کلمه جو
صفحه اصلی

نایاب


مترادف نایاب : شاذ، قحط، کمیاب، نادر، نایافت

متضاد نایاب : فراوان

فارسی به انگلیسی

extinct, rare, scarce, unobtainable

unobtainable, rare


فارسی به عربی

منقرض

فرهنگ اسم ها

اسم: نایاب (دختر) (فارسی) (تلفظ: nayab) (فارسی: نایاب) (انگلیسی: nayab)
معنی: کمیاب، نادر

مترادف و متضاد

rare (صفت)
غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب

شاذ، قحط، کمیاب، نادر، نایافت ≠ فراوان


فرهنگ فارسی

ناپیدا، پیدانشدنی، نادر، نایافت هم گفته شده است
( صفت ) ۱ - آنچه که یافت نشود. ۲ - آنچه که کم یافت شودکمیاب نادر: نیست درایام چیزی ازوفانایاب تر کیمیاشداهل بل کزکیمیانایاب تر. ( خاقانی لغ. )

فرهنگ معین

(ص . ) نادر، کمیاب .

لغت نامه دهخدا

نایاب. ( ن مف مرکب ) چیزی که بغایت کم یافته شود. ( آنندراج ). نادر. کمیاب. چیزی که یافت نشود. چیزی که میسر نگردد و موجود نشود. چیزی که قابل یافتن نباشد. ( ناظم الاطباء ). یافت ناشدنی :
دو چشم مرد را از کام نایاب
گهی بی خواب دارد گاه پرآب.
( ویس و رامین ).
با سخا و کرم تو به جهان
هست نایاب چو سیمرغ فقیر.
سوزنی.
نیست در ایام چیزی از وفا نایاب تر
کیمیا شد اهل بل کز کیمیا نایاب تر.
خاقانی.
امید وفا دارم هیهات که امروز
در گوهر آدم بُوَد این گوهر نایاب.
خاقانی.
ترا پهلوی فربه نیست نایاب
که داری بر یکی پهلودو قصاب.
نظامی.
حرص تست اینکه همه چیز ترا نایاب است
آز کم کن تو که نرخ همه ارزان گردد.
کمال اسماعیل.
جان کم است آن صورت بیتاب را
رو بجو آن گوهر نایاب را.
مولوی.
جنس نایابی به این خواری به عالم کس ندید
در چنین قحط وفا نرخ وفا ارزان نشد.
کلیم ( ازآنندراج ).
زاهد ز می ناب نخواهیم گذشت
زین گوهر نایاب نخواهیم گذشت.
میرزا ابراهیم.

فرهنگ عمید

چیزی که پیدا نشود، ناپیدا، پیدا نشدنی، نادر، نایافت.

دانشنامه عمومی

نایاب، روستایی از توابع بخش صیدون شهرستان باغ ملک در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان صیدون شمالی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

پیشنهاد کاربران

عتیقه

کمیاب ، قحط

متضاد = فراوان


کلمات دیگر: