مترادف ماهر : آزموده، استاد، تردست، چابک دست، حاذق، خبره، زبردست، کارآمد، کاردان، کارکشته، متبحر، متخصص، مجرب
متضاد ماهر : ناشی، غیر ماهر
برابر پارسی : استاد، چیره، چیره دست، زبردست، کارآزمود، کارآزموده
skilful, skilled, expert, dexterous, crack
adept, able, adroit, accomplished, ambidextrous, artful, competent, deft, dexterous, experienced, expert, great, handy, hotshot, master, old hand, practiced, proficient, skilled, skillful, versed, well-versed, masterful, skilfully
ماهر , استادکار
(تلفظ: māher) (عربی) آن که در انجام کار و فن هنری استاد باشد و آن را بخوبی انجام دهد ، حاذق ، چیره دست .
آزموده، استاد، تردست، چابکدست، حاذق، خبره، زبردست، کارآمد، کاردان، کارکشته، متبحر، متخصص، مجرب ≠ ناشی، غیر ماهر
ماهر. [ هَِ ] (اِ) به لغت زند و پازند به معنی فردا باشد که به عربی غد گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). هزوارش ، ماهر . پهلوی ، فرتاک (فردا). (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ناصرخسرو.
امیر معزی .
سوزنی .
انوری .
مولوی .
کارکرده، چیره دست
ورزیده.
کارآزموده، چیره دست