کلمه جو
صفحه اصلی

بدخشانی

فرهنگ فارسی


لغت نامه دهخدا

بدخشانی. [ ب َ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب به بدخشان. || لعل. ( زمخشری ). یاقوت. ( از دزی ج 1 ص 57 ) :
وز انگشت شاهان سفالین نگین
بدخشانی آید بچشم کهین.
ابوشکور.

دانشنامه عمومی

بَدَخشانی یا بَدَخشی منسوب است به بدخشان، که امروزه نام دو استان است:
منسوب به بدخشان، استانی در شمال شرق افغانستان؛
منسوب به ایالت خودمختار بدخشان کوهستانی، استانی در جنوب شرق تاجیکستان.

دانشنامه آزاد فارسی

بَدَخشانی
بَدَخشانیاز لهجه های گروه جنوبی تاجیکی که در بدخشان بدان تکلم می کنند و به لهجه های خراسانی بسیار نزدیک است. در این لهجه «ب» b به «و» v تبدیل می شود، مانند چَلاو «آب گل آلوده». همچنین گاهی صامت آغازین حذف می شود. برخی از واژگان بدخشانی: ترچِغ (میوه و سبزی تروتازه)، آزْموت (آزمون)، آب خانه (جای وضو گرفتن)، سایِگی (چتر)، تکَکی (زیرزمین/پستو)، آب دار (۱. مسئول آب دادن کشت؛ ۲. آبرودار)، سمبُوسه (آدم پهن بینی)، تِرینگ (آدم تندرست)، توریدن (رمیدن)، مزَه (رنگ/ رنگ لباس)، سُرخ رو (کامیاب/خوشحال).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بدخشانی، سیّدسهراب ولی، مؤلف اسماعیلی قرن نهم می باشد.
در بدخشان زاده شد و پس از ۸۵۶، بعد از تألیف کتاب سی و شش صحیفه درگذشت.

زندگینامه بدخشانی
از زندگانی او اطلاعات مختصری در دست است.

اسماعیلیه در بدخشان
از آغاز خل افت فاطمیان در ۲۹۷، دعوت اسماعیلیّه در خراسان و سپس ماوراءالنهر و نواحی مجاورِ آسیای مرکزی گسترش یافت و در آن بلاد پیروان بسیاری به دست آورد.
دعوت اسماعیلیانِ فاطمی، در زمان ناصرخسرو مهمترین داعیِ فاطمیِ خراسان و نواحی مجاور آنجا، در بدخشان با موفقیت های مهمی روبرو شد و سپس جایگاه خود را در آن منطقه همچنان حفظ کرد، به طوری که علی رغم مشکلاتِ بسیار هنوز اسماعیلیان در آن جا یافت می شوند.
اسماعیلیان بدخشان، که اکنون در چند کشور پراکنده شده اند، به ناصرخسرو ارادتی خاص داشته اند و آثار واقعی و منسوب به او را نگهداری کرده اند.

پیوستن بدخشیان به شاخه نزاریه
...


کلمات دیگر: