مترادف مبتذل : بی ارزش، پست، پیش پاافتاده، سخیف، ناپسند، هجو، عوام پسند، بازاری، خوار، فرومایه
برابر پارسی : پیش پا افتاده، پست، بی ارزش
banal, bathetic, bromide, cheap, commonplace, corny, musty, pedestrian, platitudinous, stale, stereotypical, stock, stodgy, tatty, tawdry, threadbare, trite, well-worn
commonplace, trite
۱. بیارزش، پست، پیش پاافتاده، سخیف، ناپسند، هجو
۲. عوامپسند، بازاری
۳. خوار، پست، فرومایه
بیارزش، پست، پیش پاافتاده، سخیف، ناپسند، هجو
عوامپسند، بازاری
خوار، پست، فرومایه
مبتذل . [ م ُ ت َ ذَ ] (ع ص )نعت مفعولی از ابتذال . که همه گفته اند. که بسیار گفته اند. که بسیار شنوده اند. شعری یا مضمونی یا کلامی مبتذل ، آنکه بسیار گفته شده باشد آنکه بسیار شنیده شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هر روز استعمال شده و مستعمل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). آنچه که در دسترس همه است . پیش پا افتاده و مستعمل .
- تشبیه مبتذل ؛ تشبیهی است متداول که چون گفته شود بی آنکه مشبه دارای چندین صفت باشد همه کس یک صفت را از آن درک کنند. چنانکه وقتی گویند مثل برف مراد سردی آن نیست و همه دانند که مراد سپیدی آنست . یا در صفت جامه ٔ نیک شسته گویند مثل یاس ،مراد عطر آن نیست بلکه سپیدی مقصود است . یا مثل برق که سرعت از آن فهمند نه نور و روشنائی ، یا سوزندگی .و به عبارتی دیگر تشبیهی است سایر چون مثلی : مثل ابر بهار، سخت گریان . مثل الماس ، برنده . مثل سرو، با قدی بلند و موزون . مثل بید، سخت لرزان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- سیف صدق المبتذل ؛ شمشیر بران قاطع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الوارد).
- فلان صدق المبتذل ؛ یعنی سخت است در آنچه نفس او بذل میکند. (از ذیل اقرب الموارد).
- کلام و مثل مبتذل ؛ که فراوان استعمال شود. (از اقرب الموارد).
مبتذل . [ م ُ ت َذِ ] (ع ص ) بذله پوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بذله پوش . باد روزه پوش . کهنه پوش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کسی که عمل نفس خود کند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به متبذّل شود.
پیش پا افتاده