرشک .

لغت نامه دهخدا

گریه. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر گریستن.اشک ریختن. گریستن. اشک. سرشک. ( حاشیه برهان چ معین ). آب از چشم ریختن. ( آنندراج ). بُکاء: خم ؛ گریه سخت. حَنین ؛ گریه در بینی. ( منتهی الارب ) :
بمیرد چون بگرید سیر تا هشیار پندارد
که چیزی جز که گریه نیست ترکیب تن و جانش.
ناصرخسرو.
با پسر این چنین مثل زد سام
گریه بهتر ز خنده بی هنگام.
سنایی.
هیچ شک نیست اندرین گفتار
گریه آید ز خنده بسیار.
سنایی.
غمزه اختر ببست خنده رخسار صبح
سرمه گیتی بشست گریه چشم سحاب.
خاقانی.
گفت که خاقانیا آب رویت چون نماند
آب رخم هم به آب گریه زارم ببرد.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 754 ).
گریه ای با صدق بر جانها زند
تا که چرخ و عرش را گریان کند.
مولوی.
زگریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است.
حافظ.
- امثال :
از پی هر گریه آخر خنده ای است .
مرد آخر بین مبارک بنده ای است.
مولوی.
گریه آید ز خنده بسیار
سنایی
گریه اش در آستین است ؛ فوراً گریان میشود. زود به گریه می افتد.
گریه به وقت بهتر از خنده بی وقت است .
گریه بی سوز نباشد.
گریه دام زن است .
گریه در خواب مایه شادیست
بندگی از مؤنت آزادیست.
سنایی.
گریه را هم دل خوش می باید.
گریه زن مکر زن است .
گریه گوزن به از خنده شیر. ( آنندراج ).
برای هر یک از امثال فوق رجوع به امثال و حکم دهخدا شود. صاحب آنندراج درباره صفات گریه آرد: گریه آبدار، گریه آتش عنان ، گریه آهسته ، گریه ارغوانی ، گریه بی اختیار، گریه بی رنگ ، گریه پا در رکاب ، گریه پهنادار، گریه تلخ ، گریه جگرپرداز، گریه خونی ، گریه دانه دار، گریه در گلو، گریه دروغ ، گریه دشت گرد، گریه رنگین ، گریه زارزار، گریه سرشار، گریه شاداب ، گریه شبانه ، گریه شمرده ، گریه شور، گریه صحرایی ، گریه طفلانه ، گریه طوفان خروش ، گریه طوفان نژاد، گریه غلطان ، گریه گرم ، گریه گسسته مهار، گریه ٔمرجانی ، گریه مستانه ، گریه نمکین. و از تشبیهات گریه است :
- برق گریه :
باشدز برق گریه لبالب درون ما
چون میجهد ز ناوک ابر تو خون ما.

گریه . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر گریستن .اشک ریختن . گریستن . اشک . سرشک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آب از چشم ریختن . (آنندراج ). بُکاء: خم ؛ گریه ٔ سخت . حَنین ؛ گریه در بینی . (منتهی الارب ) :
بمیرد چون بگرید سیر تا هشیار پندارد
که چیزی جز که گریه نیست ترکیب تن و جانش .

ناصرخسرو.


با پسر این چنین مثل زد سام
گریه بهتر ز خنده بی هنگام .

سنایی .


هیچ شک نیست اندرین گفتار
گریه آید ز خنده ٔ بسیار.

سنایی .


غمزه ٔ اختر ببست خنده ٔ رخسار صبح
سرمه ٔ گیتی بشست گریه ٔ چشم سحاب .

خاقانی .


گفت که خاقانیا آب رویت چون نماند
آب رخم هم به آب گریه ٔ زارم ببرد.

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 754).


گریه ای با صدق بر جانها زند
تا که چرخ و عرش را گریان کند.

مولوی .


زگریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است .

حافظ.


- امثال :
از پی هر گریه آخر خنده ای است .
مرد آخر بین مبارک بنده ای است .

مولوی .


گریه آید ز خنده ٔ بسیار

سنایی


گریه اش در آستین است ؛ فوراً گریان میشود. زود به گریه می افتد.
گریه ٔ به وقت بهتر از خنده ٔ بی وقت است .
گریه ٔ بی سوز نباشد .
گریه دام زن است .
گریه در خواب مایه ٔ شادیست
بندگی از مؤنت آزادیست .

سنایی .


گریه را هم دل خوش می باید .
گریه ٔ زن مکر زن است .
گریه ٔ گوزن به از خنده ٔ شیر . (آنندراج ).
برای هر یک از امثال فوق رجوع به امثال و حکم دهخدا شود. صاحب آنندراج درباره ٔ صفات گریه آرد: گریه ٔ آبدار، گریه ٔ آتش عنان ، گریه ٔ آهسته ، گریه ٔ ارغوانی ، گریه ٔ بی اختیار، گریه ٔ بی رنگ ، گریه ٔ پا در رکاب ، گریه ٔ پهنادار، گریه ٔ تلخ ، گریه ٔ جگرپرداز، گریه ٔ خونی ، گریه ٔ دانه دار، گریه ٔ در گلو، گریه ٔ دروغ ، گریه ٔ دشت گرد، گریه ٔ رنگین ، گریه ٔ زارزار، گریه ٔ سرشار، گریه ٔ شاداب ، گریه ٔ شبانه ، گریه ٔ شمرده ، گریه ٔ شور، گریه ٔ صحرایی ، گریه ٔ طفلانه ، گریه ٔ طوفان خروش ، گریه ٔ طوفان نژاد، گریه ٔ غلطان ، گریه ٔ گرم ، گریه ٔ گسسته مهار، گریه ٔمرجانی ، گریه ٔ مستانه ، گریه ٔ نمکین . و از تشبیهات گریه است :
- برق گریه :
باشدز برق گریه لبالب درون ما
چون میجهد ز ناوک ابر تو خون ما.

میرزامعز فطرت (از آنندراج ).


- تسبیح گریه :
بود زنده مؤذن در خرابات
کندتسبیح گریه در مناجات .

حکیم زلالی (از آنندراج ).


- سیم گریه :
گشته رایج از رواج شوق سیم گریه ام
از گداز بوته ٔ غم در غبار افتاده ام .

ظهوری (از آنندراج ).


- شبنم گریه :
از شبنم گریه سبز گردد
ناکاشته دانه در گل ما.

طالب آملی (از آنندراج ).


- شراب گریه :
شهنشه را چو جوش باده سر شد
دماغش از شراب گریه تر شد.

حکیم زلالی (از آنندراج ).


- عروس گریه :
نی لعلش آتشین و نه یاقوتش آبدار
هرگز عروس گریه چنین بی صفا نبود.

طالب آملی (از آنندراج ).


- موج گریه :
بخت سیاه صیقلی از موج گریه ساخت
خورشید عکس آینه ٔ روشن من است .

ظهوری (از آنندراج ).


- نمک گریه :
عید آمد و در هر طرف میکده دام است
بر ما نمک گریه ٔ مستانه حرام است .

میررضی دانش (از آنندراج ).



فرهنگ عمید

فرو ریختن اشک از چشم از شدت اندوه و تٲثر.

دانشنامه عمومی

گریه (ابهام زدایی). گریه یکی از واکنش های رفتاری است.
گریه (ترانه)
گریه (ترانه کلی کلارکسون)
گریه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

نقل قول ها

گریه اشک ریزی در پاسخ به یک حالت احساسی در انسان است.
• «اگر تمام شب را بخاطر از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستاره ها را از دست خواهی داد.» -> ویلیام شکسپیر
• «به سودای روزهای دل انگیز گذشته گریه مکن، به خاطر حضور کوتاهشان لبخند بزن.» -> رابیندرانات تاگور
• «تلخ ترین گریه هایی که بر روی گورها ریخته شده است بخاطر کلمات گفته نشده و کارهای انجام نشده است.» روباه های کوچک فصل سوم -> هریت بیچر استو
• «دلتنگِ نانِ مادرم می شوم/و قهوهٔ مادرم/و نوازشِ مادرم ... / و روز به روز/ کودکی نیز در من بزرگ می شود/ و به روزهای عمرم، عشق می ورزم/ زیرا اگر بمیرم/ از اشکِ مادرم شرم می کنم!، در «اگر باران نیستی نازنین، درخت باش»، «به مادرم»، برگرفته از نشر سخن، چاپ ۱۳۸۹، ص ۴۵ -> محمود درویش
• «زمانی که چشم به این جهان گشودی، یک روز بارانی بود. در حقیقت آنچه می بارید، باران نبود، اشک آسمان بود که به خاطر از دست دادن ستاره ای گریه می کرد.» -> آنتوان دو سنت اگزوپری
• «زندگی مانند لبخند ژوکوند است، در نظر نخست به روی بیننده تبسم می کند، اما اگر در او دقیق شوی می گرید.» -> ژری تایلر
• «دردی است که پزشکان را به درمانش فراخوانده ام/و پزشکی جز اشک ها نبود.» -> شریف رضی
• «گریه ما وقت تولد از آن رو است که به صحنه بزرگ جنون و حماقت وارد شده ایم.» -> ویلیام شکسپیر
• «با گرگ دنبه خوردن (و) با چوپان گریه کردن.»• «پیش از روضه خوان گریه می کند.»• «چه عزائیست که مرده شور هم گریه میکنه.»• «خنده کردن دل خوش می خواد و گریه کردن سر و چشم.»• «خودافتاده نگرید.»• «سر قبری گریه کن که مرده توش باشه.»• «عاقبت خنده، گریه است.»• «گریه آدم را سبک می کند.»• «گریه زن دام زن است.»• «گریه زن مکر زن است.»• «مهمان باید خنده رو باشد اگر چه صاحبخانه خون گریه کند.»• «میان گریه کنندگان، گریهٔ مادر عیان است.» -> ضرب المثل عربی
• «هرکه به تقصیر خویش برزمین افتد، نباید گریه کند.» -> ضرب المثل ترکی
• «هرکه عاشقت بود، تورا به گریه می اندازد.» -> ضرب المثل اسپانیایی
• «آن که نان با غم و اندوه نخورد// یا که بی گریه شبی را به سحرگاه نبرد// نَبرَد پی به توانمندی اوج ملکوت// نکند فهم از آن نظم بلند جبروت» -> یوهان ولفگانگ گوته
• «از گریه او شب همه شب، دوش نخفتم// پیداست ز شوریده که شوریده تری زاد» -> شوریده شیرازی
• «اندر پس هر خنده دو صد گریه مهیا است» -> مولوی
• «باز از افق، هلال ِ مُحَرَم شد آشکار// باز ابر گریه خیمه فکن شد به جوی بار» -> عارف قزوینی
• «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران// کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» -> سعدی
• «تو نمی دانی که دایه دایگان// کم دهد بی گریه شیرت رایگان» -> مولوی
• «چون خدا خواهد که مان یاری دهد// میل بنده جانب زاری دهد» -> مولوی
• «درپس هرگریه آخر خنده ای ست// مرد آخربین مبارک بنده ای ست» -> مولوی
• «ز ابر گریان شاخ سبز و تر شود// نور شمع از گریه روشنتر شود» -> مولوی
• «زن چو دید اورا که تند و توسن است// گشت گریان، گریه خود دام زن است» -> مولوی
• «گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق// کاندرین طوفان نماید هفت دریا شبنمی» -> حافظ
• «کسی را که دردل بود درد وغم// گرستنش درمان بود لاجرم» -> فردوسی
• «گریه بر هر درد بی درمان دوا است// چشم گریان چشمه فیض خداست» -> مولوی
• «هرکه خندید بیش، بیش گریست» -> سنایی
• «هنوزم زخوردی به خاطر در است// که در لانهٔ ماکیان برده دست// به منقارم آنسان به سختی گزید// که اشکم چو خون از رگ، آندم جهید// پدر خنده بر گریه ام زد که هان// وطن داری آموز از ماکیان» -> علی اکبر دهخدا
• «من می گریم وقتی که فرجام فرشتگان هم مرگ است.»

گویش اصفهانی

تکیه ای: boromba
طاری: boromba
طامه ای: boromba
طرقی: boromba
کشه ای: boromba
نطنزی: boromba


واژه نامه بختیاریکا

قار وِلِنگ؛ گِریوِه

جدول کلمات

رنین

پیشنهاد کاربران

cry

زار زار گریه کردن=Whimper

هر

شیون، تضرع، زاری، مویه، ناله، ندبه

مخالف:خنده

گریستن گریه کردن اشک ریختن قطره ای
که در نارا حتی به وجود میاید

ونگ/ونگ ونگ =صدای گریهٔ نوزاد

گریه سر کردن

Cry : گریه

Cry 😭😭😭😭😭

بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن.
م. ث
اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟

*جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال کشور بکار میره.

*از برمه = برمستن ساخته شده مانند
گریه < - - > گریستن
کاه ( کاهیدن ) < - - > کاستن
خواه ( خواهیدن ) < - - > خواستن


کلمات دیگر: