کلمه جو
صفحه اصلی

لیوان


مترادف لیوان : پارچ، گیلاس، خیمه، ایوان

فارسی به انگلیسی

glass, tumbler, water glass, beer-mug, beaker

tumbler, glass, beer-mug, beaker


glass, tumbler, water glass


فارسی به عربی

بهلوان , زجاج , قدح

مترادف و متضاد

mug (اسم)
پوزه، فنجان، ابخوری، دهان، لیوان، دهن کجی، عکس شخص محکوم

glass (اسم)
جام، شیشه، گیلاس، ابگینه، لیوان، استکان، شیشه الات، ایینه، شیشه دوربین، شیشه ذره بین، الت شیشه ای

tun (اسم)
قدح، خمره، لیوان، لوله بخاری، بشکه بزرگ، بقدر یک بشکه، ادم یا چیز بشکه مانند

tumbler (اسم)
لیوان، بازیگر شیرین کار، معلق زن

پارچ، گیلاس


خیمه


ایوان


۱. پارچ، گیلاس
۲. خیمه
۳. ایوان


فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان انزان بخش بندر گز شهرستان گرگان ۹ کیلومتری جنوب باختر بندر گز . دشت معتدل و مرطوب ۲۲۲٠ سکنه . برنج غله پنبه و کنجد .
آبخوری، ظرف بلورم صوص آب خوردن
( اسم ) ۱- ایوان .۲- خیم. شاهی .
دهی از دهستان انزان بخش بندر گز شهرستان گرگان ٠ واقع در ۹ هزار گزی باختری بندر گز و هزار و پانصد گزی شمال راه شوس. گرگان بمازندران ٠ دشت معتدل مرطوب و مالاریائی ٠ فارسی زبان ٠ آب از چشمه بلبل و چشمه های دیگر و چاه ٠ محصول برنج و غلات و پنبه و کنجد و صیفی شغل اهالی زراعت ٠ صنایع دست زنان بافتن پارچه های نخی و کرباس است ٠ این آبادی از دو محل شرقی و غربی بفاصل. یک هزار گز تشکیل شده است ٠

فرهنگ معین

(اِ. ) ظرف اغلب استوانه ای معمولاً بزرگتر از استکان یا فنجان برای نوشیدن مایعات .
[ معر. ] (اِ. ) ایوان خیمة شاهی .

(اِ.) ظرف اغلب استوانه ای معمولاً بزرگتر از استکان یا فنجان برای نوشیدن مایعات .


[ معر. ] (اِ.) ایوان خیمة شاهی .


لغت نامه دهخدا

لیوان. [ لی ] ( اِ ) از کلمه «لوان گودوش » یعنی گاودوش لوان ( لوان اسم دهکده ای از آذربایجان که در آنجا سفال نیک پزند ) گرفته شده است. گیلاس. آب وند. آبخوری. کوزه نازک. آبخوری که در لیوان آذربایجان سازند و امروز تعمیم یافته و بر مطلق ظرف آبخوری که از سفال یا چینی یا بلور یا فلز سازند اطلاق میگردد. || جای مشورت و خیمه شاهی. ( آنندراج ).به معنی دیوان یعنی محل حکومت پادشاهان و وکلای او و بر اطاق بلند و اطاق سایبان دار اطلاق شود. ( شعوری ).

لیوان. [ لی ] ( اِخ ) موضعی به انزان مازندران. ( سفرنامه رابینو بخش انگلیسی ص 66، 67 و 125 ).

لیوان. [ لی ] ( اِخ ) دهی از دهستان انزان بخش بندر گز شهرستان گرگان ، واقع در 9هزارگزی باختری بندر گز و 1500گزی شمال راه شوسه گرگان به مازندران. دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی. دارای 2220 تن سکنه. آب آن از چشمه بلبل و چشمه های دیگر و چاه. محصول آنجا برنج ، غلات ، پنبه ، کنجد و صیفی. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های نخی و کرباس است. این آبادی از دو محل شرقی و غربی به فاصله ٔهزار گز تشکیل شده است. راه فرعی شوسه ، بیست دکان ویک دبستان دارد. بین این آبادی و هشتیکه خندقی بطول 8هزار گز از رشته ارتفاعات تا ساحل دریا دیده میشودو به جرکلباد مشهور است و میگویند آن حد سامان گرگان و مازندران است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

لیوان . [ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان انزان بخش بندر گز شهرستان گرگان ، واقع در 9هزارگزی باختری بندر گز و 1500گزی شمال راه شوسه ٔ گرگان به مازندران . دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی . دارای 2220 تن سکنه . آب آن از چشمه بلبل و چشمه های دیگر و چاه . محصول آنجا برنج ، غلات ، پنبه ، کنجد و صیفی . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های نخی و کرباس است . این آبادی از دو محل شرقی و غربی به فاصله ٔهزار گز تشکیل شده است . راه فرعی شوسه ، بیست دکان ویک دبستان دارد. بین این آبادی و هشتیکه خندقی بطول 8هزار گز از رشته ارتفاعات تا ساحل دریا دیده میشودو به جرکلباد مشهور است و میگویند آن حد سامان گرگان و مازندران است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


لیوان . [ لی ] (اِخ ) موضعی به انزان مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 66، 67 و 125).


لیوان . [ لی ] (اِ) از کلمه ٔ «لوان گودوش » یعنی گاودوش لوان (لوان اسم دهکده ای از آذربایجان که در آنجا سفال نیک پزند) گرفته شده است . گیلاس . آب وند. آبخوری . کوزه ٔ نازک . آبخوری که در لیوان آذربایجان سازند و امروز تعمیم یافته و بر مطلق ظرف آبخوری که از سفال یا چینی یا بلور یا فلز سازند اطلاق میگردد. || جای مشورت و خیمه ٔ شاهی . (آنندراج ).به معنی دیوان یعنی محل حکومت پادشاهان و وکلای او و بر اطاق بلند و اطاق سایبان دار اطلاق شود. (شعوری ).


فرهنگ عمید

ظرفی چینی، پلاستیکی، فلزی، اغلب استوانه ای که برای نوشیدن مایعات به کار می رود.

دانشنامه عمومی

لیوان ظرفی است غالباً استوانه ای که بزرگتر از استکان یا فنجان است و برای نوشیدن مایعات به کار می رود. لیوان ممکن است شیشه ای، کاغذی، پلاستیکی یا از جنس دیگر باشد.
استکان
لیوان ها اشکال مختلف دارند و بیشتر به صورت چندین لیوان یک شکل با هم (دست، سِت) فروخته می شوند. لیوان آب معمولاً با لیوان چای تفاوت هایی دارد. شیارها و شکل های روی لیوان معمولاً برای لیز نخوردن از دست و گیرایی بهتر ایجاد می شوند. لیوان های مشروب خوری را گیلاس می نامند.
در لغتنامه دهخدا در مورد لیوان آمده است: از کلمهٔ «لوان گودوش» یعنی گاودوش لوان (لوان اسم دهکده ای از آذربایجان که در آنجا سفال نیک پزند) گرفته شده است. گیلاس. آب وند. آبخوری. کوزهٔ نازک. آبخوری که در لیوان آذربایجان سازند و امروز تعمیم یافته و بر مطلق ظرف آبخوری که از سفال یا چینی یا بلور یا فلز سازند اطلاق می گردد.

گویش اصفهانی

تکیه ای: livân/kâsaɂowxori
طاری: livân
طامه ای: âbxori
طرقی: livân/owxori
کشه ای: livân
نطنزی: livân


پیشنهاد کاربران

لیوان دم دستی ( ظروف آشپزخانه )
لیوان مهمان ( ظروف آشپزخانه )

لیوان یه کلمه کُردی هستش.
در زبان کردی هرموقه بخوان ربط یک کلمه به آن را بگویند ، در انتهای آن کلمه ( وان ) اضافه میکنند.
لیو وان:لیوان
لیو:به منی لب هستش
وان:یعنی ربط آن
لیوان:یعنی چیزی که با لب ها سرکار دارد.
مثال دیگر:
فراوان: فره، فرا وان
فرا، فره:زیاد
فراوان:چیزی که به زیاد بودن ربط داره
ملوان: مله، مل وان
مله، مل:یعنی شنا کردن
ملوان:چیزی که به شنا کردن ربط دارد


آبخوری

جامک

راگ

در گویش مردم شهرستان زرند آبخوری

کردی و فارسی جدا نیستند. هردو یک ریشه دارند و زبانی ایرانیک هستند. لیو و لب از یک ریشه اند. فرای، فره و مله با همین چم ها در زبان های پارسی از جمله پهلوی ساسانی بکار میرفته اند.


کلمات دیگر: