کلمه جو
صفحه اصلی

وقود

عربی به فارسی

سوخت , غذا , اغذيه , تقويت , سوخت گيري کردن , سوخت دادن (به) , تحريک کردن , تجديد نيرو کردن


فرهنگ فارسی

افروخته شدن، شعله ورشدن آتش، آنچه که با آن آتش روشن کنند، آتشگیره، فروزینه
(مصدر ) افروخته شدن ( آتش ) .

فرهنگ معین

(وُ ) [ ع . ] (مص ل . ) شعله ور شدن آتش .
(وَ ) [ ع . ] (اِ. ) آن چه بدان آتش افروزند از هیزم باریک و گیاه خشک ، فروزینه ، آتشگیر، گیرانه .

(وُ) [ ع . ] (مص ل .) شعله ور شدن آتش .


(وَ) [ ع . ] (اِ.) آن چه بدان آتش افروزند از هیزم باریک و گیاه خشک ، فروزینه ، آتشگیر، گیرانه .


لغت نامه دهخدا

وقود. [ وَ ] ( ع اِ ) هیزم آتش انگیز. ( مهذب الاسماء ). آتش گیره. هیزم. ( منتهی الارب ). آنچه بدان آتش افروزند. ( غیاث اللغات ) ( اقرب الموارد ). فروزینه آتش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آتش افروزه. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). و خوانده شده است و النار ذات الوُقود و النار ذات الوَقید و النار ذات الوقاد. ( منتهی الارب ). || ( ص ) آتش افروزنده :
مستمع چون یافت جاذب را وقود
جمله اجزایش حکایت گشته بود.
مولوی.
|| ( مص ) وُقود. افروخته شدن آتش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). افروخته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به وُقود شود.

وقود. [ وُ ] ( ع مص )قدة. وقدان. افروخته شدن آتش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || آتش افروختن. ( غیاث اللغات ).

وقود. [ وَ ] (ع اِ) هیزم آتش انگیز. (مهذب الاسماء). آتش گیره . هیزم . (منتهی الارب ). آنچه بدان آتش افروزند. (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). فروزینه ٔ آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آتش افروزه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). و خوانده شده است و النار ذات الوُقود و النار ذات الوَقید و النار ذات الوقاد. (منتهی الارب ). || (ص ) آتش افروزنده :
مستمع چون یافت جاذب را وقود
جمله اجزایش حکایت گشته بود.

مولوی .


|| (مص ) وُقود. افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). افروخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به وُقود شود.

وقود. [ وُ ] (ع مص )قدة. وقدان . افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || آتش افروختن . (غیاث اللغات ).


فرهنگ عمید

آنچه با آن آتش روشن می کنند، آتشگیره، فروزینه.
افروخته شدن، شعله ور شدن آتش.

آنچه با آن آتش روشن می‌کنند؛ آتشگیره؛ فروزینه.


افروخته شدن؛ شعله‌ور شدن آتش.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَقُودِ: هیزم - آتش گیرانه (ماده سوختنی مثل هیزم یا آنچه باعث سوختن شود مثل فندک)
ریشه کلمه:
وقد (۱۱ بار)

«وَقُود» از مادّه «وَقْد ـ وُقُود» به معنای «آتشگیره» است; یعنی مادّه قابل اشتعال، مانند هیزم (نه به معنای «آتش زنه» همچون کبریت یا جرقه ای که با سنگ های مخصوص ایجاد می کنند).
«وَقُود» ـ چنان که در سابق نیز اشاره شد ـ به معنای «آتشگیره» یعنی مادّه قابل اشتعال، و چیزی که آتش را با آن می افروزند (مانند هیزم) می باشد، نه به معنای «آتش زنه» مثل «کبریت»، چرا که عرب آن را «زناد» می گوید.
و تعبیر به «ذاتِ الْوَقُود» در سوره «بروج» با این که همه آتش ها احتیاج به هیزم و مانند آن دارد، اشاره به کثرت مواد آتش زایی است که آنها به کار می گرفتند، و طبعاً آتش بسیار دامنه دار و پر شعله ای به وجود می آمد، و اگر بعضی «ذاتِ الْوَقُود» را در اینجا به معنای آتش شعلهور تفسیر کرده اند، ظاهراً به همین دلیل است، نه آنچه بعضی پنداشته اند که «وَقُود» دارای دو معنا است،: یکی «هیزم» و دیگری «شعله»، و تأسف خورده اند که چرا مفسران و مترجمان به این نکته توجّه نکرده اند!
افروخته شدن آتش. چنانکه ایقاد به معنی افروختن آن است. . برای شما از درخت سبز آتشی بوجود آورد که از آن آتش می‏فروزید. رجوع شود به «خضر». . ای هامان برای من بر گل آتش بیافروز و آجر بپز. استیقاد: افروخته شدن و افروختن است . حکایت آنها حکایت آن کس است که آتشی روشن کرد. وَقُود: (به فتح واو) هیزم و نحو آن که وسیله آتش افروزی است. . آنها هیزم آتش اند . بترسید از آتشی که خوراک و هیزم آن مردم و سنگهااند رجوع شود به «حجر». وُقود (بضم - و) مصدر است به معنی افروخته شدن ولی در قرآن عظیم بکار نرفته است. * . آتش افروخته خدا.


کلمات دیگر: