چین دار
فارسی به انگلیسی
wrinkled, puckered, creasy, curly, corrugated
frilly
مترادف و متضاد
راه راه، چین دار
چین دار، مجعد، فرفری، حاشیه دار، فردار
چین دار، چند لا
چین دار، پرچین، چین خورده
چین دار، تاخورده
چین دار، مجعد، فرفری، حاشیه دار، فردار
چین دار، بر چین و چروک، دارای رکه
فرهنگ فارسی
چین دارنده . دارای شکنج . بانورد . باتا و لا های بسیار .
لغت نامه دهخدا
چین دار. ( نف مرکب ) چین دارنده. دارای شکنج. با نورد. با تا و لاهای بسیار.
فرهنگ عمید
ویژگی پارچه یا لباسی که چین و شکن داشته باشد، دارای چین.
فرهنگستان زبان و ادب
{corrugate} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی سطحی پوشیده از برآمدگی های موازی و عموماً قوسی یا موج دار که با خطوط فرورفته و عمیق از یکدیگر جدا می شوند و ظاهری چروکیده دارند
{plicate, plaited} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگی که حاشیۀ آن مانند بادبزن تا خورده باشد
{plicate, plaited} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگی که حاشیۀ آن مانند بادبزن تا خورده باشد
کلمات دیگر: