کلمه جو
صفحه اصلی

جنگ ازموده

فارسی به انگلیسی

experienced in warfare, veteran, warhorse

فرهنگ عمید

( جنگ آزموده ) کسی که جنگ کرده و تجربه و مهارت در جنگ پیدا کرده است، رزم آزموده، دلیر، جنگ جو، جنگ دیده.

پیشنهاد کاربران

رزم آزما

کارزارافتاده ؛ کنایه از کسی که جنگها را بسیار تجربه کرده باشد. ( آنندراج ) :
مستمندی دردمندی خسته ای
کار زاری کارزار افتاده ای.
میرخسرو ( ازآنندراج ) .

جنگ دیده. [ ج َ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) کسی که جنگ کردن دیده باشد. آزموده در جنگ. ( ناظم الاطباء ) . جنگ آزموده :
زروبه رمد شیر نادیده جنگ
سگ جنگ دیده بدرّد پلنگ.
سعدی.


کلمات دیگر: