take (فعل)بردن، گرفتن، پنداشتن، ستاندن، برداشتن، لمس کردنstroke (فعل)زدن، نوازش کردن، لمس کردن، سرکش گذاردنtouch (فعل)متاثر کردن، زدن، رسیدن به، لمس کردن، دست زدن به، پرماسیدن، متاثر شدنfeel (فعل)احساس کردن، حس کردن، لمس کردن، محسوس شدنpalpate (فعل)لمس کردن، پرماسیدن، امتحان نمودن
لمس کردن. [ ل َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بسودن. ببسودن. برمجیدن.ملامسه. مَس . پرواسیدن. بپرواسیدن. ( لغت نامه اسدی ). بساویدن. پساویدن. ( برهان ). و رجوع به لَمس شود.