کلمه جو
صفحه اصلی

ارشک

فرهنگ اسم ها

اسم: ارشک (پسر) (فارسی، پارتی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: arašk) (فارسی: اَرَشک) (انگلیسی: arashk)
معنی: شاه سلسله ی هخامنشی، پسر و جانشین اردشیر سوم، مؤسس خاندان اشکانی، بزرگ مرد، ( اَعلام ) ) شاه سلسله ی هخامنشی [، پیش از میلاد] پسر و جانشین اردشیر سوم، ) ( = اشک اول ) [حدود پیش از میلاد]، سرسلسله و مؤسس خاندان اشکانی که بعد ها آن ( اشک ) عنوان هر یک از پادشاهان اشکانی قلمداد شد، همان اشک است که سرسلسله و مؤسس خاندان اشکانی می باشد که بعد ها آن ( اشک ) عنوان هر یک از پادشاهان اشکانی قلمداد شد، ( در اعلام ) نام اردشیر دوم هخامنشی پسر داریوش دوم، اشک، نام مؤسس سلسله اشکانی

(تلفظ: arašk) همان اشک است که سرسلسله و مؤسس خاندان اشکانی می‌باشد که بعد‌ها آن (اشک) عنوان هر یک از پادشاهان اشکانی قلمداد شد ؛ (در اعلام) نام اردشیر دوم هخامنشی پسر داریوش دوم .


فرهنگ فارسی

سر سلسله و موسس خاندان اشکانی ( ۲۴۸ - ۲۵٠ ق . م . ) وی در سال ۲۵٠ ق . م . ضد آنتیو خوس دوم پادشاه سلوکی ایران قیام کرد و دولت مقتدر و نیرومندی را تشکیل داد که تا ۲۲۶ م . جانشینان او در ایران سلطنت کردند و بعدا پادشاهان این سلسله بمناسبت احترام او کلمه اشک را بر نام خود افزودند . مثلا اشک دوم اشک سوم ... آخرین پادشاه سلسله اشکانی اشک بیست و نهم اردوان پنجم است .
( اسم ) ۱ - رشک غیرت . ۲ - حسد حسادت .
از اشکانیان ارمنستان

فرهنگ معین

(اَ رَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - رشک ، غیرت . ۲ - حسد، حسادت .

لغت نامه دهخدا

ارشک . [ ] (اِخ ) قریه ای از توابع سمنان و دارای معدن سرب است .


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر ارشدوال ارشک پادشاه ارمنستان . (ایران باستان ص 2586).


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) نوزدهم . رجوع به بردان شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) نهم . رجوع به مهرداد دوم شود.


ارشک . [اَ رَ ] (اِ) رشک . حسد. (برهان قاطع) (جهانگیری ).


ارشک . [اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وهفتم . رجوع به بلاش چهارم شود.


ارشک . [اَ ش َ ] (اِخ ) چهاردهم . رجوع به فرهاد چهارم شود.


ارشک .[ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وپنجم . رجوع به بلاش دوم شود.


ارشک .[ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وسوم . رجوع به پاکر دوم شود.


ارشک .[ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست ویکم . رجوع به ونُن دوم شود.


ارشک .[ اَ ش َ ] (اِخ ) هیجدهم . رجوع به اردوان سوم شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پنجم . رجوع به فرهاد اول (فرهادک ) شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) هشتم . رجوع به اردوان دوم شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) هفتم . رجوع به فرهاد دوم شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) هفدهم . رجوع به وُنُن اول شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) یازدهم . رجوع به فرهاد سوم شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) اَرزاسِس . اسکندر وی را بجای ساتی بَرزَن والی آرتاکوان کرد. (ایران باستان ص 1654).


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر بزرگتر داریوش دوم هخامنشی که پس از جلوس بتخت سلطنت به اردشیر موسوم گردید. رجوع به ایران باستان ص 961 و 962 و 990 و 992 و اردشیر دوم شود.


ارشک. [اَ رَ ] ( اِ ) رشک. حسد. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ).

ارشک. [ اَ ش َ ] ( پارسی باستان و پهلوی اشکانی ، اِ )از ماده اَرشَن به معنی مرد و نر در مقابل زن. ( یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 226 ). و آن نام بسیاری از ایرانیان قدیم بوده است. رجوع به ارشک در ذیل شود.

ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) ارزاس. والی مملکتی در جوار آبیسارِس بزمان اسکندر. آنگاه که اسکندر بهند سفر میکرد در کنار رود آسِه زین هفِس تیون را بساخت. در خلال این احوال ارزاس ( ارشک ) مزبور با برادر و سرداران عمده آبیسارس پادشاه آن ناحیت وارد شهر شده هدایای گرانبها و نفیس از طرف او آورده گفت که خود پادشاه میخواست بیاید و بپای اسکندر بیفتد، ولی بیماری مانع شد. فرستادگان اسکندر هم قول او را تأیید کردند و اسکندر از این اظهارات خشنود گشت و آبیسارس را بپادشاهی ابقاء کرده ارشک را گماشت که نزد او بماند. ( ایران باستان ص 1818، 1819 ).

ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) پسر بزرگتر داریوش دوم هخامنشی که پس از جلوس بتخت سلطنت به اردشیر موسوم گردید. رجوع به ایران باستان ص 961 و 962 و 990 و 992 و اردشیر دوم شود.

ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) اَرزاسِس. اسکندر وی را بجای ساتی بَرزَن والی آرتاکوان کرد. ( ایران باستان ص 1654 ).

ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) اشک. آرزاکس . مؤسس خاندان اشکانیان یا پارتیان ( 250-248 ق. م. ) و هریک از پادشاهان این سلسله نام او را عنوان ولقب خویش قرار داده اند. رجوع به اشک و اشکانیان و ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2073 و 2165 و 2197 و 2199 و 2200 و 2203 و 2206 و 2076 و 2233 و 2598 شود.

ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) پسر آتیابئوشنه. بر روی مهری از آثار عهد هخامنشی نام او نوشته شده. ( ایران باستان ص 1616 ).

ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) پسر ارشدوال ارشک پادشاه ارمنستان. ( ایران باستان ص 2586 ).

ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) پسر خسرو سوم ، پادشاه ارمنستان روم. رجوع به ایران باستان ص 2621 شود.

ارشک. [ ] ( اِخ ) قریه ای از توابع سمنان و دارای معدن سرب است.

ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) بزرگ ، بقول سبه اوس اسقف ارمنی. در سال یازدهم سلطنت آن تیوخوس پارتیان شوریدند و ارشک پسر پادشاه تتالیان که در پَهل شاهسدان در صفحه کوشان میزیست ، حکومت رابدست گرفت و همه مردمان مشرق و نیز شمال مطیع او گشتند. رجوع به ایران باستان ص 2529 و 2596 و 2597 و 2601 و ارشک مؤسس خاندان اشکانیان و اشک اول شود.

ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ارزاس . والی مملکتی در جوار آبیسارِس بزمان اسکندر. آنگاه که اسکندر بهند سفر میکرد در کنار رود آسِه زین هفِس تیون را بساخت . در خلال این احوال ارزاس (ارشک ) مزبور با برادر و سرداران عمده ٔ آبیسارس پادشاه آن ناحیت وارد شهر شده هدایای گرانبها و نفیس از طرف او آورده گفت که خود پادشاه میخواست بیاید و بپای اسکندر بیفتد، ولی بیماری مانع شد. فرستادگان اسکندر هم قول او را تأیید کردند و اسکندر از این اظهارات خشنود گشت و آبیسارس را بپادشاهی ابقاء کرده ارشک را گماشت که نزد او بماند. (ایران باستان ص 1818، 1819).


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) اشک . آرزاکس . مؤسس خاندان اشکانیان یا پارتیان (250-248 ق . م .) و هریک از پادشاهان این سلسله نام او را عنوان ولقب خویش قرار داده اند. رجوع به اشک و اشکانیان و ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2073 و 2165 و 2197 و 2199 و 2200 و 2203 و 2206 و 2076 و 2233 و 2598 شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بزرگ ، بقول سبه اوس اسقف ارمنی . در سال یازدهم سلطنت آن تیوخوس پارتیان شوریدند و ارشک پسر پادشاه تتالیان که در پَهل شاهسدان در صفحه ٔ کوشان میزیست ، حکومت رابدست گرفت و همه ٔ مردمان مشرق و نیز شمال مطیع او گشتند. رجوع به ایران باستان ص 2529 و 2596 و 2597 و 2601 و ارشک مؤسس خاندان اشکانیان و اشک اول شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وچهارم . رجوع به خسرو شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست ودوم . رجوع به بلاش اول شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وششم . رجوع به بلاش سوم شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست ونهم . رجوع به اردوان پنجم شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وهشتم . رجوع به بلاش پنجم شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیستم . رجوع به گودرز شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پانزدهم . رجوع به فرهاد پنجم شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر آتیابئوشنه . بر روی مهری از آثار عهد هخامنشی نام او نوشته شده . (ایران باستان ص 1616).


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر خسرو سوم ، پادشاه ارمنستان روم . رجوع به ایران باستان ص 2621 شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) جوان ، بقول بعض مورخین ارمنی . وی پسر ارشک بزرگ بود. و در زمان پدر بحکومت ارمنستان رسید و پس از وی در شهر مِدزپین (نصیبین ) با برادر خویش وال ارشک بر تخت ارمنستان نشست و سلطنت او 42 سال بود. (ایران باستان ص 2596 و 2597).


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) چهارم . پادشاه اشکانی ایران . رجوع به فری یاپت شود. || پسر پاپ . سی وهشتمین پادشاه اشکانی ارمنستان بنا بنوشته های مورخین ارمنستان و نویسندگان رومی (378-379 م .). و بروایتی وی با وال ارشک (واگارشک ) برادر خود به سال 382 م . بسلطنت رسید. (ایران باستان ص 2621 و 2637).


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) دلیر. نخستین از پادشاهان اشکانی طبق نوشته های موسی خورنی و سبه اوس . رجوع به ارشک مؤسس خاندان اشکانیان و اشک و ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2584 و 2599 و 2612 شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) دوازدهم . رجوع به مهرداد سوم شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) دوم . رجوع به تیرداد اول شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) دهم . رجوع به سنتروک شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) سوم اشکانی . رجوع به اردوان اول شود. || ارشک سوم . سی وپنجمین پادشاه ارمنستان (341-367 م .) موافق نوشته های مورّخین ارمنستان و نویسندگان رومی . رجوع به ایران باستان ص 2621 شود. || ارشک سوم دیران . یازدهمین از پادشاهان شاخه ٔ دوم سلسله ٔ اشکانیان ارمنستان . وی در 341 م . بتخت جلوس کرد. (ایران باستان ص 2637).


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) سیزدهم . رجوع به ارد اول شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) شانزدهم . رجوع به ارد دوم شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ششم . رجوع به مهرداد اول شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) کبیر. رجوع به ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2585 و 2612 شود.


ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) گیو. از اشکانیان ارمنستان . (نام های ایرانی تألیف یوستی ص 412) (ایران باستان ص 2423).


ارشک . [ اَ ش َ ] (پارسی باستان و پهلوی اشکانی ، اِ)از ماده ٔ اَرشَن به معنی مرد و نر در مقابل زن . (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 226). و آن نام بسیاری از ایرانیان قدیم بوده است . رجوع به ارشک در ذیل شود.


فرهنگ عمید

مرد، نرینه.
۱. رشک، حسد.
۲. غیرت.

مرد؛ نرینه.


۱. رشک؛ حسد.
۲. غیرت.


دانشنامه عمومی

ارشک ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ارشک یکم
ارشک دوم

عشق. محبت


دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:اشک

پیشنهاد کاربران

ارشک واشک کلمه های یونانی هستند وتجاوز اسکندر مقدونی را بیاد من می آورد پس هیچ فخری برای ما ایرانیان نداره

ارشک یکی از زیباترین اسامی اصیل ایرانی است که اقتدار خاصی رو در خود نهفته است ما به واسطه فرهنگ وتاریخمان ریشه های تمدن خود را استوار میکنیم. انتخاب اسامی اصیل ایرانی برای فرزندانمان یکی از روش های حفظ فرهنگ و تمدن مان است.

نام اصیل ایرانی نشانه قدرت و تمدن و فرهنگ بالای ماست زنده بادایران وایرانی

ارشک یکی از زیبا ترین ودلنشین ترین نام های اصیل ایرانی است

گروه های یاوه گو معمولا نام ارشک را به ترکی معنی می کنند و سپس کل سلسله اشکانی را ترک می کنند در حالیکه نام ارشک در امپراتوی هخامنشی برای اولین بار استفاده شده و دقیقا معنای نرینه متضاد زنانگی را دارد

درود به همه عزیزانی که برای فرزندان خود نام های اصیل ایرانی انتخاب میکنن. پسرم۴ماهشه به نام ارشک.
ارشک یکی از ریشه دارترین نامهاست. من ده سال پیش انتخابش کردم.

اشک یا ارشک که پادشاه سلسله اشکانی بوده است

اسامی اصیل پارسی هویت ملی ماست. . باید ان را ترویج دهیم

زنده باد مردمان اصیل همه باهم نه به اسم عربی

نام ارشک در منابع یونانی نام شخصی یکی از پادشاهان هخامنشی نیز بوده است که دلیل محکمی بر پارسی و آریائی بودن این کلمه نیز می باشد

بسیار عالیه که نام ایرانی برای فرزندانمون انتخاب کنیم ولی به اون دوست عزیز که عرض میکنه نه به اسم عربی باید بگم که بنده با بچه های زیادی سرو کار دارم متاسفانه در حال حاضر اسم های ترکی و اروپایی جای خودش رو به اسم ایرانی داده . اسم ایرانی نشان فرهنگمون واسم عربی نشان دین وباورفرد مسلمان ولی اسم ترکی واروپایی نشان چیه؟!

اَرشَک
نام پسر اردشیر سوم
نام بنیان سر سلسله اشکانیان


من اگر روزی بچه ی پسر گیرم بیاد بی شک اسم ایرانی واسه ش برمیگزینم! نام ارشک خیلی خوش آهنگ و زیباست و نشان در فرهنگ ایران عزیز و کهن ما دارد!

#نام_ایرانی_برای_فرزند_ایرانی

ارشک نام اصیل ایرانی

ارشک یکی از زیبا ترین نامهای ایرانی است
نام بچه های من ارشک و ارشیا هست

باسلام با مطالعه متون تاریخ نگاران باستان و اینکه بسیاری از اسناد ایران باستان در اروپا ست و بسیاری از آن ها حتی منتشر نشده و با حفاری های جدید روزانه پرده از عظمت وشکوه ایران باستان برداشته می شود و باید توجه داشت که بیشتر تاریخ گذشته را اروپاییان ازبین برده و آنرا به نفع خود به تحریف بیان نموده اند لذا خواهشمندم هوشیارانه تاریخ را بکاووید . با بررسی هایی که انجام دادم و تطابق سنی ارشک هخامنشی با ارشک اشکانی احتمال میرود چون در زمان به قدرت رسیدن ارشک هخامنشی ، او کم سن و سال بوده ، برای به قتل نرسیدن ارشک هخامنشی اورافراری داده و سالها بعد زمانی که حدودا 80 سال داشته و در بهترین شرایط برای احیای سلطنت ایرانی باستان در حدودا 250 قبل از میلاد پادشاهی پارت را تاسیس نمود . بسیار جای تاسف است که الواح خشتی زمان هخامنشی در زمان پیدا شدن برای ترجمه به خارج از ایران منتقل شده ونیز بسیاری از اسنادحکومتی اشکانی . متاسفانه هنوز بخش اعزم ترجمه ها ارائه نشده . به نظر شما چرا . جهان مدیون تاریخ این مرزوبوم است

سلام . اسم پسر خاله من که ۳ روزش هست اسمش ( ارشک ) هست



" اَ " در زبان پهلوی و اوستایی بعنوان پیشوند ، نقطه مقابل کلمه بدون "اَ" میشود . رشک = حسادت _ ارشک = بدون حسادت . یعنی کسی که حسود نیست و رشک نمیورزد . بی تردید یکی از زیباترین نامهاست

بنیانگذار سلسله ی اشکانیان ، به معنی جوانمرد ، کماندار ، مبارزِ سوار ( سوار بر اسب )

ارشک به معنای مرد بودن وغیرت است
چه اسم لایقی برای پسران سرزمینم ایران

با افتخار نام پسرمم را ارشک گذاشتم. به امید روزی که تمامی نام ها ومفاهیم وعبارات عربی از سرزمین آریایی و تمدن سازمون برچیده بشه.

ارشک از دو جزء ار شک ( یا اشک ) تشکیل شده و گرنه نام سلسه اشکانیان نمی بود. دوستان معنی جزء نخست ( ار ) را در زبان های ایرانی بگویند؟

منم با افتخار نام بچه هامو ارشک و سیاوش گذاشتم وارشک معنی اشکان روهم میده یعنی مثل اشک پاک وزلال


کلمات دیگر: