کلمه جو
صفحه اصلی

متقوم

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - راست شونده قوام گیرنده . ۲ - قیمتی گرانبها : تا این غایت ( قریب ) بصد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم ازدیه های معظم و مزارع مغل ... بمجرد شبهتی که در نقل ملک آن باز نمودند بمدعیان ( آن ) باز فرموده است .

فرهنگ معین

(مُ تَ قّ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - راست شونده ، قوام گیرنده . ۲ - در فارسی قیمتی ، گران بها.

لغت نامه دهخدا

متقوم. [ م ُ ت َ ق َوْ وِ ] ( ع ص ) قیمت شده. ( ناظم الاطباء ). || قیمتی و گرانبها. ( از فرهنگ فارسی معین ) : تا این غایت [ قریب ] به صد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم از دیهای معظم و مزارع مغل و باغهای پرنعمت و... بمجرد شبهتی که در نقل ملک بازنمودند به مدعیان [ آن ] باز فرموده است. ( المعجم چ دانشگاه ص 15 ). || استوار شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). || اصلاح کرده شده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

قیمتی، گران بها.

پیشنهاد کاربران

رواج داشتن کالا در بازار بین مردم را کالای متقوم گویند


کلمات دیگر: