کلمه جو
صفحه اصلی

لنگر انداختن

فارسی به انگلیسی

to cast anchor, to come, to anchor, to halt


anchor, dock


anchor, dock, moor, to cast anchor, to come to anchor, to halt

فارسی به عربی

ارض بور , میناء

مترادف و متضاد

anchor (فعل)
لنگر انداختن، محکم شدن، با لنگر بستن یا نگاه داشتن

moor (فعل)
لنگر انداختن

harbor (فعل)
لنگر انداختن، پناه دادن، پناه بردن

harbour (فعل)
لنگر انداختن، پناه بردن

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) ۱- متوقف ساختن کشتی با انداختن لنگر آن در آب مقابل لنگر برداشتن . ۲- ( مصدر )متوقف شدن کشتی با انداخته شدن لنگر آن در آب . ۳- قرار گرفتن مقام گرفتن . یا لنگر انداختن کسی در جایی . اقامت کردن وی در آنجا برای مدتی نسبه طولانی . یا کنگر خورده لنگر انداخته . ( مثل ) دربار. کسی گویند که بیش از حد معمول در محلی اقامت کند .

فرهنگ معین

( ~ . اَ تَ ) [ یو - فا. ] (مص ل . ) ۱ - توقف کردن کشتی بندر. ۲ - کنایه از: ماندن زیاد در جایی .

لغت نامه دهخدا

لنگر انداختن. [ ل َ گ َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( ... کشتی ) توقف کردن او دردریا با افکندن لنگر در آب. افکندن لنگر کشتی به دریا. || قرار گرفتن. مقام گرفتن. ( غیاث ).
- لنگر انداختن کسی در جائی ؛ توسعاً متوقف شدن در هر جا. دیر در خانه کسان ماندن چنانکه چند روزی. توقف نسبتاً طویل کردن. خانه نزول شدن ( در تداول مردم قزوین ). در خانه دیگران دیر ماندن. پوست تخت انداختن. القاء عصا. القاء جران. رجوع به مجموعه مترادفات ص 31 شود.
- امثال :
کنگر خورده لنگر انداخته .

دانشنامه عمومی

اثر لنگر انداختن (به انگلیسی: Anchoring Effect)، یکی از سوگیری های شناختی است که در تصمیمات، قضاوت ها و در نهایت رفتار و باورهای فرد تأثیر به سزایی دارد.
طبق « اثر لنگر انداختن»، معمولاً اولین گزینه های ارائه شده، تأثیر به سزایی را در انتخاب افراد بین گزینه های موجود دارند. زمانی که سوزن فکر و تصمیم گیری فرد، بر روی مورد خاصی گیر کند، تصمیم گیری ها و قضاوت های آتی وی، در طی مقایسه موارد موجود با مورد یا موارد اولیه شکل می گیرند.
اثر لنگر انداختن، اولین بار توسط آموس تورسکی و دنیل کانمن مطرح شد. آن ها در مطالعه خود شرکت کنندگان را به دو گروه تقسیم کردند. به هر دو گروه برای حل حاصل ضرب فقط پنج ثانیه فرصت داده شد:
از دستهٔ اول خواسته شد تا حاصل ضرب اعداد یک تا هشت را محاسبه کنند.۸×۷×۶×۵×۴×۳×۲×۱

واژه نامه بختیاریکا

شَله بار نُهادن؛ شَله وَندِن

پیشنهاد کاربران

لَنگریدن.


کلمات دیگر: