ناحیه ایست از توابع صنعائ در یمن
جلل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جلل. [ ج َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) کاربزرگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
و لئن عفوت لاعفون جللا
و لئن سطوت ُ لموهن عظمی.
الا کل شی سواء جلل
جلل. [ ج ُ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ جُلَّة بمعنی زنبیل بزرگ برای خرما. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جُلَّة شود. || ج ِ جُلّی ̍. ( اقرب الموارد ). رجوع به جلی شود.
جلل. [ ج ُ ل ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جُلّی ̍. ( منتهی الارب ). رجوع به جلی شود.
جلل. [ ج ُ ل َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است از توابع صنعاء در یمن. ( از معجم البلدان ).
و لئن عفوت لاعفون جللا
و لئن سطوت ُ لموهن عظمی.
؟ ( از اقرب الموارد ).
|| کار آسان و این کلمه از اضداد است. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) : الا کل شی سواء جلل
امروءالقیس ( از اقرب الموارد ).
|| بخاطر. برای. ( منتهی الارب ): فعله من جللک ؛ کرد آنرا بخاطر تو. ( منتهی الارب ).جلل. [ ج ُ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ جُلَّة بمعنی زنبیل بزرگ برای خرما. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جُلَّة شود. || ج ِ جُلّی ̍. ( اقرب الموارد ). رجوع به جلی شود.
جلل. [ ج ُ ل ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جُلّی ̍. ( منتهی الارب ). رجوع به جلی شود.
جلل. [ ج ُ ل َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است از توابع صنعاء در یمن. ( از معجم البلدان ).
جلل . [ ج َ ل َ ] (ع ص ، اِ) کاربزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) :
و لئن عفوت لاعفون جللا
و لئن سطوت ُ لموهن عظمی .
|| کار آسان و این کلمه از اضداد است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
الا کل شی ٔ سواء جلل
|| بخاطر. برای . (منتهی الارب ): فعله من جللک ؛ کرد آنرا بخاطر تو. (منتهی الارب ).
و لئن عفوت لاعفون جللا
و لئن سطوت ُ لموهن عظمی .
؟ (از اقرب الموارد).
|| کار آسان و این کلمه از اضداد است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
الا کل شی ٔ سواء جلل
امروءالقیس (از اقرب الموارد).
|| بخاطر. برای . (منتهی الارب ): فعله من جللک ؛ کرد آنرا بخاطر تو. (منتهی الارب ).
جلل . [ ج ُ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از توابع صنعاء در یمن . (از معجم البلدان ).
جلل . [ ج ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ جُلَّة بمعنی زنبیل بزرگ برای خرما. (از اقرب الموارد). رجوع به جُلَّة شود. || ج ِ جُلّی ̍. (اقرب الموارد). رجوع به جلی شود.
جلل . [ ج ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ جُلّی ̍. (منتهی الارب ). رجوع به جلی شود.
فرهنگ عمید
عظیم، بزرگ.
کلمات دیگر: