کلمه جو
صفحه اصلی

لیسک


مترادف لیسک : حلزون، لیسه

فارسی به انگلیسی

snail

مترادف و متضاد

snail (اسم)
حلزون، نرم تن صدف دار، لیسک، انسان یا حیوان تنبل و کندرو

حلزون، لیسه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- حلزون : لیسک ر بین زبر لاله برگ یازان هر سو کشف آسا سرا . ( دهخدا . مجموع. اشعار ۲ ) ۱۱۳- نرم تنی از رد. شکمپاییان و از دست. پولمونه ها که خاک زی است و دارای گونه های مختلف میباشد و در سراسر کر. زمین میزید . شکل خارجی حیوان شبیه حلزون صدفش پهن و نازک است و دنباله ای از مانتو روی صدف را میپوشاند بطوریکه بدن حیوان ظاهرا برهنه بنظر میرسد ( صدف حلزون مارپیچی است و حیوان در موقع استراحت و یا احساس خطر بدنش راداخل صدف مخفی میکند و در موقعی که حیوان حرکت مینماید صدف مارپیچی حیوان بر پشتش قرار دارد ) . این حیوان بمزارع صیفی و بقولات حمله میکند ویکی از آفات این گیاهان است ازاین جهت باید با آن مبارزه کرد . در پزشکی از اجساد این جانوران شربتی تهیه میکنند که بنام شربت لیماس موسوم است و ضد بیماریهای ریوی تجویز میشود لیسه لیشک .

فرهنگ معین

(سَ ) (اِ. ) حلزون .

لغت نامه دهخدا

لیسک. [ س َ ] ( اِ ) حلزون. قسمی حلزون. راب. شنج. خف الغراب. فرحولیا.( تذکره ضریر انطاکی ذیل کلمه حلزون ) :
لیسک را بین ز بر لاله برگ
یازان هر سو کشف آسا سرا
تنش ز بلور مُذاب و دو چشم
هوری قلیائی دو گوهرا
شاخ دو افراشته بر سرش بر
بر سر هر شاخ یکی اخترا
همچو یکی واعظک گوژپشت
دست دو برداشته بر منبرا
یا که به شب کرده رها ماکیان
پیش چراغ اندر یا آذرا
یا چو یکی لولی در راه کوچ
درد زهش مانده بجای ایدرا
کودککی بی مدد مام ناف
زاده ، کنون بسته به پشت اندرا
تا مگر از کوچ بیابد نشان
مینگرد در که و در کردرا
یا چو یکی دیده ابر دیده گاه
از سپه ایران در لوهرا
گریه شادی شکنان در گلو
خواهد گفتن ظفر لشکرا.
علی اکبر دهخدا.

فرهنگ عمید

حلزون.

دانشنامه عمومی

لیسک ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
حلزون یا لیسَک، نوعی نرم تن در ردهٔ شکم پایان
لیسک، وسیله ی آشپزخانه شبیه به کف گیر

لیسک (وسیله). لیسک وسیلۀ آشپزخانه ای است شبیه به کف گیر که برای پاک کردن ظروف از مواد غذایی، مانند خمیر، استفاده می شود.

لِیْسَکْ:(leysak) در گویش گنابادی یعنی آبنبات چوبی


دانشنامه آزاد فارسی

لیْسَک (slug)
لیْسَک
شکم پایی خشکی زی، و نوعی نرم تن. بدنی نرم دارد و وابستۀ حلزون هاست، اما فاقد صدف است یا صدفی بسیار تحلیل رفته دارد. همۀ لیسک ها دارای پوششی محافظتی از مادۀ لعابی اند، و سری مشخص با تانتاکول های بیرون زده دارند. چشم ها در انتهای تانتاکول ها قرار گرفته است و برای بوییدن و یافتن غذا به کار می روند. لیسک ها نرماده اند و هر دو اندام نر و ماده را دارند. با آن که می توانند خود را بارور سازند، اما معمولاً با دیگری جفت می شوند. لیسک ها حداکثر به مدت سه سال زندگی می کنند و از بی مهرگاناند. بدن لیسک ها به راحتی آب از دست می دهد. بنابراین برای جلوگیری از خشک شدن، لیسک ها در شب، یا هنگام مرطوب بودن زمین بیرون می آیند و تغذیه می کنند. در فصل خشک در شکاف ها پناه می گیرند، زیر صخره ها مخفی می شوند، یا زیر زمین حرکت می کنند و دنباله ای از مخاط لعابی برجای می گذارند.لیسک های خشکی متعلق به دو گروه اند: پشت مدور، و تیغه دار. لیسک های پشت مدور، نظیر آن هایی که در باغ ها یافت می شوند، معمولاً حدود دو تا سه سانتی متر طول و بدنی سوسیس مانند، گوشتی و نرم دارند. لیسک های تیغه دار، نظیر لیسک خاکستری بزرگ، معمولاً طویل ترند. طول آن ها به ۲۰ سانتی متر می رسد و دارای یک لبه یا تیغه در امتداد پشت شان اند. لیسک ها در شاخۀ جانوری نرم تنان، ردۀ شکم پایان (لیسک ها و حلزون ها) قرار دارند. شکم پایان بیش از ۴۰هزار گونه دارند و بیشتر لیسک های زمینی و آب شیرین متعلق به یک گروه، با نام شش داراناند. تعداد زیادی از گونه های خشکی لیسک معمولی باغ Arion hortensis، و لیسک خاکستری بزرگ Limax maximus را دربر می گیرند. لیسک خاکستری مرغزار Deroceras reticulum گونۀ بریتانیایی معمول، و آفت غلات و گیاهان باغی است.

گویش مازنی

/lisek/ حلزون - آذرخش

۱حلزون ۲آذرخش


پیشنهاد کاربران

لیسک با کسره «س» در زبان مازنی به حلزون بدون لاک گفته می شود که وقتی خود را بر سطحی می کشد، آبگونه لزجی از خود بر جا می گذارد.
لیسک ( س َ ) در گویش خراسانی، به آب نبات چوبی، گفته می شود.


کلمات دیگر: