کلمه جو
صفحه اصلی

گشت زدن

فارسی به انگلیسی

cruise, jaunt, patrol, roam, range, walk, whirl, to make ones round, to cruise

to make one's round, to cruise


cruise, jaunt, patrol, roam, range, walk, whirl


فارسی به عربی

جولة بحریة , دوریة

مترادف و متضاد

cruise (فعل)
گشت زدن

patrol (فعل)
گشت زدن، پاسداری کردن، پاسبانی کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) سیر کردن تفرج کردن .

فرهنگ معین

(گَ. زَ دَ ) (مص ل . ) سیر کردن ، گردیدن ، گردش کردن .

لغت نامه دهخدا

گشت زدن. [ گ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سیر کردن و گردیدن. ( آنندراج ) :
به زندان غمم چون لاله در خون کی بود یارب
که چون نرگس قدح بر کف زنم گشت چمن با او.
بنای هروی ( از آنندراج ).

واژه نامه بختیاریکا

دِر اَوُردِن

پیشنهاد کاربران

گشت زدن: [ اصطلاح در تداول عامه ]دور زدن ، گشت زدن برای تماشا ، گشت زدن برای بررسی بیشتر . گشتن برای دیدن و ارزیابی.
( زرجو زل زده بود به آرزو وچشم هایش انگار می خندید. "البته ، البته اجازه هست گشت دیگری بزنم؟" ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص19 . ) )


کلمات دیگر: