کلمه جو
صفحه اصلی

متاخر


مترادف متاخر : اخیر، تازه، جدید، پس مانده، عقب افتاده، واعقب افتاده، واپس مانده، درنگ کننده، تأخیرکننده

متضاد متاخر : متقدم

برابر پارسی : ( متأخر ) سپسین

فارسی به انگلیسی

recent, modern

modern


فارسی به عربی

اخیر

عربی به فارسی

به عقب , درپشت , بدهي پس افتاده , پس افت


دير امده , موعد رسيده , سر رسيده


مترادف و متضاد

modern (صفت)
نو، جدید، مدرن، نوین، امروزی، کنونی، متاخر

recent (صفت)
تازه، اخیر، جدید، متاخر، جدیدالتاسیس

succedent (صفت)
پیرو، متوالی، متعاقب، متاخر

اخیر، تازه، جدید ≠ متقدم


پس‌مانده، عقب‌افتاده


واعقب‌افتاده، واپس‌مانده


درنگ‌کننده، تاخیرکننده


۱. اخیر، تازه، جدید
۲. پسمانده، عقبافتاده
۳. واعقبافتاده، واپسمانده
۴. درنگکننده، تاخیرکننده ≠ متقدم


فرهنگ فارسی

درنگ کننده، سپ مانده ، عقب افتاده، نقیض متقدم
( اسم ) ۱ - درنگ کننده پس مانده عقب افتاده مقابل متقدم : و هر چه متقدم بود بمرتبت شاید که متاخر شود . ۲ - کسی که در عهد اخیر ( نسبت بزمان ما ) میزیسته و لکن بعضی متاخران این تعریف کرده اند و بر عکس بنائ متقارب بحری بیرون آورده اند جمع : متاخرین .

فرهنگ معین

( متأخر ) (مُ تَ ءَ خِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - درنگ کننده . ۲ - معاصر، کسی که در زمان نزدیک به زمان حال می زیسته .

لغت نامه دهخدا

متأخر. [ م ُ ت َ ءَخ ْ خ ِ ] ( ع ص ) درنگ کننده و پس ماننده. ( آنندراج ). سپس مانده و درنگ کرده. مأخوذ از تازی ، عقب مانده و سپس مانده. ( ناظم الاطباء ). || آن که سپس همه دست از کار می کشد و از همه عقب می افتد. || آخر و پسین. ( ناظم الاطباء ) : و پیشینگان زراوند طویل کرده اند و متأخران زراوند گرد می کنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به تأخر شود.

فرهنگ عمید

۱. درنگ کننده، دارای تٲخیر.
۲. [مقابلِ متقدم] نزدیک به اکنون، جدید.

واژه نامه بختیاریکا

پَس وَن؛ مُلا مَهتَلی


کلمات دیگر: