گلیمی که گرداگرد کوهان شتر کشند
هوید
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(هَ وِ یا هُ وَ ) (اِ. ) ۱ - نمدی که گرداگرد کوهان شتر می گذارند. ۲ - پالان ، زین .
لغت نامه دهخدا
هوید. [ هَُ وَ /وِ ] ( اِ ) جهاز شتر و آن بمنزله پالان او است و بعضی گویند این به فتح اول و کسر ثانی است و آن گلیمی است پشم آگنده که آن را بر دور کوهان شتر درآورند. ( برهان ). جهاز شتر. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
گاه گویند فلان اشتر گم کرده هوید
گاه گویند فلان ترک بیفکنده کلاه.
فروهشتم هویدش تا به کاهل.
به شال و تنگ و پلاس و هوید و پوش و نوار.
هوید. [ هََ ] ( اِ ) گلیمی که گرداگرد کوهان شتر کشند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج از سروری از سامی ) :
ورا جای بر زنده پیلی سپید
مهان ، بر هیونان عودی هوید.
گاه دربند هویدی گاه دربند مهار.
گاه گویند فلان اشتر گم کرده هوید
گاه گویند فلان ترک بیفکنده کلاه.
فرخی.
برآوردم زمامش تا بناگوش فروهشتم هویدش تا به کاهل.
منوچهری ( از آنندراج ).
به حلم و زیرکی و حکمت شتربانان به شال و تنگ و پلاس و هوید و پوش و نوار.
سوزنی ( از آنندراج ).
رجوع به هَوید شود.هوید. [ هََ ] ( اِ ) گلیمی که گرداگرد کوهان شتر کشند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج از سروری از سامی ) :
ورا جای بر زنده پیلی سپید
مهان ، بر هیونان عودی هوید.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
تو هنوز از روی رعنایی ز بهرلاشه ای گاه دربند هویدی گاه دربند مهار.
سنایی ( از آنندراج ).
هوید. [ هََ ] (اِ) گلیمی که گرداگرد کوهان شتر کشند. (انجمن آرا) (آنندراج از سروری از سامی ) :
ورا جای بر زنده پیلی سپید
مهان ، بر هیونان عودی هوید.
تو هنوز از روی رعنایی ز بهرلاشه ای
گاه دربند هویدی گاه دربند مهار.
ورا جای بر زنده پیلی سپید
مهان ، بر هیونان عودی هوید.
اسدی (گرشاسب نامه ).
تو هنوز از روی رعنایی ز بهرلاشه ای
گاه دربند هویدی گاه دربند مهار.
سنایی (از آنندراج ).
هوید. [ هَُ وَ /وِ ] (اِ) جهاز شتر و آن بمنزله ٔ پالان او است و بعضی گویند این به فتح اول و کسر ثانی است و آن گلیمی است پشم آگنده که آن را بر دور کوهان شتر درآورند. (برهان ). جهاز شتر. (آنندراج ) (انجمن آرا) :
گاه گویند فلان اشتر گم کرده هوید
گاه گویند فلان ترک بیفکنده کلاه .
برآوردم زمامش تا بناگوش
فروهشتم هویدش تا به کاهل .
به حلم و زیرکی و حکمت شتربانان
به شال و تنگ و پلاس و هوید و پوش و نوار.
رجوع به هَوید شود.
گاه گویند فلان اشتر گم کرده هوید
گاه گویند فلان ترک بیفکنده کلاه .
فرخی .
برآوردم زمامش تا بناگوش
فروهشتم هویدش تا به کاهل .
منوچهری (از آنندراج ).
به حلم و زیرکی و حکمت شتربانان
به شال و تنگ و پلاس و هوید و پوش و نوار.
سوزنی (از آنندراج ).
رجوع به هَوید شود.
فرهنگ عمید
۱. جهاز شتر: تو هنوز از راه رعنایی زبهر لاشه ای / گاه در نقش هویدی گاه در رنگ مهار (سنائی۲: ۱۳۰ ).
۲. تکۀ نمد که گرداگرد کوهان شتر می گذارند، نمدزین.
۲. تکۀ نمد که گرداگرد کوهان شتر می گذارند، نمدزین.
جدول کلمات
جهاز شتر
کلمات دیگر: