کلمه جو
صفحه اصلی

تکاور


مترادف تکاور : پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده، تازنده، دونده، تیزرفتار، اسب تندرو

فارسی به انگلیسی

attacker, commando, raider, ranger, spearhead

فارسی به عربی

مغوار

فرهنگ اسم ها

اسم: تکاور (پسر) (فارسی) (تلفظ: takāvar) (فارسی: تکاور) (انگلیسی: takavar)
معنی: تگاور، دونده، تیزتک، اسب تندرو، ( = تگاور )، ( در نظام ) مأمور عملیات ویژه در ارتش، تندرو

(تلفظ: takāvar) (= تگاور) ، تیزتک ؛ (در نظام) مأمور عملیات ویژه در ارتش .


مترادف و متضاد

۱. پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده
۲. تازنده، دونده
۳. تیزرفتار، اسب تندرو


commando (اسم)
تکاور

ranger (اسم)
تکاور، جنگل بان، ولگرد خانه بدوش، هنگ سوار، تفنگدار سواره

single foot (اسم)
تکاور، تک روی، اسب تک رو

صفت


پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده


تازنده، دونده


تیزرفتار، اسب تندرو


فرهنگ فارسی

تک آورنده، دونده، تیزرفتار، اسب تندرو، تگاور
( صفت اسم ) ۱ - دونده رونده . ۲ - اسب تند رو . ۳ - شتر تندرو .

سرباز یا افسر یا درجه‌داری که پس از پذیرفته شدن در آزمایش ورودی، آموزش خاصی را برابر برنامۀ تفصیلی با موفقیت بگذراند؛ این دورۀ آموزشی شامل نقشه‌خوانی، کار با قطب‌نما، اطلاعات رزمی، ارتباط و مخابرات، زنده ماندن در شرایط سخت، گریز و فرار، تخریب و جنگ مین و عملیات در جنگل و کوهستان و دریاست


فرهنگ معین

(تَ وَ ) (ص مر. ) ۱ - دونده . ۲ - اسب تندرو. ۳ - افراد ورزیده و آموزش دیدة نظامی برای عملیات جنگی .

لغت نامه دهخدا

تکاور. [ ت َ وَ ] ( نف مرکب ) بمعنی تک آورنده باشد یعنی حیوانات رونده و دونده عموماً و بمعنی اسب و شتر باشد که عربان فرس و جمل گویند خصوصاً. ( برهان ) ( آنندراج ). ستور رونده خوشرفتار عموماً و اسب و اشتر خوشرفتار خصوصاً. ( ناظم الاطباء ). از: تک +آور ( آوردن ). ( حاشیه برهان چ معین ). دونده. تیزتک. تندرو. اسب نجیب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). اسب و شتر که نیک دونده و رونده بود. ( شرفنامه منیری ) :
زبانش چو پردخته شد ز آفرین
ز رخش تکاور جدا کرد زین.
فردوسی.
شهنشاه اسب تکاور براند
به دهلیز با او زمانی نماند.
فردوسی.
بیامد هیونی تکاور براه
بفرمان آن نام بردار شاه.
فردوسی.
بگویم که تا اسب بخرد چهار
تکاور بکردار باد بهار.
فردوسی.
بیک پنجه ران تکاور ببرد
بزد بر زمین گردنش کرد خرد.
( گرشاسبنامه ).
بیار آن بادپای کوه پیکر
زمین کوب و ره انجام و تکاور.
مسعودسعد.
نگاه کرد نیارند چون برانگیزد
در آن تناور کوه تکاورآتش و آب.
مسعودسعد.
به سیم هفته بدانسان شوی از زور و توان
کز تکاور به تکاور جهی از غوش به غوش.
سوزنی.
تو نیز به زیر ران درآری
آن رخش تکاور هنرمند.
خاقانی.
با موکبش آب شور دریا
ماند عرق تکاوران را.
خاقانی.
از شیب تازیانه او عرش را هراس
در شیهه تکاور او چرخ را صدا.
خاقانی.
ملک فرمود تا خنجر کشیدند
تکاور مرکبش را پی بریدند.
نظامی.
ز دشت رم گله در هر قرانی
به گشن آید تکاور مادیانی.
نظامی.
عنان تکاور به دولت سپرد
نمود آن قویدست را دستبرد.
نظامی.
تکاور ده اسب مرصعفسار
همه زیر هرای گوهرنگار.
نظامی.
|| در بیت زیر بمعنی باشتاب. سریع. تند و تیز و تفت بیشتر آشکار است :
چو بشنید پیغام ، سنجه برفت
بر دیو، فرمان شه برد تفت
تکاور همی رفت تا پیش دیو
برآورد در پیش او در غریو.
فردوسی.
- تکاور ابلق ؛ کنایه از دنیا و روزگار است به اعتبار شب و روز. ( برهان ). دنیا و روزگار. ( انجمن آرا ). دنیا و روزگار و روز و شب. ( ناظم الاطباء ):

تکاور. [ ت َ وَ ] (نف مرکب ) بمعنی تک آورنده باشد یعنی حیوانات رونده و دونده عموماً و بمعنی اسب و شتر باشد که عربان فرس و جمل گویند خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). ستور رونده ٔ خوشرفتار عموماً و اسب و اشتر خوشرفتار خصوصاً. (ناظم الاطباء). از: تک +آور (آوردن ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دونده . تیزتک . تندرو. اسب نجیب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اسب و شتر که نیک دونده و رونده بود. (شرفنامه ٔ منیری ) :
زبانش چو پردخته شد ز آفرین
ز رخش تکاور جدا کرد زین .

فردوسی .


شهنشاه اسب تکاور براند
به دهلیز با او زمانی نماند.

فردوسی .


بیامد هیونی تکاور براه
بفرمان آن نام بردار شاه .

فردوسی .


بگویم که تا اسب بخرد چهار
تکاور بکردار باد بهار.

فردوسی .


بیک پنجه ران تکاور ببرد
بزد بر زمین گردنش کرد خرد.

(گرشاسبنامه ).


بیار آن بادپای کوه پیکر
زمین کوب و ره انجام و تکاور.

مسعودسعد.


نگاه کرد نیارند چون برانگیزد
در آن تناور کوه تکاورآتش و آب .

مسعودسعد.


به سیم هفته بدانسان شوی از زور و توان
کز تکاور به تکاور جهی از غوش به غوش .

سوزنی .


تو نیز به زیر ران درآری
آن رخش تکاور هنرمند.

خاقانی .


با موکبش آب شور دریا
ماند عرق تکاوران را.

خاقانی .


از شیب تازیانه ٔ او عرش را هراس
در شیهه ٔ تکاور او چرخ را صدا.

خاقانی .


ملک فرمود تا خنجر کشیدند
تکاور مرکبش را پی بریدند.

نظامی .


ز دشت رم گله در هر قرانی
به گشن آید تکاور مادیانی .

نظامی .


عنان تکاور به دولت سپرد
نمود آن قویدست را دستبرد.

نظامی .


تکاور ده اسب مرصعفسار
همه زیر هرای گوهرنگار.

نظامی .


|| در بیت زیر بمعنی باشتاب . سریع. تند و تیز و تفت بیشتر آشکار است :
چو بشنید پیغام ، سنجه برفت
بر دیو، فرمان شه برد تفت
تکاور همی رفت تا پیش دیو
برآورد در پیش او در غریو.

فردوسی .


- تکاور ابلق ؛ کنایه از دنیا و روزگار است به اعتبار شب و روز. (برهان ). دنیا و روزگار. (انجمن آرا). دنیا و روزگار و روز و شب . (ناظم الاطباء):
- تکاورتک ؛ تیزرفتار. تندرونده . پرشتاب رونده :
تکاورتکی ، خاره دری ، تو گفتی
چو یوز از زمین برجهد کش جهانی .

منوچهری .



فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) کسی که آموزش های دشواری برای جنگ و حمله های غافلگیرانه را گذرانده باشد، کماندو.
۲. = تگاور

دانشنامه عمومی

تکاور یا کماندو به گروه ویژه ای از نیروهای نظامی که توان عملیاتی ویژه ای دارند گفته می شود. امروزه، تکاور معمولاً به معنی پیاده نظام سبک نخبه یا واحد نیروهای عملیات ویژه است که متخصص در عملیات آبی خاکی، چتربازی، عملیات راپل و تکنیک های مشابه، به منظور هدایت و اجرای تَک (حمله) هستند.
تیپ ۱۲۳ پرندک جنوب تهران (سیرجان)
تیپ ۲۲۳ پرندک جنوب تهران (کهنوج)
تیپ ۱۲۱ تبریز آذربایجانشرقی
تیپ ۱۵۸ شاهرود سمنان (قاین)
تیپ ۲۵۸ کلاته خیج سمنان (نهبندان)
تیپ ۲۵ پیرانشهر آذربایجان غربی
تیپ ۳۵ کرمانشاه کرمانشاه
تیپ ۴۵ شوشتر خوزستان - واکنش سریع
تیپ ۵۵ هوابرد شیراز - شاهین
تیپ ۶۵ نوهد تهران - کلاه سبزها
یگان تکاوران عبارت است از پیاده نظام سبک هوابرد با قابلیت استقرار سریع با نفراتی آموزش دیده و سازمان دهی شده برای انجام عملیات واکنش مستقیمِ بسیار پیچیده یا در پشتیبانی از دیگر یگان های عملیات ویژه که می توانند عملیات واکنش مستقیم را برای پشتیبانی از عملیات متعارف غیرویژه، با هدایت فرماندهِ رزمی، اجرا کنند یا به عنوان نیروی تقویتی برای دیگر عناصر نیروهای مرکب عمل کنند.
در نیروی زمینی ارتش ایران ده تیپ مستقل تکاوری وجود دارد:
در نیروی دریایی ارتش یگان تکاوری زبده "SBS" در حال انجام وظیفه است.

دانشنامه آزاد فارسی

تَکاوَر
تَکاوَر
(یا: کُماندو) عضو بسیار تعلیم دیده و ورزیدۀ واحدی نظامی فوق العاده متحرک، با توان رزمی بالا. کماندوها در شرایط سخت اقلیمی آموزش می بینند و باید از قدرت جسمانی، چالاکی، مهارت در استفاده از سلاح های گرم و سرد، قابلیت تحمل گرسنگی و تشنگی برخوردار باشند. از کماندوها برای حملات غافلگیرانه به دشمن، در دسته های معمولاً کوچک استفاده می شود. در جنگ، کماندوها مأمور تخریب یا تصرف برخی از مواضع مستحکم دفاعی یا آفندی دشمن می شوند. اصطلاح کماندو نخستین بار به یک واحد کوچک نظامی بوئرها اطلاق شد، که در آغاز به قبایل افریقایی، و بعدها به نیروهای انگلیسی در افریقای جنوبی حمله می کردند. در جنگ دوم جهانی این اصطلاح رسماً عنوان یگانی متشکل از داوطلبان نیروهای مختلف انگلیسی شد که تعلیمات ویژه دیده بودند و مأموریت های شناسایی، جنگ و گریز، انهدام تأسیسات دشمن و خرابکاری انجام می دادند. مهم ترین عملیات این یگان ضربه زدن به قوای زرهی مارشال آلمانی رومل، در شمال افریقا بود. کشورهای دیگر نیز یگان های کماندویی خاص خود را به وجود آوردند. امریکاییان کماندوهای ارتش خود را رنجر می نامند. یکی از مشهورترین عملیات کماندویی قرن ۲۰م، حملۀ اسرائیل به فرودگاه اِنتِبه در اوگاندا (۴ ژوئیۀ ۱۹۷۶) و نجات مسافران یک هواپیمای ربوده شده، در زمان حکومت ایدی امین بود. ارتش ایران نیز یک تیپ کماندویی به نام نیروی ویژۀ هوا دریا (نوهد) که مقر آن در شیراز بود، به وجود آورد و یک لشکر تکاور هم در پرندک، نزدیک تهران پیوسته در حال آموزش است. تکاوران ایرانی در جنگ با عراق ضرباتی سهمگین و روحیه شکن بر نیروهای عراقی وارد آوردند، که معروف ترین آن ها حمله به بندر ام العقر و نابودکردن تأسیسات نظامی و نفتی عراق در میناءالبکر بود.

فرهنگستان زبان و ادب

{commando} [علوم نظامی] سرباز یا افسر یا درجه داری که پس از پذیرفته شدن در آزمایش ورودی، آموزش خاصی را برابر برنامۀ تفصیلی با موفقیت بگذراند؛ این دورۀ آموزشی شامل نقشه خوانی، کار با قطب نما، اطلاعات رزمی، ارتباط و مخابرات، زنده ماندن در شرایط سخت، گریز و فرار، ...

جدول کلمات

رنجر

پیشنهاد کاربران

رنجر، پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده، تازنده، دونده، تیزرفتار، اسب تندرو


دلاور. تکاور. تناور. سماور. جنگاور. ننگاور. وهر کلمه ایی آورد. آور. و ورداشته باشد. تورکی است. مثل آوردگاه. شهرآورد. ورمزیار. وردنه. بیله وردی. تانری وردی. سهرودی. دانیش ور. کجور. فر ور دین. . پر ور ش. فرا ور ده

یه پرسش از عذرا داشتم واقعا چیزی که میگویی رو خودت هم باور میکنی یا فقط میخوای ما رو بخندونی آخه آور ترکی !!!!! آوردن که من مضارع میشه آور

Commando : تکاور - کماندو
Commander : فرمانده


کلمات دیگر: