کلمه جو
صفحه اصلی

وژنگ

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- توزی جگری رنگ که بر پایین تیر- آنجای که پیکان را محکم میکنند - بپیچیند . (( بی گمان ترا خون دشمن است سرش نی ( پی ) سهام ترا از دل عدوست وژنگ ) ). (منصور شیرازی ) ۲- پاره ای که بر جامه دوزند رقعه (السامی ) پینه . ۳- پوست سمور وغیره که بردوردامن وگریبان وسر آستین دوزند فراویژ.

لغت نامه دهخدا

وژنگ. [ وُ ژَ ] ( اِ ) توژی [ توزی ] باشد جگری رنگ که بر پایین تیر یعنی جایی که پیکان را محکم می کنند، بپیچند. ( برهان ) ( آنندراج ). توز جگری که بالاتر از پیکان بر تیر پیچند. ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) :
پی کمان تو را خون دشمن است سریش
نی سهام تو را از دل عدوست وژنگ.
منصور شیرازی ( از انجمن آرا ).
|| فراویز. سجاف جامه و زینت و آرایش پوستین که از پوست سمور و غیر آن بر دور دامن و گریبان و سرهای آستین کنند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). || پیوند و پینه و وصله را نیز گویند که بر جامه دوزند، و آن را به عربی رقعه خوانند، و به معنی دوم به فتح اول هم آمده است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). پاره ای که بر جامه دوزند. رقعه و وصله و پینه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. فراویز، سجاف جامه، پارچه ای که برای زینت جامه در کنارۀ دامن یا سر آستین می دوزند.
۲. پینه.


کلمات دیگر: