کلمه جو
صفحه اصلی

افسری

فارسی به انگلیسی

officer's rank

مترادف و متضاد

epaulet (اسم)
سردوشی، اپل، افسری

epaulette (اسم)
سردوشی، اپل، افسری

گویش مازنی

نوعی چکمه با ساق بلند و نوع دوخت ویژه


/afsari/ نوعی چکمه با ساق بلند و نوع دوخت ویژه

پیشنهاد کاربران

افسر [ اَ س َ ] ( اِ ) تاج و کلاه پادشاهان . ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) . این کلمه مرکب است ازافسر و پسوند ی [ ی ِ ] [ ای ] ( حرف زاید ) یکی دیگر از اقسام یاء که مورد بحث کتابهای لغت و دستور واقع شده یاء زاید است که از افزودن آن در آخر بعضی لغات حاصل مصدر آن لغت را می سازد. افسری در نظام به کسی گویند که طالب قانون و ایجاد کننده نظم باشد کسی که زیاد بداند.


کلمات دیگر: