( صفت ) سخت اندوهناکبسیار غمگینپرانده محزون اسیف .
پراندوه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پراندوه. [ پ ُ اَ ه ْ ] ( ص مرکب ) سخت غمگین. سخت غمناک. محزون. پرانده. اسیف :
بشد گیو با دل پراندوه و درد
دودیده پر از آب و رخ لاجورد.
رخان زرد و لبها شده لاجورد.
بشد گیو با دل پراندوه و درد
دودیده پر از آب و رخ لاجورد.
فردوسی.
بزرگان ایران پراندوه و دردرخان زرد و لبها شده لاجورد.
فردوسی.
فرهنگ عمید
سخت اندوهگین، بسیارغمگین.
کلمات دیگر: