رستگی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
حالت و چگونگی رسته به معنی روییدگی روییدن .
لغت نامه دهخدا
رستگی. [ رَ ت َ / ت ِ ] ( حامص )خلاص. شفا. رهایی. حالت و چگونگی رَسته. رستگاری. فردوسی در احوال زن سام گوید: در وقت بچه زادن و چاک کردن شکم او و انداختن دوا به حکم سیمرغ :
بسای و بیالا بر آن خستگیش
ببینی هم اندر زمان رستگیش.
رستگی. [ رُ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی رُسته. روییدگی. روییدن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به رُستن شود.
بسای و بیالا بر آن خستگیش
ببینی هم اندر زمان رستگیش.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ).
رستگی. [ رُ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی رُسته. روییدگی. روییدن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به رُستن شود.
رستگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص )خلاص . شفا. رهایی . حالت و چگونگی رَسته . رستگاری . فردوسی در احوال زن سام گوید: در وقت بچه زادن و چاک کردن شکم او و انداختن دوا به حکم سیمرغ :
بسای و بیالا بر آن خستگیش
ببینی هم اندر زمان رستگیش .
بسای و بیالا بر آن خستگیش
ببینی هم اندر زمان رستگیش .
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1).
رستگی . [ رُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی رُسته . روییدگی . روییدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رُستن شود.
فرهنگ عمید
رهایی، نجات.
کلمات دیگر: