برهانی
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
اثبات کننده , مدلل کننده , شرح دهنده , صفت اشاره , ضمير اشاره , اسم اشاره
مترادف و متضاد
استدلالی، برهانی
برهانی، قضیهای، متضمن برهان، مبنی بر قاعده
فرهنگ فارسی
( صفت ) عبد الملک برهانی ملقب به امیر الشعرائ از شاعران اوایل عهد سلجوقی و معاصر و مورد علاقه الب ارسلان و پدر معزی است . وی در آغاز دولت ملکشاه ( جلوس ۴۶۵ ه. ق . ) در قزوین بدرود حیات گفت . تخلص برهانی ظاهرا از لقب الب ارسلان (برهان امیر المومنین ) ماخوذ است . اشعاری از او در تذکره ها و کتب ادبی ثبت است .
امیرالشعرائ عبدالملک برهانی نیشابوری از شاعران اوایل عهد سلجوقی و معاصر و مورد عقه الب ارسن و پدر معزی شاعر معروف است .
امیرالشعرائ عبدالملک برهانی نیشابوری از شاعران اوایل عهد سلجوقی و معاصر و مورد عقه الب ارسن و پدر معزی شاعر معروف است .
لغت نامه دهخدا
برهانی. [ ب ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به برهان. مدلَّل. مبرهن. ( یادداشت دهخدا ) :
حجتی بپْذیر برهانی ز من زیراکه نیست
آن دبیرستان کلی را جزین جزوی گوا.
برهانی. [ ب ُ ] ( اِخ ) امیرالشعراء عبدالملک برهانی نیشابوری. از شاعران اوایل عهد سلجوقی و معاصر و مورد علاقه الب ارسلان و پدر معزی شاعر معروف است. وی در آغاز دولت ملکشاه ( جلوس 465 هَ. ق. ) در قزوین درگذشت. تخلص برهانی ظاهراً از لقب الب ارسلان ( برهان امیرالمؤمنین ) مأخوذ است. اشعاری از او در تذکره ها و کتب ادبی ثبت است. ( از فرهنگ فارسی معین ).
حجتی بپْذیر برهانی ز من زیراکه نیست
آن دبیرستان کلی را جزین جزوی گوا.
ناصرخسرو.
- دلیل برهانی ؛ دلیل الزام آور. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دلیل شود.برهانی. [ ب ُ ] ( اِخ ) امیرالشعراء عبدالملک برهانی نیشابوری. از شاعران اوایل عهد سلجوقی و معاصر و مورد علاقه الب ارسلان و پدر معزی شاعر معروف است. وی در آغاز دولت ملکشاه ( جلوس 465 هَ. ق. ) در قزوین درگذشت. تخلص برهانی ظاهراً از لقب الب ارسلان ( برهان امیرالمؤمنین ) مأخوذ است. اشعاری از او در تذکره ها و کتب ادبی ثبت است. ( از فرهنگ فارسی معین ).
برهانی . [ ب ُ ] (اِخ ) امیرالشعراء عبدالملک برهانی نیشابوری . از شاعران اوایل عهد سلجوقی و معاصر و مورد علاقه ٔ الب ارسلان و پدر معزی شاعر معروف است . وی در آغاز دولت ملکشاه (جلوس 465 هَ . ق .) در قزوین درگذشت . تخلص برهانی ظاهراً از لقب الب ارسلان (برهان امیرالمؤمنین ) مأخوذ است . اشعاری از او در تذکره ها و کتب ادبی ثبت است . (از فرهنگ فارسی معین ).
برهانی . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به برهان . مدلَّل . مبرهن . (یادداشت دهخدا) :
حجتی بپْذیر برهانی ز من زیراکه نیست
آن دبیرستان کلی را جزین جزوی گوا.
- دلیل برهانی ؛ دلیل الزام آور. (ناظم الاطباء). رجوع به دلیل شود.
حجتی بپْذیر برهانی ز من زیراکه نیست
آن دبیرستان کلی را جزین جزوی گوا.
ناصرخسرو.
- دلیل برهانی ؛ دلیل الزام آور. (ناظم الاطباء). رجوع به دلیل شود.
پیشنهاد کاربران
دارای دلیل
چیزی که با دلیل باشه
دارای دلیل باشه
دارای دلیل باشه
کلمات دیگر: