کلمه جو
صفحه اصلی

لله


مترادف لله : آموزگار، لالا، لله باشی، مربی، معلم

فارسی به انگلیسی

duenna, nanny, to god, for god's sake, governess, for gods sake, tutor, mentor, eunuch taking care of children

tutor, mentor, eunuch taking care of children


to God, for God's sake


duenna, governess, nanny


فارسی به عربی

مطحنة , معلم

مترادف و متضاد

bedder (اسم)
بسترساز، سنگ بستر، لله، کسی که بچه را خواب می کند

grinder (اسم)
لله، خرد کننده، تیز کن، دندان اسیا

mammy (اسم)
لله، مامان، دده سیاه

tutor (اسم)
لله، مربی، معلم سرخانه، اموختار، ناظر درس دانشجویان

dry-nurse (اسم)
لله، دایه، پرستاری که به بچه شیر ندهد

tutorial (صفت)
لله، اموختار

آموزگار، لالا، لله‌باشی، مربی، معلم


فرهنگ فارسی

مردی که پرستارومربی کودک است، لالاهم گفته شده است، برای خدا، برای رضای خدا، لله حمد:سپاس خدارا
برای خدا بقراغی رضای خدا خدای را گفت لله و فی الله ای سره مرد . آن کن از مردمی که شاید کرد . ( هفت پیکر ) یا لله الحمد . سپاس مر خدای را : لله الحمد کز حضیض خطر شد باوج آفتاب دین پرور . ( وحشی بافقی ) یا لله الحمد اولا و آخرا . سپاس مر خدای را در اول و در پایان یا الحمد فی کل حال . سپاس مر خدای را در همه حال : ...دل فضل آفریدگار جل و ذکره از آن ورطه هائل و حادثه مشکل خلاص می داد ولله الحمد فی کل حال .... یا لله الحمد و المنه .سپاس و منت مر خدای راست : لله الحمد و المنه که این نسخه عالم آرا .. صورت تسوید یافته رقم اختتام پذیرفت . یا ببه در القائل . نیک باد گوینده را . گوینده را نیکی بفزایاد . خدا گوینده را نیکی دهاد . یا لله در قائل . یالله درک . نیک باد . نیکت فزون باد . خدایت نیکی دهاد. خیر باد ترا . خیرت باد . یا لله درکم . خیرباد شما را . یا لله درکما . خیر باد شما دو تن را . : ابوبکر وبو نصر گفت : لله در کما شما دو تنید ..... یا لله را برای خدا : ای شیخ از بهر لله را مرا فریاد رس . توضیح در لام لله معنی را هست مع هذا پیش از آن ( از بهر ) و پس از آن ( را ) افزوده اند .
نی نای

فرهنگ معین

(لِ لْ لا ) [ ع . ] (ق . ) برای خدا، برای رضای خدا.
(لَ لِ ) (اِ. ) مردی که مربی و پرستار کودک است .

(لِ لْ لا) [ ع . ] (ق .) برای خدا، برای رضای خدا.


(لَ لِ) (اِ.) مردی که مربی و پرستار کودک است .


لغت نامه دهخدا

لله. [لِل ْ لاه ] ( ع ق مرکب ) ( از: لَِ + اﷲ ) برای خدا. بی غرض شخصی. خدا را. گاه گویند را با مزید کردن را و همان معنی خواهند، یعنی قدما با بودن لام در اوّل ، راء نیز به آن ملحق میکرده اند : از بهر تعالی فریاد رس. ( اسکندرنامه نسخه آقای سعید نفیسی ).
گفت و فی اﷲ ای سره مرد
آن کن از مردمی که شاید کرد.
نظامی.
- ابوک ( در تعجب و در مدح ) ؛ برای خداست خوبی پدر تو که چون تو پسر شریف و فاضل زاد. ( منتهی الارب ).
- الحمد ؛ سپاس مر خدای را.
- المنة؛ سپاس خدای را.
- انت ؛ خدا نگهدارتو باد. خدایت ترا نگهدار باد.
- تلاده ؛ به معنی درّه است.
- ثوباه ؛ به معنی درّه است. ( منتهی الارب ).
- لِلّ̍ه ِ دَرﱡ قائِلِه ؛ لِلّ̍ه ِ درّه. خیر و خوشی باد گوینده را. دَرﱡ قائل :
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمائل
هر کس شنید گفتا دَرﱡ قائل.
حافظ.
- دَرﱡک ؛ خیر تو باد. خوش باد تو را. خیرت باد : بوبکر را بونصر گفت ﷲدرّکما که شما دو تنید. ( تاریخ بیهقی ص 522 ).

لله. [ ل َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) نی. نای. قَصب ( در دیلمان و گیلان ).

لله. [ ل َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) ( مأخوذ از کلمه لالا ) مربی ِ مرد طفلی از اطفال اعیان.مقابل دده که زن است. لالا. پرستار کودک. حاضن : مگر شاه با لله اش بازی میکند؟ مگر بازی شاه با لله است ؟

لله . [ ل َ ل َ / ل ِ ] (اِ) (مأخوذ از کلمه ٔ لالا) مربی ِ مرد طفلی از اطفال اعیان .مقابل دده که زن است . لالا. پرستار کودک . حاضن : مگر شاه با لله اش بازی میکند؟ مگر بازی شاه با لله است ؟


لله . [ ل َ ل َ / ل ِ ] (اِ) نی . نای . قَصب (در دیلمان و گیلان ).


لله . [لِل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) (از: لَِ + اﷲ) برای خدا. بی غرض شخصی . خدا را. گاه گویند ﷲ را با مزید کردن را و همان معنی خواهند، یعنی قدما با بودن لام در اوّل ، راء نیز به آن ملحق میکرده اند : از بهر ﷲ تعالی فریاد رس . (اسکندرنامه نسخه ٔ آقای سعید نفیسی ).
گفت ﷲ و فی اﷲ ای سره مرد
آن کن از مردمی که شاید کرد.

نظامی .


- ﷲ ابوک (در تعجب و در مدح ) ؛ برای خداست خوبی پدر تو که چون تو پسر شریف و فاضل زاد. (منتهی الارب ).
- ﷲ الحمد ؛ سپاس مر خدای را.
- ﷲ المنة؛ سپاس خدای را.
- ﷲ انت ؛ خدا نگهدارتو باد. خدایت ترا نگهدار باد.
- ﷲ تلاده ؛ به معنی ﷲ درّه است .
- ﷲ ثوباه ؛ به معنی ﷲ درّه است . (منتهی الارب ).
- لِلّ̍ه ِ دَرﱡ قائِلِه ؛ لِلّ̍ه ِ درّه . خیر و خوشی باد گوینده را. ﷲ دَرﱡ قائل :
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمائل
هر کس شنید گفتا ﷲ دَرﱡ قائل .

حافظ.


- ﷲ دَرﱡک ؛ خیر تو باد. خوش باد تو را. خیرت باد : بوبکر را بونصر گفت ﷲدرّکما که شما دو تنید. (تاریخ بیهقی ص 522).

فرهنگ عمید

برای خدا، برای رضای خدا، خدای را.
* لــله الحمد: (شبه جمله ) [قدیمی] سپاس خدای را.
مردی که پرستار و مربی شاه زادگان و کودکان بزرگ زادگان بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

لَلـِه
(در لغت به معنیِ پرستار) مردی که وظیفۀ سرپرستی و تعلیمِ شاهزادگان و کودکانِ اشراف را بر عهده داشت. لَـله ها را به اعزاز لَـله آقا می خواندند. نقشِ لَـله در پرورشِ جسمی و روحیِ کودکان بسی بیش تر از نقشِ پدران و مادرانِ آن ها بود و بدین سان مقامِ لَـله در نزد کودک بسی بالاتر از مقامِ پدر و مادر واقعی اش بود. در این صورت، وقتی کودکی بزرگ می شد و منصبی می یافت، به لَلۀ خود مقامی بالا می بخشید و پیشکار و امینِ خود می کرد. بنا بر رسم، لَـله ها را از بین میانسالان برمی گزیدند. گاه دیده شده است که دودمانی از لَـله ها وظیفۀ سرپرستی و تعلیمِ نسل درنسل از فرزندانِ سلسله ای شاهی یا دودمانی اشرافی را اختیار می کردند. سرپرستی لَـله ها بر عهدۀ لَـله باشی بود که، به ویژه در دربار شاهان قاجار، منصبی مهم به شمار می رفت و قدرتی در ردۀ وزیر داشت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لِلَّهِ: برای خدا - فقط برای خدا (اگر در ابتدای جمله بیاید)
معنی دِینَ: پاداش - به معنای مطلق جزا است ، چه وعده باشد و چه وعید -مجموع یا قسمتی ازاحکامی که خداوند بر انبیای خودش نازل کرده (در جمله "أَلَا لِلَّهِ ﭐلدِّینُ ﭐلْخَالِصُ " منظور عبادت است)
معنی لَا تَرْجُونَ: امید ندارید - قائل نیستید - اعتقاد ندارید (کلمه رجاء در مقابل خوف است ، که اولی به معنای امید ، و مظنه رسیدن به چیزی است که باعث مسرت است ، و دومی مظنه رسیدن به چیزی است که مایه اندوه باشد ، و منظور از کلمه رجاء درآیه شریفه ی "مَّا لَکُمْ لَا تَرْجُو...
معنی مَحْجُوبُونَ: آنانکه در حجاب و پرده قرار گرفته اند (مراد از محجوب بودن از پروردگارشان در روز قیامت محروم بودنشان از کرامت قرب و منزلت او است ویا محجوب بودن از رحمت خداست ومعنایش این نیست که از معرفت خدا محجوبند ، چون در روز قیامت همه حجابها برطرف میشود ، یعنی همه ...
معنی مَثَلُ: مَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهایی نظیر :مثل الفریقین کالاعمی و الاصم و البصیر و السمیع هل یستویان .کلمه مثل به معنای وصف است ، ولی بیشتر در مثلهای رایج در بین مردم استعمال میشود و آن این است که معنایی از معانی پوشیده و مخفی از ذهن شنونده را با ا...
ریشه کلمه:
الله (۲۸۱۶ بار)
اله (۲۹۶۳ بار)
ل (۳۸۴۲ بار)
وله (۲۸۱۶ بار)

گویش مازنی

/lale/ لوله ی کوتاهی از جنس نی برای هدایت ادرار نوزاد از گهواره به کوزه ی مخصوص پیشاب و مدفوع & استخوان ساق پا و دست - نی – ساقه ی نی & پایه ی چوبی برای بافتن پرچین دور مزارع & سبد یا طبقی که از چوب و یا نی بافند

لوله ی کوتاهی از جنس نی برای هدایت ادرار نوزاد از گهواره ...


۱استخوان ساق پا و دست ۲نی – ساقه ی نی


پایه ی چوبی برای بافتن پرچین دور مزارع


سبد یا طبقی که از چوب و یا نی بافند


واژه نامه بختیاریکا

( لَله ) بوته
( لَلِّه ) خیار

پیشنهاد کاربران

ل له با فتحه «ل» اول و کسره «ل» دوم در زبان مازنی به معنای گیاه نی و چوب نی می باشد.

لله اولا کلمه ای است فارسی به معنای آموزگار در خانه اما الله کلمه ای است عربی وشاید درزبان سامی هم باشد ودر عربی معنای خدا در فارسی را میدهد نکته اینکه:خدا یا الله هم آموزگار هست اما الله خالق مطلق است ولی لله خالق نیست بنابراین الله ولله فقط از نظر نوشتاری شبیه بهم میباشد اما هیچ ارتباطی به هیچ عنوان با یکدیگر ندارند لذا خواهشمندم مطالب بالا را تصحیح بفرمائید

درزبان سنگسری هم ل له به معنانی محلی ست وسازبومی این منطقه

لله یعنی برای خدا


ل معنی ( برای ) و ترکیب این دو یعنی برای خدا




کلمات دیگر: