کلمه جو
صفحه اصلی

متاع


مترادف متاع : اثاثه، اروس، تنخواه، جنس، کالا، مال التجاره

برابر پارسی : کالا، کاله، بار و بنه

فارسی به انگلیسی

commodity, merchandise, goods, stuff, thing, dainty, delicacy

goods, thing, stuff, dainty, delicacy


commodity, merchandise


فارسی به عربی

سلعة , مقالة

مترادف و متضاد

article (اسم)
ماده، عمل، شرط، اسباب، مقاله، بند، گفتار، فقره، فصل، حرف تعریف، متاع، کالا، چیز

thing (اسم)
شیی ء، کار، اسباب، جامه، متاع، چیز، دارایی، لباس، شیء

effects (اسم)
عوامل، متاع، چیز، مال

commodity (اسم)
متاع، کالا، جنس، وسیله مناسب

goods (اسم)
متاع، محموله

merchandise (اسم)
متاع، کالا، مال التجاره

chattels (اسم)
متاع، احشام، خدمه و غلامان، مخلفات

ware (اسم)
متاع، کالا، جنس، اجناس، کالای فروشی

فرهنگ فارسی

کالا، اسباب وسامان، آنچه از آن سودوفایده ببرند، سوای زروسیم
( اسم ) آنچه که از آن سود برند آنچه که حوایج را سودمند بود کالا آخریان جمع : امتعه : بر هر یکی خرواری بار از حوایج و دیگر متاع . یا متاع آب بردار . متاعی که قیمتش زیاده از ارزش حقیقی باشد . یا متاع آبدار . یا متاع آب دیده . ۱ - کالایی که باب آغشته باشد . ۲ - متاع معیوب . یا متاع آب زده . یا متاع پردار . کالای رایج و پر منفعت . یا متاع تنگ . کالای نایاب . یا متاع روی دست . کالای کم بها و فراوان . یا متاع شیرین . کالای کمیاب و گرانبها . یا متاع غرقی . آلت تناسل : هر چه بودش ز نقد و جنس کساد قیمت این متاع غرقی باد . ( شفیع اثر در هجو بانویی ) یا متاع غرور . ۱ - کالایی که موجب فریبندگی باشد . ۲ - لت. حیض کهن. نمازی . ۳ - دنیا : بسرخ و زرد جهان دل منه که پیوسته خراج مرد نفور است از متاع غرور . ( داراب بیگ جویا )
قی کردن

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) اسباب ، کالا.

لغت نامه دهخدا

متاع. [ م َ ] ( ع اِ ) اخریان و کالا و سود ومنفعت و سامان و هر آنچه حوائج را سودمند باشد. ج ، امتعه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قوله تعالی : ابتغاء حیلة أو متاع ، المراد بالحلیة الذهب و الفضة و بالمتاع الحدید و الصفرالنحاس و الرصاص. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هر چه ازو نفع گیرند. ( غیاث ). مال التجاره و مال و اسباب و کالا و سامان و رخت و اخریان و اسباب خانه و جامه و پارچه و ظروف و حاصل و محصول و هر چه از وی نفع گیرند. ( ناظم الاطباء ). آنچه که از آن سود برند. آنچه که حوائج را سودمند بود. کالا. اخریان. ج ، امتعه : یا ملک من شود در بازمانده عمرم از زر یا رزق یا جوهر یا ظرف یا پوشیدنی یا فرش یا متاع...از ملک من بیرون است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318 ).
گویند در مثل نبود رایگان گران
مشناس در متاع جهان رایگال عیال.
ناصرخسرو.
برهر یکی خرواری بار از حوائج و دیگر متاع. ( سیاست نامه ). اما اگر کسی را بر آن اطلاع افتد برادری ما چنان باطل گردد که تلافی آن به مال و متاع در امکان نیاید.( کلیله و دمنه ).
ولیکن گرفتم که هرگز نجویم
نه ملک و منالی نه مال و متاعی.
خاقانی.
گرفتمت که هزاران متاع از اینسان هست
کدام حیله کنی تا فروخت بتوانی.
خاقانی.
آبش ز روی رفته و باد از سر
افتاده در متاع گرانبارش.
خاقانی.
آنکس که ز شهر آشنائی است
داند که متاع ما کجائی است.
نظامی.
بجای دوست گرت هر چه در جهان بخشند
رضا مده که متاعی بود حقیر از دوست.
سعدی.
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعی است حقیر.
سعدی.
آنکس از دزد بترسد که متاعی دارد.
سعدی.
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
حافظ.
لب و دهان تو صد جان به هیچ نستاند
متاع در همه جا کم بها ز بسیاری است.
کاتبی.
- متاع آب بردار و متاع آبدار ؛ کنایه از متاعی که قیمتش زیاده از ارزش کرده باشند. این از اهل زبان به تحقیق پیوسته. ( آنندراج ). متاعی که قیمتش بیش از ارزش حقیقی آن باشد.
- متاع آبدار ؛ متاع آب بردار. رجوع به ترکیب قبل شود.
- متاع آبدیده و متاع آب زده ؛ متاع معیوب و ملوث به آب. ( آنندراج ).

متاع . [ م َ ] (ع اِ) اخریان و کالا و سود ومنفعت و سامان و هر آنچه حوائج را سودمند باشد. ج ، امتعه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قوله تعالی : ابتغاء حیلة أو متاع ، المراد بالحلیة الذهب و الفضة و بالمتاع الحدید و الصفرالنحاس و الرصاص . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر چه ازو نفع گیرند. (غیاث ). مال التجاره و مال و اسباب و کالا و سامان و رخت و اخریان و اسباب خانه و جامه و پارچه و ظروف و حاصل و محصول و هر چه از وی نفع گیرند. (ناظم الاطباء). آنچه که از آن سود برند. آنچه که حوائج را سودمند بود. کالا. اخریان . ج ، امتعه : یا ملک من شود در بازمانده ٔ عمرم از زر یا رزق یا جوهر یا ظرف یا پوشیدنی یا فرش یا متاع ...از ملک من بیرون است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318).
گویند در مثل نبود رایگان گران
مشناس در متاع جهان رایگال عیال .

ناصرخسرو.


برهر یکی خرواری بار از حوائج و دیگر متاع . (سیاست نامه ). اما اگر کسی را بر آن اطلاع افتد برادری ما چنان باطل گردد که تلافی آن به مال و متاع در امکان نیاید.(کلیله و دمنه ).
ولیکن گرفتم که هرگز نجویم
نه ملک و منالی نه مال و متاعی .

خاقانی .


گرفتمت که هزاران متاع از اینسان هست
کدام حیله کنی تا فروخت بتوانی .

خاقانی .


آبش ز روی رفته و باد از سر
افتاده در متاع گرانبارش .

خاقانی .


آنکس که ز شهر آشنائی است
داند که متاع ما کجائی است .

نظامی .


بجای دوست گرت هر چه در جهان بخشند
رضا مده که متاعی بود حقیر از دوست .

سعدی .


در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعی است حقیر.

سعدی .


آنکس از دزد بترسد که متاعی دارد.

سعدی .


صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

حافظ.


لب و دهان تو صد جان به هیچ نستاند
متاع در همه جا کم بها ز بسیاری است .

کاتبی .


- متاع آب بردار و متاع آبدار ؛ کنایه از متاعی که قیمتش زیاده از ارزش کرده باشند. این از اهل زبان به تحقیق پیوسته . (آنندراج ). متاعی که قیمتش بیش از ارزش حقیقی آن باشد.
- متاع آبدار ؛ متاع آب بردار. رجوع به ترکیب قبل شود.
- متاع آبدیده و متاع آب زده ؛ متاع معیوب و ملوث به آب . (آنندراج ).
- متاع آب زده ؛ متاع آبدیده . رجوع به ترکیب قبل شود.
- متاع به زر نزدیک ؛ جنسی که زود فروخته شود. (آنندراج ) :
سر گرانی مکن ای جان ز خرید دل ما
کاین متاعی است که بسیار به زر نزدیک است .

باقر کاشی (از آنندراج ).


- متاع البیت ؛ اسباب خانه . (ناظم الاطباء).
- متاع پَردار ؛ متاع رایج و کثیرالمنفعة. (آنندراج ):
- متاع دروغ پرداز ؛ کالاها و سرمایه ٔ دروغ بزرگ و غریب :
هنر فتاده ، فضیلت شکسته بازار است
همان سخن که متاع دروغ پردار است .

میرزاسعید اشرف (از آنندراج ).


- متاع تنگ ؛ متاع نایاب . (آنندراج ). کالای نایاب .
- متاع دروغ بردار ؛ مرادف متاع آب بردار. (آنندراج ). و رجوع به متاع آب بردار شود.
- متاع روان ؛ مرادف متاع پردار. (آنندراج ).
- متاع روی دست ؛ و متاع سردست ، کنایه از کالای سهل و کم بها که پیش از متاع نفیس و گرانمایه نمایند.(آنندراج ). کالای کم بها و فراوان :
تا فریبد ابلهان را از متاع روی دست
آسمان پیش از تو یوسف را به بازار آورد.

عرفی (از آنندراج ).


دکانی چیده خلقش بر سر بازار انسانی
که جنت را متاع روی دست آن دکان بینی .

عرفی (از آنندراج ).


- متاع سردست ؛ متاع روی دست . و رجوع به ترکیب قبل شود.
- متاع شیرین ؛ کنایه از کالای کمیاب و گران بها. (آنندراج ).
- متاع غرقی ؛ آلت تناسل . (آنندراج ) :
هر چه بودش ز نقد و جنس کساد
قیمت این متاع غرقی باد.

شفیع اثر (از آنندراج ).


رجوع به غرقی شود.
- متاع غرور ؛ لته ٔ حیض و آن را کهنه ٔ بی نمازی گویند. (آنندراج ).
- || کالائی که موجب فریبندگی باشد. کالای فریب . (تفسیر ابوالفتوح رازی ، ج 3 ص 71).
- || از جهت مرداری بر دنیا اطلاق کنند. (آنندراج ). کنایه از دنیا : و سخاوت را با خود آشنا گرداند تا از حسرت مفارقت متاع غرور مسلم باشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 52).
به سرخ و زرد جهان دل منه که پیوسته
خراج مرد نفور است از متاع غرور.

داراب بیک جویا (از آنندراج ).


- متاع کَس مَخَر ؛ متاع کاسد. سَهل البیع. (آنندراج ). و رجوع به شاهد ترکیب بعد شود.
- متاع کَس میاب ؛ متاع نایاب .(آنندراج ) :
در چارسوی دهرنشان وفا مجو
کاینجا متاع کس مخر و کس میاب نیست .

عارف (از آنندراج ).


- امثال :
متاع نیک از هر دکان که باشد ؛ یعنی هنر و خوبی از هر که باشد پسندیده است . (آنندراج ) :
دکان حسن یوسف گر بسته شد تو مانی
باید متاع نیکو از هر دکان که باشد.

کاتبی (از آنندراج ).


|| شرم زن . متاع المراءة؛ فرج زن . (بحر الجواهر) (از ذیل اقرب الموارد). || آخریان فانی . منه قوله تعالی : و ما الحیوةالدنیا الامتاع الغرور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).و رجوع به ترکیب «متاع غرور» ذیل معنی اول شود. || (اِمص ) برخورداری . اسم است تمتع را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برخورداری . (ترجمان القرآن ) (آنندراج ).

متاع . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ت ی ع ») قی کرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قی شده و استفراغ شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


فرهنگ عمید

آنچه بتوان خرید یا فروخت، کالا، اسباب، مال.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّتَاعَ: متاع - کالا - هر چیزی که از آن تمتع و بهره ببرند
معنی مُطَاعٍ: مورد اطاعت - اطاعت شونده
معنی جَهَّزَهُم: مجهّزشان کرد (جهازهر متاع و یا چیزی است که قبلا تهیه شود ، و تجهیز به معنای حمل این متاع و یا فرستادن آن است )
معنی مَبْلَغُهُم: محل رسیدن آنان (منظور از عبارت "ذَ ٰلِکَ مَبْلَغُهُم مِّنَ ﭐلْعِلْمِ " این است که آخرین مرز دانش و معرفت آنان همین متاع زود گذر دنیا ست و از درک سعادت اخروی غافلند)
ریشه کلمه:
متع (۷۰ بار)

«متاع» از مادّه «مُتوع» به معنای هر چیزی است که انسان از آن بهره می گیرد، و مفهوم آن بسیار وسیع است، و تمام وسائل زندگی و مواهب مادی را شامل می شود. «راغب» در کتاب «مفردات» می گوید: کُلَّمَا یُنْتَفَعُ بِهِ عَلی وَجْه مَا، فَهُوَ مَتاعٌ وَ مُتْعَةٌ: «هر چیزی که به نحوی انسان از آن بهره می گیرد، به آن متاع یا متعه گفته می شود».
بنابراین جمله «دنیا متاع غرور است»، مفهومش این است که، وسیله و ابزاری است برای فریبکاری، فریب دادن خویشتن، و هم فریب دیگران، و البته این در مورد کسانی است که دنیا را هدف نهایی قرار می دهند و به آن دل می بندند، و بر آن تکیه می کنند و آخرین آرزویشان، وصول به آن است، اما اگر مواهب این جهان مادی وسیله ای برای وصول به ارزشهای والای انسانی و سعادت جاودان باشد، هرگز دنیا نیست، بلکه مزرعه آخرت، و قنطره و پلی برای رسیدن به آن هدف های بزرگ است.
در مفردات می‏گوید: مُتُوع به معنی امتداد و ارتفاع است گویند: «مَتَعَ النَّهارُ و مَتَعَ النَّباتُ» یعنی روز بلند شد و علف بلند گردید... متاع به معنی انتفاع ممتد‏الوقت است گویند: «مَتَّعَهُ اللَّهُ بِکَذا وَ اَمْتَعَهُ وَ تَمَتَّعَ بِهِ» و نیز گوید: آنچه در خانه از آن استفاده برند متاع گویند و باز گوید: هر آنچه از آن بر وجهی بهره برده شود متاع و متعه است. در مجمع ذیل آیه . فرموده: مَتاع، تَمَتُّعْ، مُتْعه و تَلَذُّذ متقارب المعنی‏اند و هرچه از آن لذت بردی متاع است. علی هذا متاع هم مصدر است و هم اسم و هر چه از مال دنیا مورد بهره قرار گیرد متاع است. در آیه فوق بهتر است آن مصدر و به معنی انتفاع باشد. در آیه . مراد نان و آب و نظیر آن است و در آیه . مال‏التجارة منظور می‏باشد. و در آیه . ممکن است مصدر یا اسم باشد و در هر دو صورت اعم است. *** از راغب نقل شد که متاع انتفاع ممتدالوقت است. اقرب‏الموارد از کلیّات ابوالبقاء نقل می‏کند: متاع و متعه چیزی است که از آن انتفاع قلیل و غیر باقی برده شود. در قاموس و مجمع و اقرب ظاهراً قید امتداد و قلّت نیست ولی به نظرم قول راغب اصح باشد که اصل معنی در آن ملحوظ است. اِسْتِمْتاع: به معنی انتقاع است . پروردگارا بعضی از ما از بعضی بهره برد. در اینجا لازم است دو مطلب را به مناسبت دو آیه بررسی کنیم: 1- متعه زنان. 2- حجّ تمتع. متعه زنان‏ . متعه زنان را از آن متعه گویند که آن مورد انتفاع است تا مدت معلومی، به خلاف نکاح دائمی که مدّت معلوم ندارد چنانکه ابن اثیر در نهایه ذیل لغت متاع چنین گفته است: در صدر آیه فوق و نیز در آیه ماقبل زنان حرام‏النکاح را شمرده و آنگاه فرموده: «وَ اُحِلَّ لَکُمْ ماوَراءَ ذلِکُمْ اَنْ تَبْتَغُوا بِاَمْوالِکُمْ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ» یعنی: غیر از زنان ذکر شده دیگران بر شما حلال‏اند که با اموال خود و مهریّه آنها را به عقد ازدواج خود درآورید به شرط آنکه با اینکار عفت و مصونیت بخواهید نه اینکه زناکاری در پیش گیرید. آنوقت پس از تمام شدن این حکم فرموده «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ» ظاهراً «ما» در «فَما» موصول و ضمیر «بِهِ» راجع به آن است یعنی زنی از زنان که مورد استمتاع شما واقع گردید اجرت آنها را به طور معین بدهید. و شاید «ما» شرطیه باشد در اینصورت ضمیر «بِهِ» راجع است به آنچه از «اُحِلَّ لَکُمْ...» استفاده می‏شود. مثل «حلّ - نیل» یعنی هرگاه از زنان به حلیّت استعمتاع کردید اجرت آنها را بدهید. امّا تفریع «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ...» نسبت به «اُحِلَّ لَکُمْ ماوَراءَ ذلِکُمْ» تفریع جزیی بر کلّی است زیرا که «اُحِلَّ لَکُمْ...» شامل نکاح دائم ومنقطع و ملک یمین است چنانکه در آیه . . تفریع فرد بر کلّ است. در مذهب اهل بیت علیهم‏السلام آیه بی‏شک درباره نکاح متعه است و آن تا قیامت حلال می‏باشد در کافی کتابرالنکاح ابواب‏المتعه ضمن ابوابی روایات آن نقل شده ایضاً در وسائل و کتابهای دیگر، در کافی از ابی‏بصیر نقل کرده «قالَ، سَئَلْتُ اَباجَعْفَرَ (علیه السلام) عَنِ الْمُتْعَةِ فَقالَ: نَزَلَتْ فِی الْقُرْآنِ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَریضَةً فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ» و نیز ابی‏مریم از امام صادق «علیه السلام» نقل کرده که فرمود:«اَلْمُتْعَةُ نَزَلَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ جَرَتْ بِهَا السُّنَةُ مِنْ رِسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و اله)» در المیزان فرموده: مراد از استمتاع مذکور در آیه بی‏شک متعه است چون آیه مدنی است ودر ضمن سوره نساء در نصف اوّل دوران هجرت آن حضرت نازل شده است چنانکه معظم آیات سوره بر آن دلالت می‏کند و نکاح متعه آن روز میان مردم معمول بود روایات در تسلم این معنی متفق‏اند اعم از آنکه تشریع متعه از جانب اسلام باشد یا نه... نگارنده گوید: قطع نظر از مذهب اهل بیت علیهم السلام از قدماء مفسرین از صحابه و تابعین نیز نقل شده که مراد از آیه متعه است ازجمله ابن عباس، ابن مسعود، ابی بن کعب، قتاده، سدی، مجاهد، ابن جبیر، حسن و غیر آنها. اهل سنت در اینکه متعه در اسلام حلال است شکی ندارند ولی می‏گویند: این حکم در زمان رسول خدا«صلی الله علیه واله» و به زبان آن حضرت نسخ و تحریم شده است، امّا شیعه به پیروی از اهل بیت علیهم السلام عقیده دارند که این حکم نسخ نشده و تا روز قیامت خواهد ماند قول به تحریم و نسخ آن از طرف رسول خدا «صلی الله علیه واله» بی‏اساس است. ناگفته نماند: چون عمربن الخطاب در زمان خود از متعه نهی کرد عده‏ای از علماء برای تصحیح کار عمر تحریم آن را به رسول خدا «صلی الله علیه واله» نسبت دادند تا این عمل ناحق پاگیر خلیفه نشود در اینجا چند روایت نقل کرده سخن کوتاه می‏کنم: 1- جلال الدین عبدالرحمن سیوطی در کتاب تاریخ الخلفاء در ضمن حالات عمربن الخطاب فصلی تحت عنوان «فَصْلٌ فی اَوُّلِیاتِ عُمَرْ» منعقد کرده می‏گوید: عمر اوّل کسی است که مبدأ تاریخ را ازهجرت قرار داد، اوّل کسی است که بیت‏المال دائرنمود تا میرسد «وَاَوَلُ مَنْ حَرَّمَ الْمُتْعَةَ» یعنی او اوّل کسی است که متعه را تحریم کرد. 2- فخر رازی در تفسیر آیه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ...» نقل کرده که عمر بالای منبر گفت: «مُتْعَتانِ کانَتا عَلی عَهْدِ رَسُولِ اللهِ وَاَنَا اَنْهی عَنْهُما وَ اُعاقِبُ عَلیْهِما: مُتْعَةُ الْحَجِّ وَ مُتْعَةُ النِّساءِ» (نقل از النص والاجتهاد). یعنی: در عهد رسول خدا «صلی الله علیه واله» دو متعه بود، من از هر دو نهی میکنم و هر که به هر یک از آن دو عمل کند عقوبتش خواهیم کرد یکی حجّ تمتّع، دیگری متعه زنان. 3- در صحیح مسلم جلد اوّل باب «نکاح‏المتعة...» از جابربن عبدالله انصاری نقل شده: «کُنَّا نَسْتَمْتِعُ بِالْقَبْضَةِ مِنَ التَّمْرِ وَ الدَّقیقِ الْاَیامَ عَلی عَهْدِ رَسُولِ الله صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ (وآله) وَ اَبیَ‏بَکْرٍحَتَی نَهی عَنْهُ عُمَرُ فی شَأْنِ عَمْروبْنِ حَریث». یعنی درزمان رسول خدا «صلی الله علیه واله» و ابوبکر زنان را چند روز در مقابل مقداری خرما و آرد متعه می‏کردیم تا عمر در قضیّه عمروبن حریث از آن نهی کرد. طالبان تفسیر بیشتر به الغدیر والنص والاجتهاد و سائر کتب رجوع کنند. از امیرالمؤمنین «علیه السلام» نقل شده: « لَوْلا اَنَّ عُمَرَ نَهی عَنِ‏الْمُتْعَةِ مازَنی اِلَّا شَقِیٌ» اگر عمر از متعه نهی نمی‏کرد به زنا مرتکب نمی‏شد مگر شقی. یعنی: حکم تشریع متعه برای بستن راه زنا است. عمر با تحریم متعه راه زنا را باز کرد ناگفته نماند: ازدواج دائمی برای همه میسّر نیست دانشجویان، سربازان، مأمورانی که ازخانواده خویش دور افتاده‏اند، اشخاص بی‏بضاعت و امثال آنها که به زن دائمی دسترسی ندارند، زنان بیوه‏ای که شوهر دائمی به سراغشان نمی‏آید و امثال آنها یا باید زنا کنند (نعوذبالله) و یا بوسیله ،متعه زنان غریزه جنسی خویش را ارضاع نمایند حتی بعضی از متفکّران اروپا با درک این محذور ازدواجی بنام ازدواج بی‏خرج که همان متعه اسلامی است پیشنهاد می‏کنند. حج تمتع . حجّ تمتع آن است که در اشهر حجّ از میقات احرام عمره می‏بندد و پس از طواف بیت و نماز طواف و سعی بین صفا و مروه تقصیر کرده از احرام خارج می‏شود سپس مثلا روز 8 ذوالحجة از مکّه احرام حجّ بسته به عرفات می‏رود آنگاه بمشعر و منی تا آخر اعمال حجّ. علّت تسمیه به حجّ تمتّع آن است که شخص میان دو عمل از احرام خارج شده و از چیزهایی که در حال احرام حرام بود لذت می‏برد، حجّ تمتّع وظیفه کسی است که از مکه 12 میل یا بیشتر دور باشد. «ذالِکَ لِمَنْ لَم‏ یَکُنْ اَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِالْحَرامِ» یعنی تمتّع از عمره به حجّ وظیفه کسی است که اهلش و خانواده‏اش در مسجدالحرام یعنی در مکه و تا دوازده میلی آن نباشد یعنی کسیکه از اهل مکّه و اهل اطراف مکّه نباشد. در حجةالوداع رسول خدا «صلی الله علیه واله» از مسجد شجره به نیّت حجّ قران احرام بست و سوق هدی کرد چنانکه شیخ مرحوم در خلاف تصریح کرده است، رأی ابوحنیفه و اصحابش نیز چنین است. ولی شافعی عقیده دارد که آن حضرت به حجّ افراد احرام بست، قول شافعی صحیح نیست. بهر حال آن حضرت احرام عمره تمتع نبست که آن روز هنوز حجّ تمتع نبود در کافی باب حجّ النبی و درمجمع ذیل آیه فوق از معاویةبن عمار از امام صادق «علیه السلام» در ضمن حدیثی نقل شده: رسول خدا «صلی الله علیه واله» در حجةالوداع از مسجد شجره احرام بست و سوق هدی کرد و وارد مکّه شد پس از اتمام سعی در«مروه» رو به مردم نموده خدا را حمدوثنا گفت بعد فرمود: این جبرئیل است (با دست به پشت سراشاره کرد) به من امر می‏کند که دستور دهم هر که سوق هدی نکرده از احرام خارج شود.«وَلَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ اَمْری مَا اسْتَدْبَرْتُ لَصَنَعْتُ مِثْلَ مااَمَرْتُکُمْ» اگر از پیش این را می‏دانستم مانند شما می‏کردم لیکن من سوق هدی کرده‏ام و چنین کسی تا قربانی به محلّش نرسد نمی‏تواند از احرام خارج شود، در این میان مردی گفت: «اَنُخْرِجُ حُجَّاجاً وَ رَؤُسُنا تَقْطَرُ؟ فَقالَ اِنَّکَ لَنْ تُؤْمِنَ بِهذا اَبَداً» آیا با احرام حجّ که وارد مکّه شده‏ایم در وسط عمل از احرام خارج شویم و قطرات غسل جنابت از موهایمان بریزد؟! حضرت فرمود: تو به این دستور هیچ وقت ایمان نخواهی آورد. در این میان سراقة بن مالک برخاست و گفت: یارسول الله دینمان را بما تعلیم دادی گویا امروز آفریده شده‏ایم اینکه امر فرمودی فقط برای امسال است یا برای آینده نیز؟ حضرت فرمود: بلکه آن برای همیشه است تا روز قیامت آنگاه آن حضرت انگشتان دو دست را درهم داخل کرد و فرمود: «دَخَلَتِ الْعُمْرِةُ فَی الْحَجِّ اِلی یَوْم ِالْقِیامَةِ» عمره تا قیامت به حجّ داخل شد... قول سراقه و جواب رسول خدا «صلی الله علیه واله» در صحیح مسلم باب حجةالنبی و سایر کتابها نیز نقل شده است. این حجّ تمتّع همان است که عمربن خطّاب تا آخر عمر از آن نهی می‏کرد، علت نهی عمربن خطّاب آن بود که می‏گفت: خوش ندارم مردم میان دو عمل با زنان نزدیکی کنند و در حالیکه قطرات غسل جنابت از موهایشان می‏چکد احرام حج ببندند. در‏النص والاجتهاد ص 120 از امام عبدالبّر قرطبی نقل کرده: میان علماء خلاف نیست در اینکه مراد ازتمتّع در آیه «فَمَنْ‏ تَمَتَعِ بِالْعُمْرَةِ اِلَی الْحَجِّ» عمره آوردن در اشهر حجّ قبل ازعمل حجّ است و نیز از مسند احمدبن حنبل نقل کرده: ابو موسی اشعری به صحت حجّ تمتع فتوی می‏داد مردی به او گفت در بعضی فتواها متوجّه خویش باش که نمی‏دانی امیرالمؤمنین (عمر) بعد از تو چه کرده است، ابوموسی عمر را ملاقات کرد و از این کار پرسید عمر گفت می‏دانم که رسول خدا و اصحابش این کار را کرده‏اند ولیکن خوش نداشتم زیر درختان اراک با زنان مقاربت کرده سپس با آنکه آب جنابت از موهایشان می‏چکد وارد عمل حجّ شوند. (این سخن اجتهاد در مقابل فرمان خداست).

جدول کلمات

کالا

پیشنهاد کاربران

اثاثه، اروس، تنخواه، جنس، کالا، مال التجاره


بهره، توشه


چیز ارزشمند

کالای بارزش، چیز گرانبها

کالا، جنس، اثاثه، مال، اسباب، چیز ارزشمند

بهره مندی
اسباب، خودش عربیه.

ماده مخدر، از نیکوتین و الکل و THC گرفته تا بقیه موارد.

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
دَسَن ( اوستایی )
پَنیا ( سنسکریت: پَنی )
ویساس ( سنسکریت: ویسَس )
هاگاد ( سنسکریت: بْهاگادهِیا )
کالا ( پارسی دری )

با درود
واژه "متاع" ریشه در واژه های فارسی "ماه تاب" به معنی " سنگ درخشان" و همان "گوهر" دارد.
بدین گونه که واژه فارسی "ماه تاب" با ورود به زبان ترکی قدیم تبدیل به واژه "ماتاف" با کاربرد معنایی "تحفه" شده و سپس با ورود به زبان های بین النهرین ( سامری ( شامری ) و عربی ) تبدیل به واژه "متاع" با کاربرد معنایی "کالای ارزشمند" شده است.
با این توضیح، ارتباط واژه "متاع گیر " یا "متاگیر" با واژه های "تاگیر" ، "تاگور" ، "تاجیر" ودر نهایت "تاجر" آشکار می شود. واژه "متاگیر" با حذف حرف "م" به علت راحتی در تلفظ عامیانه در طی زمان، جای خود را به واژه بی معنی "تاگیر" داده و با ورود دوباره به زبان عربی حرف "گ" به حرف "ج" تغییر یافته، واژه تاجیر بوجود آمده و در زبان فارسی جدید "تاجر" تلفظ شده است. پس واژه "تاجر" با واژه" گوهر فروش" هم معنی است. کما اینکه درآمد اصلی خانواده پدری شاعر پرآوازه هندوستان، آقای "تاگور" تجارت بوده است و ایشان بیان کرده اند که اصالت خانوادگی ایرانی دارند.
بدرود


کلمات دیگر: