کلمه جو
صفحه اصلی

ماهیار

فرهنگ اسم ها

اسم: ماهیار (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن، کهکشانی) (تلفظ: māh yār) (فارسی: ماهيار) (انگلیسی: mah-yar)
معنی: دوست و یاور ماه، از شخصیت های شاهنامه، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ) یکی از دو وزیر دارا و از قاتلان او، که خود او هم به فرمان اسکندر کشته شد، ) پدر آرزو و پدر زن بهرام گور، که گوهر فروش بود، ) ماهیار نوابی: [، شمسی] زبان شناس ایرانی، پژوهشگر فرهنگ ایران باستان و استاد دانشگاه، از مردم شیراز و استاد دانشگاه، مترجم درخت آسوریک و یادگار زریران، مؤلف کتاب شناسی ایران ( جلد )، ناشر گنجینه ی دستنویس های پهلوی و پژوهش های ایرانی، ( در اعلام ) نام دستور [وزیر] دارا و کُشنده ی او، ]چون دارا از اسکندر شکست خورد و گریزان شد به دست دو دستور خود ماهیار و جانوسپار به قتل رسید[، نام زرگری در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی

(تلفظ: māh yār) (در اعلام) نام دستور [وزیر] دارا و کُشنده‌ی او ؛ ]چون دارا از اسکندر شکست خورد و گریزان شد به دست دو دستور خود ماهیار و جانوسپار به قتل رسید[ .


فرهنگ فارسی

نام دستور دارا و کشنده او. چون دارا از اسکندر شکست خورد و گریزان شد بدست دو دستور خود ماهیار و جانوسیار بقتل رسید. این دو نفر بدست اسکندر بدار آویخته شدند .
موضعی است نزدیک قمشه

لغت نامه دهخدا

ماهیار. [ ماه ْ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک قمشه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


ماهیار. [ ماه ْ ] (اِخ ) نام کشنده ٔ دارا. (ناظم الاطباء). نام موبدی که دارا راکشت . (از فهرست ولف ). نام یکی از دو خائن که داریوش سوم را کشتند به روایت ایرانی و نام خائن دیگر جانوسیار است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دو دستور بودش گرامی دو مرد
که با او بدندی به دشت نبرد
یکی موبدی نام او ماهیار
دگر مرد را نام جانوسیار.

(شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1800).


مهین برچپ و ماهیارش به راست
چو شب تیره گشت از هوا باد خاست .

(شاهنامه ایضاً).


چو بشنید گفتار جانوسیار
سکندر چنین گفت با ماهیار.

(شاهنامه ایضاً ص 1801).


تا ناگاه جانوسیار و ماهیار وی را به شب اندر چندی شمشیرزدند و بیفتاد و ایشان جاندار خاص بودند و بهری گویند دستوران بودند. (مجمل التواریخ والقصص ص 56).
ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار
یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن .

قاآنی .



ماهیار. [ ماه ْ ] (اِخ ) نام گوهرفروشی معاصر با بهرام گور. (از فهرست ولف ) :
چو در پیش او مست شد ماهیار
چنین گفت با میزبان شهریار.

فردوسی .



ماهیار.[ ماه ْ ] (اِ) نامی از نامهای ایرانی . مهیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.


ماهیار.[ ماه ْ ] ( اِ ) نامی از نامهای ایرانی. مهیار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ماده بعد شود.

ماهیار. [ ماه ْ ] ( اِخ ) نام کشنده دارا. ( ناظم الاطباء ). نام موبدی که دارا راکشت. ( از فهرست ولف ). نام یکی از دو خائن که داریوش سوم را کشتند به روایت ایرانی و نام خائن دیگر جانوسیار است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
دو دستور بودش گرامی دو مرد
که با او بدندی به دشت نبرد
یکی موبدی نام او ماهیار
دگر مرد را نام جانوسیار.
( شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1800 ).
مهین برچپ و ماهیارش به راست
چو شب تیره گشت از هوا باد خاست.
( شاهنامه ایضاً ).
چو بشنید گفتار جانوسیار
سکندر چنین گفت با ماهیار.
( شاهنامه ایضاً ص 1801 ).
تا ناگاه جانوسیار و ماهیار وی را به شب اندر چندی شمشیرزدند و بیفتاد و ایشان جاندار خاص بودند و بهری گویند دستوران بودند. ( مجمل التواریخ والقصص ص 56 ).
ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار
یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن.
قاآنی.

ماهیار. [ ماه ْ ] ( اِخ ) نام گوهرفروشی معاصر با بهرام گور. ( از فهرست ولف ) :
چو در پیش او مست شد ماهیار
چنین گفت با میزبان شهریار.
فردوسی.

ماهیار. [ ماه ْ ] ( اِخ ) نام پیری معروف در دربار بهرام گور. ( از فهرست ولف ) :
یکی پیر بدنام او ماهیار
شده سال او بر صد و شصت و چار.
فردوسی.

ماهیار. [ ماه ْ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک قمشه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

ماهیار. [ ماه ْ ] (اِخ ) نام پیری معروف در دربار بهرام گور. (از فهرست ولف ) :
یکی پیر بدنام او ماهیار
شده سال او بر صد و شصت و چار.

فردوسی .



دانشنامه عمومی

ماهیار در شاهنامه پیری یکصد و شصت و چهار ساله بود که هنگام یافتن گنج جمشید توسط بهرام گور و بخش آن بین مردم، برخاست و بهرام را ستود.
معانی نام های ایرانی
فهرست نام های ایرانی
فردوسی
همچنین در شاهنامه از شخص دیگری به نام ماهیار گوهرفروش نام برده شده که پدر آرزو همسر بهرام گور است.

پیشنهاد کاربران

همراه و کمک کننده ماه


کلمات دیگر: