کلمه جو
صفحه اصلی

کوکه

فرهنگ فارسی

( اسم ) برادر رضاعی .

← دیاپازن


لغت نامه دهخدا

کوکه . [ کو ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایل تیمور که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 265 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


کوکه . [ کو ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستاق که در بخش خمین شهرستان محلات واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


کوکه. [ کو ک َ / ک ِ ] ( اِ ) به معنی کوکوه است که جغد باشد و آن پرنده ای است منحوس. ( برهان ). جغد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کوکوه. کوکن. کوکنک. جغد. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( ترکی ،اِ ) به ترکی برادر رضاعی را گویند یعنی در طفلی با هم شیر خورده باشند. ( برهان ). به ترکی برادر رضاعی را گویند، یعنی دو طفل که با هم شیر یکی را خورده باشند و آن دو نفر کوکلتاش یکدیگرند، یعنی شریک شیر. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). برادر رضاعی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || قرص نان کوچک را هم می گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). هر نان که صورت نیم کره ای دارد و قسمی از آن زنجفیل کوکه است. نانی چون نیم کره ای به بزرگی محتوی یک کف. نانی که به اندازه مشتی گره کرده پزند و آن را که زنجبیل در آن کنندزنجفیل کوکه نامند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کوکه. [ کو ک َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان ایل تیمور که در بخش حومه شهرستان مهاباد واقع است و 265 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

کوکه. [ کو ک َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رستاق که در بخش خمین شهرستان محلات واقع است و 300 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

کوکه. [ ] ( اِخ ) کوکج. دهی از دهستان افشاریه که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 301 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

کوکه . [ ] (اِخ ) کوکج . دهی از دهستان افشاریه که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 301 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


کوکه . [ کو ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی کوکوه است که جغد باشد و آن پرنده ای است منحوس . (برهان ). جغد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوکوه . کوکن . کوکنک . جغد. (فرهنگ فارسی معین ). || (ترکی ،اِ) به ترکی برادر رضاعی را گویند یعنی در طفلی با هم شیر خورده باشند. (برهان ). به ترکی برادر رضاعی را گویند، یعنی دو طفل که با هم شیر یکی را خورده باشند و آن دو نفر کوکلتاش یکدیگرند، یعنی شریک شیر. (آنندراج ) (انجمن آرا). برادر رضاعی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || قرص نان کوچک را هم می گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). هر نان که صورت نیم کره ای دارد و قسمی از آن زنجفیل کوکه است . نانی چون نیم کره ای به بزرگی محتوی یک کف . نانی که به اندازه ٔ مشتی گره کرده پزند و آن را که زنجبیل در آن کنندزنجفیل کوکه نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


دانشنامه عمومی

کوکه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کوکه (بازیکن فوتبال، زاده ۱۹۹۲)
کوکه (بوکان)
کوکه (خمین)

فرهنگستان زبان و ادب

[فیزیک] ← دیاپازن

پیشنهاد کاربران

کوکه ( K�kə ) :یکی از انواع نان های محلی آذربایجان
کوکه در اصل نان روغنی زنجبیلی است که به دو صورت ایشلی کوکه یا ایچلی کوکه ( نان مغزدار ) و یاغلی کوکه ( نام روغنی ) تهیه می شود

در آذربایجان به نان بربری هم کوکه یا فهله کوکه سی می گویند

کلمه کوکه ترکی شبیه کلمه انگلیسی کوکی ( Cookie ) به معنی بیسکوئیت است


کلمات دیگر: