معنی: شاه سلسله ی هخامنشی، پسر و جانشین اردشیر سوم، مؤسس خاندان اشکانی، بزرگ مرد، ( اَعلام ) ) شاه سلسله ی هخامنشی [، پیش از میلاد] پسر و جانشین اردشیر سوم، ) ( = اشک اول ) [حدود پیش از میلاد]، سرسلسله و مؤسس خاندان اشکانی که بعد ها آن ( اشک ) عنوان هر یک از پادشاهان اشکانی قلمداد شد، همان اشک است که سرسلسله و مؤسس خاندان اشکانی می باشد که بعد ها آن ( اشک ) عنوان هر یک از پادشاهان اشکانی قلمداد شد، ( در اعلام ) نام اردشیر دوم هخامنشی پسر داریوش دوم، اشک، نام مؤسس سلسله اشکانی
ارشک
فرهنگ اسم ها
معنی: شاه سلسله ی هخامنشی، پسر و جانشین اردشیر سوم، مؤسس خاندان اشکانی، بزرگ مرد، ( اَعلام ) ) شاه سلسله ی هخامنشی [، پیش از میلاد] پسر و جانشین اردشیر سوم، ) ( = اشک اول ) [حدود پیش از میلاد]، سرسلسله و مؤسس خاندان اشکانی که بعد ها آن ( اشک ) عنوان هر یک از پادشاهان اشکانی قلمداد شد، همان اشک است که سرسلسله و مؤسس خاندان اشکانی می باشد که بعد ها آن ( اشک ) عنوان هر یک از پادشاهان اشکانی قلمداد شد، ( در اعلام ) نام اردشیر دوم هخامنشی پسر داریوش دوم، اشک، نام مؤسس سلسله اشکانی
(تلفظ: arašk) همان اشک است که سرسلسله و مؤسس خاندان اشکانی میباشد که بعدها آن (اشک) عنوان هر یک از پادشاهان اشکانی قلمداد شد ؛ (در اعلام) نام اردشیر دوم هخامنشی پسر داریوش دوم .
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - رشک غیرت . ۲ - حسد حسادت .
از اشکانیان ارمنستان
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ارشک . [ ] (اِخ ) قریه ای از توابع سمنان و دارای معدن سرب است .
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر ارشدوال ارشک پادشاه ارمنستان . (ایران باستان ص 2586).
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) نوزدهم . رجوع به بردان شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) نهم . رجوع به مهرداد دوم شود.
ارشک . [اَ رَ ] (اِ) رشک . حسد. (برهان قاطع) (جهانگیری ).
ارشک . [اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وهفتم . رجوع به بلاش چهارم شود.
ارشک . [اَ ش َ ] (اِخ ) چهاردهم . رجوع به فرهاد چهارم شود.
ارشک .[ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وپنجم . رجوع به بلاش دوم شود.
ارشک .[ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وسوم . رجوع به پاکر دوم شود.
ارشک .[ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست ویکم . رجوع به ونُن دوم شود.
ارشک .[ اَ ش َ ] (اِخ ) هیجدهم . رجوع به اردوان سوم شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پنجم . رجوع به فرهاد اول (فرهادک ) شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) هشتم . رجوع به اردوان دوم شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) هفتم . رجوع به فرهاد دوم شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) هفدهم . رجوع به وُنُن اول شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) یازدهم . رجوع به فرهاد سوم شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) اَرزاسِس . اسکندر وی را بجای ساتی بَرزَن والی آرتاکوان کرد. (ایران باستان ص 1654).
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر بزرگتر داریوش دوم هخامنشی که پس از جلوس بتخت سلطنت به اردشیر موسوم گردید. رجوع به ایران باستان ص 961 و 962 و 990 و 992 و اردشیر دوم شود.
ارشک. [ اَ ش َ ] ( پارسی باستان و پهلوی اشکانی ، اِ )از ماده اَرشَن به معنی مرد و نر در مقابل زن. ( یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 226 ). و آن نام بسیاری از ایرانیان قدیم بوده است. رجوع به ارشک در ذیل شود.
ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) ارزاس. والی مملکتی در جوار آبیسارِس بزمان اسکندر. آنگاه که اسکندر بهند سفر میکرد در کنار رود آسِه زین هفِس تیون را بساخت. در خلال این احوال ارزاس ( ارشک ) مزبور با برادر و سرداران عمده آبیسارس پادشاه آن ناحیت وارد شهر شده هدایای گرانبها و نفیس از طرف او آورده گفت که خود پادشاه میخواست بیاید و بپای اسکندر بیفتد، ولی بیماری مانع شد. فرستادگان اسکندر هم قول او را تأیید کردند و اسکندر از این اظهارات خشنود گشت و آبیسارس را بپادشاهی ابقاء کرده ارشک را گماشت که نزد او بماند. ( ایران باستان ص 1818، 1819 ).
ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) پسر بزرگتر داریوش دوم هخامنشی که پس از جلوس بتخت سلطنت به اردشیر موسوم گردید. رجوع به ایران باستان ص 961 و 962 و 990 و 992 و اردشیر دوم شود.
ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) اَرزاسِس. اسکندر وی را بجای ساتی بَرزَن والی آرتاکوان کرد. ( ایران باستان ص 1654 ).
ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) اشک. آرزاکس . مؤسس خاندان اشکانیان یا پارتیان ( 250-248 ق. م. ) و هریک از پادشاهان این سلسله نام او را عنوان ولقب خویش قرار داده اند. رجوع به اشک و اشکانیان و ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2073 و 2165 و 2197 و 2199 و 2200 و 2203 و 2206 و 2076 و 2233 و 2598 شود.
ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) پسر آتیابئوشنه. بر روی مهری از آثار عهد هخامنشی نام او نوشته شده. ( ایران باستان ص 1616 ).
ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) پسر ارشدوال ارشک پادشاه ارمنستان. ( ایران باستان ص 2586 ).
ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) پسر خسرو سوم ، پادشاه ارمنستان روم. رجوع به ایران باستان ص 2621 شود.
ارشک. [ ] ( اِخ ) قریه ای از توابع سمنان و دارای معدن سرب است.
ارشک. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) بزرگ ، بقول سبه اوس اسقف ارمنی. در سال یازدهم سلطنت آن تیوخوس پارتیان شوریدند و ارشک پسر پادشاه تتالیان که در پَهل شاهسدان در صفحه کوشان میزیست ، حکومت رابدست گرفت و همه مردمان مشرق و نیز شمال مطیع او گشتند. رجوع به ایران باستان ص 2529 و 2596 و 2597 و 2601 و ارشک مؤسس خاندان اشکانیان و اشک اول شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ارزاس . والی مملکتی در جوار آبیسارِس بزمان اسکندر. آنگاه که اسکندر بهند سفر میکرد در کنار رود آسِه زین هفِس تیون را بساخت . در خلال این احوال ارزاس (ارشک ) مزبور با برادر و سرداران عمده ٔ آبیسارس پادشاه آن ناحیت وارد شهر شده هدایای گرانبها و نفیس از طرف او آورده گفت که خود پادشاه میخواست بیاید و بپای اسکندر بیفتد، ولی بیماری مانع شد. فرستادگان اسکندر هم قول او را تأیید کردند و اسکندر از این اظهارات خشنود گشت و آبیسارس را بپادشاهی ابقاء کرده ارشک را گماشت که نزد او بماند. (ایران باستان ص 1818، 1819).
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) اشک . آرزاکس . مؤسس خاندان اشکانیان یا پارتیان (250-248 ق . م .) و هریک از پادشاهان این سلسله نام او را عنوان ولقب خویش قرار داده اند. رجوع به اشک و اشکانیان و ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2073 و 2165 و 2197 و 2199 و 2200 و 2203 و 2206 و 2076 و 2233 و 2598 شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بزرگ ، بقول سبه اوس اسقف ارمنی . در سال یازدهم سلطنت آن تیوخوس پارتیان شوریدند و ارشک پسر پادشاه تتالیان که در پَهل شاهسدان در صفحه ٔ کوشان میزیست ، حکومت رابدست گرفت و همه ٔ مردمان مشرق و نیز شمال مطیع او گشتند. رجوع به ایران باستان ص 2529 و 2596 و 2597 و 2601 و ارشک مؤسس خاندان اشکانیان و اشک اول شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وچهارم . رجوع به خسرو شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست ودوم . رجوع به بلاش اول شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وششم . رجوع به بلاش سوم شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست ونهم . رجوع به اردوان پنجم شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیست وهشتم . رجوع به بلاش پنجم شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بیستم . رجوع به گودرز شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پانزدهم . رجوع به فرهاد پنجم شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر آتیابئوشنه . بر روی مهری از آثار عهد هخامنشی نام او نوشته شده . (ایران باستان ص 1616).
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر خسرو سوم ، پادشاه ارمنستان روم . رجوع به ایران باستان ص 2621 شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) جوان ، بقول بعض مورخین ارمنی . وی پسر ارشک بزرگ بود. و در زمان پدر بحکومت ارمنستان رسید و پس از وی در شهر مِدزپین (نصیبین ) با برادر خویش وال ارشک بر تخت ارمنستان نشست و سلطنت او 42 سال بود. (ایران باستان ص 2596 و 2597).
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) چهارم . پادشاه اشکانی ایران . رجوع به فری یاپت شود. || پسر پاپ . سی وهشتمین پادشاه اشکانی ارمنستان بنا بنوشته های مورخین ارمنستان و نویسندگان رومی (378-379 م .). و بروایتی وی با وال ارشک (واگارشک ) برادر خود به سال 382 م . بسلطنت رسید. (ایران باستان ص 2621 و 2637).
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) دلیر. نخستین از پادشاهان اشکانی طبق نوشته های موسی خورنی و سبه اوس . رجوع به ارشک مؤسس خاندان اشکانیان و اشک و ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2584 و 2599 و 2612 شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) دوازدهم . رجوع به مهرداد سوم شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) دوم . رجوع به تیرداد اول شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) دهم . رجوع به سنتروک شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) سوم اشکانی . رجوع به اردوان اول شود. || ارشک سوم . سی وپنجمین پادشاه ارمنستان (341-367 م .) موافق نوشته های مورّخین ارمنستان و نویسندگان رومی . رجوع به ایران باستان ص 2621 شود. || ارشک سوم دیران . یازدهمین از پادشاهان شاخه ٔ دوم سلسله ٔ اشکانیان ارمنستان . وی در 341 م . بتخت جلوس کرد. (ایران باستان ص 2637).
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) سیزدهم . رجوع به ارد اول شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) شانزدهم . رجوع به ارد دوم شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ششم . رجوع به مهرداد اول شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) کبیر. رجوع به ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2585 و 2612 شود.
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) گیو. از اشکانیان ارمنستان . (نام های ایرانی تألیف یوستی ص 412) (ایران باستان ص 2423).
ارشک . [ اَ ش َ ] (پارسی باستان و پهلوی اشکانی ، اِ)از ماده ٔ اَرشَن به معنی مرد و نر در مقابل زن . (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 226). و آن نام بسیاری از ایرانیان قدیم بوده است . رجوع به ارشک در ذیل شود.
فرهنگ عمید
۱. رشک، حسد.
۲. غیرت.
مرد؛ نرینه.
۱. رشک؛ حسد.
۲. غیرت.
دانشنامه عمومی
ارشک یکم
ارشک دوم
پویان خواجوی: گیتار برقی، آواز
سلیم قاضی سعیدی: گیتار برقی، کی بورد، سینتی سایزر
شهرام خسرویانی: درام
ارشک در سال ۲۰۰۱ توسط پویان خواجوی و شهرام خسرویانی تأسیس گردید و در سال ۲۰۰۴ سلیم قاضی سعیدی به گروه پیوست. ترکیب گروه تا سال ۲۰۰۸ به صورت زیر بوده است:
ارشک بین سال های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ در دانشگاه تهران اقدام به برگزاری کنسرت می کرد. گروه همچنین در سال ۲۰۰۶ در دانشگاه شهید بهشتی کنسرتی اجرا کرد و طی آن آهنگ هایی که بعداً در آلبوم فریاد در سال ۲۰۰۸ منتشر شد را اجرا نمود.
ارشک بین سال های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ سه آلبوم بدون کلام به نام های آبراهادابرا (Abrahadabra)، شهریار (Sovereign) و اسطقس الاس (Ustuqus-al-Uss) منتشر کرد.
عشق. محبت
پیشنهاد کاربران
ارشک یکی از ریشه دارترین نامهاست. من ده سال پیش انتخابش کردم.
نام پسر اردشیر سوم
نام بنیان سر سلسله اشکانیان
نام بچه های من ارشک و ارشیا هست
چه اسم لایقی برای پسران سرزمینم ایران