کلمه جو
صفحه اصلی

نشره

عربی به فارسی

تابلو اعلا نات , اگهي نامه رسمي , ابلا غيه رسمي , بيانيه , اگاهينامه , پژوهشنامه , پژوهنامه


فرهنگ فارسی

یک مرتبه ازنشر، یکبارپراکندن، منتشرکردن خبر
(اسم ) ۱ - افسونی که بوسیله آن دیوانه و بیمار را علاج کنند . ۲ - دعایی که با آب زعفران نویسند تا دفع چشم زخم کند : بر چهره شنبلید خوش تاب نشره تو کنی بزعفران آب . ( تحفه العراقین .قر.۲۸ ) یا نشره طفلان . آنچه با زعفران و غیره بر روی تخته طفلان نویسند .
تعویذ . افسون . افسونی که علاج کرده می شود به او دیوانه و بیمار . حرز دیو دیده و بیمار . یا هدیه که برای طفلان نویسند .

فرهنگ معین

(نُ رَ یا رِ ) [ ع . نشرة ] (اِ. ) ۱ - افسونی که به وسیلة آن دیوانه و بیمار را علاج کنند. ۲ - دعایی که با آب زعفران نویسند تا دفع چشم زخم کند.

لغت نامه دهخدا

( نشرة ) نشرة. [ ن َ رَ ] ( ع اِ ) واحد نشر است. رجوع به نشر شود. || نسیم. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). || ورقه ای که بر آن چیزی نوشته باشد اما مهر نکرده باشند. ( از اقرب الموارد ). || ورقه ای که بر آن چیزی نوشته شده و بین مردم پخش کرده شود. ( از المنجد ). ج ، نشرات.

نشرة. [ ن ُ رَ ] ( ع اِ ) تعویذی که بدان بیمار و دیوانه را علاج کنند. ( ازاقرب الموارد ) ( از المنجد ). رقیه و افسون که بر دیوانه و مریض دمند. ( منتهی الارب ). رجوع به نشره شود.
نشره. [ ن َ رَ ] ( اِ ) شادی ختم قرآن. ( غیاث اللغات از مدار ) ( آنندراج از مدار ) ( ناظم الاطباء ). || آنچه با زعفران و شنگرف به روز مکتب نشینی به روی تخته طفلان نویسند. ( غیاث اللغات از برهان قاطع ) ( آنندراج ). و آن را نشره طفلان نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). آنچه بر تخته اطفال نویسند در مکتب. ( فرهنگ خطی ). رجوع به نُشرَه شود :
چرخ را نشره نون والقلم است ازمه نو
کآنهمه سرخی در باختر آمیخته اند.
خاقانی ( از فرهنگ خطی ).

نشره. [ ن ُ رَ ] ( ع اِ ) تعویذ. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). افسون. ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). افسونی که علاج کرده می شود به او دیوانه و بیمار. ( شرح قاموس ) ( از حاشیه برهان قاطع ). حرز دیو دیده و بیمار. ( یادداشت مؤلف ). تعویذی است که بدان دیوانگان و بیماران و یا مردم نزار مشرف به هلاکت را درمان کنند. ( از اقرب الموارد ) :
گر جگرش خسته شد از فزع حادثات
نعت محمد بس است نشره و درمان او.
خاقانی.
نشره من مدح امام است و بس
تا نرسد ز اهرمنانم زیان.
خاقانی.
هیکل و نشره و حرزی که اجل باز نداشت
هم به تعویذ ده شعبده گر بازدهید.
خاقانی.
خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به آب
نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند.
خاقانی.
|| هدیه که برای طفلان نویسند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مرکبی از زعفران و جز آن که لوح اطفال را کنند. ( یادداشت مؤلف ) :
از آن چون لوح طفلانم به سرخی اشک و زردی رخ
که دل را نشره عید است ز آن پیر دبستانی.
خاقانی.
- نشره اطفال . رجوع به ترکیب نشره طفلان شود :

نشره . [ ن َ رَ ] (اِ) شادی ختم قرآن . (غیاث اللغات از مدار) (آنندراج از مدار) (ناظم الاطباء). || آنچه با زعفران و شنگرف به روز مکتب نشینی به روی تخته ٔ طفلان نویسند. (غیاث اللغات از برهان قاطع) (آنندراج ). و آن را نشره ٔ طفلان نیز گویند. (ناظم الاطباء). آنچه بر تخته ٔ اطفال نویسند در مکتب . (فرهنگ خطی ). رجوع به نُشرَه شود :
چرخ را نشره ٔ نون والقلم است ازمه نو
کآنهمه سرخی در باختر آمیخته اند.

خاقانی (از فرهنگ خطی ).



نشره . [ ن ُ رَ ] (ع اِ) تعویذ. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افسون . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افسونی که علاج کرده می شود به او دیوانه و بیمار. (شرح قاموس ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع). حرز دیو دیده و بیمار. (یادداشت مؤلف ). تعویذی است که بدان دیوانگان و بیماران و یا مردم نزار مشرف به هلاکت را درمان کنند. (از اقرب الموارد) :
گر جگرش خسته شد از فزع حادثات
نعت محمد بس است نشره و درمان او.

خاقانی .


نشره ٔ من مدح امام است و بس
تا نرسد ز اهرمنانم زیان .

خاقانی .


هیکل و نشره و حرزی که اجل باز نداشت
هم به تعویذ ده شعبده گر بازدهید.

خاقانی .


خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به آب
نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند.

خاقانی .


|| هدیه که برای طفلان نویسند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مرکبی از زعفران و جز آن که لوح اطفال را کنند. (یادداشت مؤلف ) :
از آن چون لوح طفلانم به سرخی اشک و زردی رخ
که دل را نشره ٔ عید است ز آن پیر دبستانی .

خاقانی .


- نشره ٔ اطفال . رجوع به ترکیب نشره ٔ طفلان شود :
تا کی چو لوح نشره ٔ اطفال خویش را
در زرد و سرخ حلیت زیبا برآورم .

خاقانی .


- نشره ٔ طفلان ؛ آنچه با زغفران و غیره بر روی تخته ٔ اطفال نویسند. (برهان قاطع).نَشرَه ؛ آنچه با زعفران و شنگرف برای کودکی که تازه به مکتب می رود بر روی لوح نویسند و آن را نشره ٔ طفلان نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
نوشتم ابجد تجرید پس چون نشره ٔ طفلان
نگاریدم به سرخ و زرد ز اشک دیده ، سربابش .

خاقانی .


|| دعائی که با زعفران نویسند. (انجمن آرا). رجوع به نشرة [ ن ُ رَ ] شود.

نشرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) واحد نشر است . رجوع به نشر شود. || نسیم . (از اقرب الموارد) (المنجد). || ورقه ای که بر آن چیزی نوشته باشد اما مهر نکرده باشند. (از اقرب الموارد). || ورقه ای که بر آن چیزی نوشته شده و بین مردم پخش کرده شود. (از المنجد). ج ، نشرات .


نشرة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) تعویذی که بدان بیمار و دیوانه را علاج کنند. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). رقیه و افسون که بر دیوانه و مریض دمند. (منتهی الارب ). رجوع به نشره شود.


فرهنگ عمید

سرمشقی که بر لوح کودکان می نوشتند.
دعایی که برای معالجۀ دیوانه یا دفع چشم زخم بنویسند.

سرمشقی که بر لوح کودکان می‌نوشتند.


دعایی که برای معالجۀ دیوانه یا دفع چشم‌زخم بنویسند.


پیشنهاد کاربران

میشه کسی بگه معنی نشرُهُ رو؟ممنون مسشم^ - ^


کلمات دیگر: