امساک کردن
فارسی به انگلیسی
to be thrifty
economize, save
فارسی به عربی
امتنع عنه
مترادف و متضاد
تقلیل دادن، مضایقه کردن، امساک کردن، خست کردن
احتراز کردن، صرف نظر کردن، خودداری کردن، اجتناب کردن از، خودداری کردن از، امساک کردن، گذشت کردن، گذشتن از
فرهنگ فارسی
بخل کردن و قصور کردن و خود را باز داشتن از چیزی .
لغت نامه دهخدا
امساک کردن. [ اِ ک َ دَ] ( مص مرکب ) بخل کردن و قصور کردن و خود را باز داشتن از چیزی. ( ناظم الاطباء ). دریغ داشتن :
تو از فشاندن تخم امید دست مدار
که در کرم نکند ابر نوبهار امساک.
ترسم آنرا گره خاطر فتراک کنم.
تو از فشاندن تخم امید دست مدار
که در کرم نکند ابر نوبهار امساک.
صائب ( از آنندراج ).
سرچه باشد که من از تیغ تو امساک کنم ترسم آنرا گره خاطر فتراک کنم.
میرزا حسن واهب ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: