کلمه جو
صفحه اصلی

ترسا


مترادف ترسا : مسیحی، نصارا، نصرانی ، یهودی

متضاد ترسا : ملحد، کافر

فارسی به انگلیسی

christian

Christian


فرهنگ اسم ها

اسم: ترسا (پسر) (فارسی) (تلفظ: tarsā) (فارسی: تَرسا) (انگلیسی: tarsa)
معنی: ترسنده، راهب مسیحی

مترادف و متضاد

مسیحی، نصارا، نصرانی ≠ ملحد، کافر


۱. مسیحی، نصارا، نصرانی ≠ ملحد، کافر
۲. یهودی


فرهنگ فارسی

ترسنده، بیم دارنده، مسیحی، نصرانی، ترسایان
۱-( صفت ) ترسنده بیم دارنده. ۲- ( صفت اسم ) نصرانی مسیحی . جمع : ترسایان .

فرهنگ معین

(تَ ) [ په . ] (ص فا. ) ۱ - ترسنده . ۲ - مسیحی .

لغت نامه دهخدا

ترسا. [ ت َ ] ( نف / ص ، اِ ) ترسنده و بیم برنده و واهمه کننده را گویند. ( برهان ). ترسنده. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || نصرانی. ( برهان ) ( دهار ). عابد نصاری که بتازی راهب گویند. ( فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). پهلوی ترساک. لغةً بمعنی ترسنده و خائف از خدا ومجازاً به مسیحیان اطلاق شده ، چنانکه راهب نیز در عربی بهمین معنی است و در فارسی ترسکار نیز بهمین معنی آمده. استاد هنینگ ترسا را ترجمه از سریانی داند. ( حاشیه برهان چ محمد معین ) : جهودان و ترسایان ندانستند که آن چه چیز بود که مریم از آن بار گرفت و قدرت خدای بحقیقت نشناختند. ( ترجمه طبری بلعمی ). ترسایان امروز آن شب را بزرگ دارند که عیسی اندر آن شب از آسمان فرودآمد و باز به آسمان شد و آن شب عید کنند. ( ترجمه طبری بلعمی ). [ و اندر شهر دون ] ترسایان بسیارند. ( حدود العالم ). و اندر وی [ دههای بکتکین ] ترسایان و گبرکان و صابیان نشینند. ( حدود العالم ). و این [ مردم ناحیت مرو ] مردمانند ترسا و بدو زبان سخن گویند، به تازی و رومی. ( حدود العالم ).
جمال گوهرآگین است چون زی قبله ترسا
میان زر گهر اندر چنانکه کوکب رخشا.
دقیقی ( از فرهنگ اسدی ).
امروز بامداد مرا ترسا
بگشود باسلیق به نشگرده.
کسائی.
چو بر جامه ما چلیپا بود
نشست اندر آئین ترسا بود.
فردوسی.
جهودان و ترسا ترا دشمنند
دو رویند و با کیش اهریمنند.
فردوسی.
هر آنکس که ترساست با لشکرش
همی ازپی کیش پیچد سرش.
فردوسی.
فضل تو چیست بنگر بر ترسا
از سر هوس برون کن و سودا را
تو مؤمنی گرفته محمد را
او کافر و گرفته مسیحا را
ایشان پیمبران و رفیقانند
چون دشمنی تو بیهده ترسا را؟
ناصرخسرو.
گر زی توقول ترسا مجهول است
معروف نیست قول تو زی ترسا.
ناصرخسرو.
ترسا، پسر خدای گفت او را
از بی خردی خویش و نادانی.
ناصرخسرو.
نخستین پادشاهی که دین ترسایان گرفت از روم ، وی بود و رعیت را به ترسایی بازخواند. ( مجمل التواریخ و القصص ).
گوید کز نسبت سامانیم
سامان ترسا بده باشد مگر.
سوزنی.
دم عیسوی جوی کآسیب جان را
ز داروی ترسا شفایی نیابی.

ترسا. [ ت َ ] (نف / ص ، اِ) ترسنده و بیم برنده و واهمه کننده را گویند. (برهان ). ترسنده . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || نصرانی . (برهان ) (دهار). عابد نصاری که بتازی راهب گویند. (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). پهلوی ترساک . لغةً بمعنی ترسنده و خائف از خدا ومجازاً به مسیحیان اطلاق شده ، چنانکه راهب نیز در عربی بهمین معنی است و در فارسی ترسکار نیز بهمین معنی آمده . استاد هنینگ ترسا را ترجمه از سریانی داند. (حاشیه ٔ برهان چ محمد معین ) : جهودان و ترسایان ندانستند که آن چه چیز بود که مریم از آن بار گرفت و قدرت خدای بحقیقت نشناختند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). ترسایان امروز آن شب را بزرگ دارند که عیسی اندر آن شب از آسمان فرودآمد و باز به آسمان شد و آن شب عید کنند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). [ و اندر شهر دون ] ترسایان بسیارند. (حدود العالم ). و اندر وی [ دههای بکتکین ] ترسایان و گبرکان و صابیان نشینند. (حدود العالم ). و این [ مردم ناحیت مرو ] مردمانند ترسا و بدو زبان سخن گویند، به تازی و رومی . (حدود العالم ).
جمال گوهرآگین است چون زی قبله ٔ ترسا
میان زر گهر اندر چنانکه کوکب رخشا.

دقیقی (از فرهنگ اسدی ).


امروز بامداد مرا ترسا
بگشود باسلیق به نشگرده .

کسائی .


چو بر جامه ٔ ما چلیپا بود
نشست اندر آئین ترسا بود.

فردوسی .


جهودان و ترسا ترا دشمنند
دو رویند و با کیش اهریمنند.

فردوسی .


هر آنکس که ترساست با لشکرش
همی ازپی کیش پیچد سرش .

فردوسی .


فضل تو چیست بنگر بر ترسا
از سر هوس برون کن و سودا را
تو مؤمنی گرفته محمد را
او کافر و گرفته مسیحا را
ایشان پیمبران و رفیقانند
چون دشمنی تو بیهده ترسا را؟

ناصرخسرو.


گر زی توقول ترسا مجهول است
معروف نیست قول تو زی ترسا.

ناصرخسرو.


ترسا، پسر خدای گفت او را
از بی خردی ّ خویش و نادانی .

ناصرخسرو.


نخستین پادشاهی که دین ترسایان گرفت از روم ، وی بود و رعیت را به ترسایی بازخواند. (مجمل التواریخ و القصص ).
گوید کز نسبت سامانیم
سامان ترسا بده باشد مگر.

سوزنی .


دم عیسوی جوی کآسیب جان را
ز داروی ترسا شفایی نیابی .

خاقانی .


چون موی خوک در زن ترسا بود چرا
تار ردای روح پدرزن درآورم ؟

خاقانی .


ترساصنما همدم عیسی است دمت
روح القدسی چگونه خوانم صنمت ؟

خاقانی .


خدا را که مانند و انباز و جفت
ندارد، شنیدی که ترسا چه گفت ؟

(بوستان ).


ای کریمی که از خزانه ٔ غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری .

(گلستان ).


من آنرا آدمی دانم که دارد سیرت نیکو
مرا چه مصلحت با آن که این گبر است و آن ترسا.

سلمان .


این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت
بر در میکده ای با دف و نی ترسایی .

حافظ.


- جامه ٔ ترسا ؛ چادر ترسا:
از برف نو بنفشه گر ایمن گشت
ایدون چرا چو جامه ٔ ترسا شد؟

ناصرخسرو.


رجوع به ترکیب بعد و ترسا جامه شود.
- چادر ترسا ؛ جامه ٔ زرد و کبود درهم بافته . (ناظم الاطباء).
- || آفتاب و شفق و روشنایی آفتاب . (ناظم الاطباء) :
از پشت کوه چادر احرام برکشید
بر کتف ابر چادر ترسا برافکند.

خاقانی .


صبح که رهبان این کبود کلیسا
بر سر گیتی کشید چادر ترسا.

وصال شیرازی (از انجمن آرا).


و رجوع به ترسا جامه شود.
- خط ترسا ؛ خط یونانی است که از چپ براست نوشته میشود. (تعلیقات ضیاءالدین سجادی بر دیوان خاقانی از ترجمه ٔ رساله ٔ مینورسکی در فرهنگ ایران زمین ). خطی که باژگونه نوشته شود :
مسیح وار پی راستی گرفت آن دل
که باژگونه روی داشت چون خط ترسا.

خاقانی .


کز رشک سحرهاش ز حیرت رود به عجز
رای مسیح چون خط ترسا ز کجروی .

خاقانی .


فلک کژروتر است از خط ترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا.

خاقانی .


|| آتش پرست . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ). طایفه ٔ آتش پرست که در دین حضرت عیسی علیه السلام اند. بتازیش نصرانی خوانند و جمع این ترسایان که با یاء مینویسند غلط است بلکه ترساان بهمزه باید نبشت و یک نسخه ٔ جمال حسینی برین نمط کتابت دیده شده است . (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب جهانگیری بمعنی آتش پرست نوشته و آن خطا است زیرا که ترسا پیروان حضرت مسیح را گویند و آتش پرست را گبر خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). بمعنی آتش پرست در کلام فصحا دیده نشد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || بمعنی مطلق کافر بلکه بت پرست استعمال کرده اند. (آنندراج ) :
نتوان کم ز پیر ترسا بود
میرد از کف صنم برون ندهد.

نظیری (از آنندراج ).


|| (اصطلاح صوفیان ) نزد صوفیه مرد روحانی را گویند که صفات ذمیمه ٔ نفس اماره ٔ او متبدل شده باشد و بصفات حمیده گراییده گردد. و نیز ترسا بمعنی مرد موحد آمده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || پیاله ٔ شراب . (مجموعه ٔ مترادفات ).

فرهنگ عمید

۱. عیسوی مذهب، مسیحی، نصرانی.
۲. [قدیمی] راهب.
۳. (صفت ) [قدیمی] ترسنده، بیم دارنده.

دانشنامه عمومی

ترسا (مجموعه تلویزیونی). تِرِسا (به انگلیسی: Teresa) مجموعه ای تلویزیونی ساختهٔ سال ۲۰۱۰ با هنرمندی آنجلیکا بویر، آرون دیاز و سباستین رولی است که از از شبکهٔ فارسی۱ پخش شد. این سریال بازآفرینی مجموعه ای به همین نام در سال ۱۹۶۹ است. آنجلیکا بویر با بازی در نقش ترسا، برندهٔ جایزهٔ Premios TVyNovelas در بخش بهترین بازیگر نقش اول زن شد.
ترسا دختر باهوش و خوش قیافه ای است که در خانوادهٔ فقیری به دنیا آمده و این موضوع او را به شدت ناراحت می کند. او تصمیم می گیرد تا خود را از این وضعیت بغرنج بیرون بیاورد. ابتدا با پائولا پسر پولدار مدرسه آشنا می شود و رابطه ای را با او آغاز می کند؛ اما او را فریب می دهد و خود را از خانوادهٔ سطح بالایی معرفی می کند. پائولا به این موضوع پی می برد و از ترسا جدا می شود. پس از این اتفاق، او با عشق زندگی اش، ماریانو که از بچگی در همان خانه های اجاره ای با ترسا بزرگ شده است، رابطه ای را شروع می کند. آنها دلبستهٔ هم می شوند و سه سال نامزد می مانند. در این حین ترسا در رشتهٔ حقوق پذیرفته می شود و استاد دانشگاهش، آرتورو، با دیدن وضعیت مالی او حاضر به پرداخت شهریه به شرط کار کردنش در دفتر وکالت خود می شود. این کار کردن ها و رفت وآمدها باعث شیفتگی آرتورو به ترسا می شود و به او پیشنهاد ازدواج می دهد. ترسا که آرزوی زندگی در خانه های اشرافی و پولدار شدن را دارد ماریانو را کنار می گذارد و با آرتورو ازدواج می کند و اتفاق های دیگری برایش رخ می دهد.
کشورهایی نظیر آرژانتین، رومانی، آمریکا، لهستان، اسلواکی و کشورهای عربی حق پخش این سریال را خریدند و آن را به نمایش گذاشتند.
شبکهٔ فارسی۱ پخش اصلی سریال را از اکتبر ۲۰۱۱ تا مه ۲۰۱۲ شنبه ها تا چهارشنبه ها ساعت ۱۹:۰۰ آغاز کرد.

یک پرستنده آتش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَرسا، واژه ای پُرکاربرد در ادب فارسی ، به معنای مسیحی و نصرانی، خاصه عابد مسیحی است.
ترسا (در پهلوی) صفت فاعلی از «ترسیدن» به معنای ترسنده و مترادف « راهب » در زبان عربی است، همچنانکه در شعر فارسی نیز به «ترسِ ترسا » اشاره شده است
← واژه ترسا درسرزمینهای اسلامی
۱. ↑ محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ج۱، ص۴۸۴، های ۵ و ۶، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش. ۲. ↑ ناصرخسرو، دیوان، ج۱، ص۵، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۶۸ ش. ۳. ↑ محمدبن عبدالملک امیر معزّی، دیوان،ص۵، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۱۸ ش ۴. ↑ جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۴، ص۱۳۳، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش. ۵. ↑ قمر آریان، چهره مسیح در ادبیات فارسی، ج۱، ص۲۳۳، تهران ۱۳۶۹ ش. ۶. ↑ محمدبن عبدالملک امیر معزّی، دیوان، ج۱، ص۱۸، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۱۸ ش. ۷. ↑ اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، دیوان، ج۱، ص۱۵، چاپ حسین بحرالعلومی، تهران ۱۳۴۸ ش. ۸. ↑ جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۵، ص۲۲۹، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش. ۹. ↑ ناصرخسرو، دیوان، ج۱، ص۵۸، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۶۸ ش. ۱۰. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، الهی نامه ، ص ۶۲ـ۶۳ ،چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۴۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش ۱۱. ↑ محمدبن عبدالملک امیر معزّی، دیوان، ج۱، ص۳، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۱۸ ش. ۱۲. ↑ مجدودبن آدم سنایی، دیوان، ج۱، ص۸۰۳، چاپ محمدتقی مدرّس رضوی، تهران ۱۳۴۷ ش. ۱۳. ↑ مسعودسعدسلمان، دیوان، چاپ غلامرضا رشیدیاسمی، ص۶۳۶، تهران ۱۳۳۹ ش .۱۴. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، الهی نامه، ج۱، ص۹۵، چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۴۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش. ۱۵. ↑ ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، شرح قصیده ترسائیّه خاقانی، ج۱، ص۵۵، ترجمه و تعلیقات از عبدالحسین زرین کوب، تبریز ۱۳۴۸ ش. ۱۶. ↑ بدیل بن علی خاقانی، دیوان، ج۱، ص۲۳، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۶۸ ش. ۱۷. ↑ جلال الدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی، ج۱، ص۱۵۷، چاپ محمد استعلامی، دفتر پنجم، تهران ۱۳۷۰ ش. ۱۸. ↑ پیشاهنگان شعر پارسی: سده های سوم و چهارم و آغاز سده پنجم هجری، چاپ محمد دبیرسیاقی، ج۱، ص۱۶۱، تهران ۱۳۷۴ ش. ۱۹. ↑ علی بن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان، ج۱، ص۲، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۵ ش. ۲۰. ↑ مجدودبن آدم سنایی، دیوان، ج۱، ص۶۹۳، چاپ محمدتقی مدرّس رضوی، تهران ۱۳۴۷ ش. ۲۱. ↑ علی بن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان، ج۱، ص۴، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۵ ش. ۲۲. ↑ مصلح بن عبدالهب سعدی، غزلیات سعدی، ج۱، ص۴۲۴، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۱ ش. ۲۳. ↑ تعلیقات زرین کوب، ص ۱۰۱، ج۱، ص۶۰، ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، شرح قصیده ترسائیّه خاقانی، ترجمه و تعلیقات از عبدالحسین زرین کوب، تبریز ۱۳۴۸ ش. ۲۴. ↑ بدیل بن علی خاقانی، دیوان، ج۱، ص۶۲۲، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۶۸ ش. ۲۵. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، الهی نامه، ج۱، ص۳۷۸ـ۳۷۹، چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۴۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش. ۲۶. ↑ مصلح بن عبدالهب سعدی، غزلیات سعدی، ج۱، ص۴۹۵، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۱ ش. ۲۷. ↑ جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۳، ص۳۶، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش. ۲۸. ↑ محمد معین، فرهنگ فارسی، ذیل «کُستی»، تهران ۱۳۶۳ ش. ۲۹. ↑ مصلح بن عبدالهب سعدی، گلستان سعدی، ج۱، ص۴۹، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۸ ش. ۳۰. ↑ ، مجدودبن آدم سنایی، ج۱، ص۳۶۰، دیوان، چاپ محمدتقی مدرّس رضوی، تهران ۱۳۴۷ ش. ۳۱. ↑ مجدودبن آدم سنایی، ج۱، ص۳۶۰، دیوان، چاپ محمدتقی مدرّس رضوی، تهران ۱۳۴۷ ش. ۳۲. ↑ محمدعلی صائب، دیوان، ج۶، ص۳۱، چاپ محمد قهرمان، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۷۰ ش. ۳۳. ↑ مصلح بن عبدالهب سعدی، بوستان سعدی: سعدی نامه، ج۱، ص۱۴۲، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۳ ش. ۳۴. ↑ مصلح بن عبدالهب سعدی، بوستان سعدی: سعدی نامه، ج۱، ص۱۷۶، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۳ ش. ۳۵. ↑ عبدالحسین زرین کوب، ج۱، ص۲۱۴، با کاروان حُلّه: مجموعه نقد ادبی، تهران ۱۳۷۰ ش. ۳۶. ↑ ، عبدالحسین زرین کوب، ج۱، ص۲۱۷، با کاروان حُلّه: مجموعه نقد ادبی، تهران ۱۳۷۰ ش. ۳۷. ↑ قمر آریان، چهره مسیح در ادبیات فارسی، ج۱، ص۳۰۴، تهران ۱۳۶۹ ش. ۳۸. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۶۹۵، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش. ۳۹. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، مختارنامه: مجموعه رباعیات، ج۱، ص۲۹۳، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۵ ش. ۴۰. ↑ ابن بزاز، صَفوة الصفا، ج۱، ص۵۳۷ ـ۵۳۹، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز ۱۳۷۳ ش. ۴۱. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۲۲۷، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش. ۴۲. ↑ مصلح بن عبدالهب سعدی، بوستان سعدی: سعدی نامه، ج۱، ص۱۰۳، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۳ ش. ۴۳. ↑ شمس الدین محمد حافظ، دیوان، ج۲، ص۱۰۳۱، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش. ۴۴. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۳۱۵، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش. ۴۵. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۱۴۶، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش. ۴۶. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۱۹۲، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش. ۴۷. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۱۲۰، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش. ۴۸. ↑ محمدبن ابراهیم عطّار، منطق الطیر: مقامات الطیور، ص ۶۷ـ ۸۸ ،چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۶۵ ش .۴۹. ↑ جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۱، ص۸۹، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش. ۵۰. ↑ جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۱، ص۹۸، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش. ۵۱. ↑ ابراهیم بن بزرگمهر عراقی، مجموعه آثار فخرالدین عراقی، ج۱، ص۵۶۵، چاپ نسرین محتشم، تهران ۱۳۷۲ ش. ۵۲. ↑ ابراهیم بن بزرگمهر عراقی، مجموعه آثار فخرالدین عراقی، ج۱، ص۳۳۳، چاپ نسرین محتشم، تهران ۱۳۷۲ ش. ۵۳. ↑ ابراهیم بن بزرگمهر عراقی، مجموعه آثار فخرالدین عراقی، ج۱، ص۱۹۷، بیت ۲۲۵۷، چاپ نسرین محتشم، تهران ۱۳۷۲ ش. ۵۴. ↑ مصلح بن عبدالهب سعدی، غزلیات سعدی، ج۱، ص۶۱۹، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۱ ش. ۵۵. ↑ شمس الدین محمد حافظ، دیوان، ج۱، غزل ۲، بیت ۳، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش. ۵۶. ↑ شمس الدین محمد حافظ، دیوان، ج۱، غزل ۳۰۴، بیت ۴، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش. ۵۷. ↑ شمس الدین محمد حافظ، دیوان، ج۱، غزل ۴۸۱، بیت ۹ـ۱۰، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش. ۵۸. ↑ محمدعلی اسلامی ندوشن، نوشته های بی سرنوشت : «عرفان اصل و عرفان کاسبانه»، ج۱، ص۱۶۸ـ ۱۶۹، تهران ۱۳۷۶ ش. ۵۹. ↑ محمدشیرین شمس مغربی، دیوان محمدشیرین مغربی، ، ص ۲۵۵ ، چاپ لئونارد لوئیزان، تهران ۱۳۷۲ ش ۶۰. ↑ محمدشیرین شمس مغربی، دیوان محمدشیرین مغربی، ، ص ۳۴۶ ، چاپ لئونارد لوئیزان، تهران ۱۳۷۲ ش ۶۱. ↑ نعمة اهلی ولی، کلیات اشعار شاه نعمت اللّه ولی، ج۱، ص۳۱۴، چاپ جواد نوربخش، تهران ۱۳۶۹ ش. ۶۲. ↑ نعمة اهلی ولی، کلیات اشعار شاه نعمت اللّه ولی، ج۱، ص۵۸۳، چاپ جواد نوربخش، تهران ۱۳۶۹ ش. ۶۳. ↑ علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، ج۱، ص۳۶۳، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش. ۶۴. ↑ یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوص الا´داب، ج۲، ص۲۴۵، ج ۲: فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش. ۶۵. ↑ محمودبن عبدالکریم شبستری، گلشن راز، ج۱، ص۱۰۵، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۸ ش. ۶۶. ↑ یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوص الا´داب، ج۲، ص۲۴۵، ج ۲: فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش. ۶۷. ↑ محمدبن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۵۶۴، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش. ۶۸. ↑ یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوص الا´داب، ج۲، ص۲۴۵، ج ۲: فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش. ۶۹. ↑ حسین بن احمد الفتی تبریزی، رَشف الالحاظ فی کشف الالفاظ، ج۱، ص۶۷، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ ش. ۷۰. ↑ محمدبن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۵۸۸، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش. ۷۱. ↑ محمودبن عبدالکریم شبستری، گلشن راز، ج۱، ص۱۰۳، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۸ ش. ۷۲. ↑ یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوص الا´داب، ج۲، ص۲۴۵، ج ۲: فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش. ۷۳. ↑ محمدبن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۵۴۴، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش. ۷۴. ↑ که زنّار را «استظهار به حبل متین توحید ذاتی» دانسته است، حسین بن احمد الفتی تبریزی، ج۱، ص۶۸، رَشف الالحاظ فی کشف الالفاظ، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ ش. ۷۵. ↑ علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، ج۱، ص۱۴۹، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش. ۷۶. ↑ علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، ج۱، ص۸۴، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش. ۷۷. ↑ علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، ج۱، ص۲۱۸، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش. ۷۸. ↑ علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، ج۱، ص۲۶، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش.
منبع

پیشنهاد کاربران

درسته که تَرسا یعنی نصرانی، مسیحی
ولی دوستان توجه کنیدما منظورمون #تِرِسا است
و سرگذشت تِرِسا برمیگرده به چند قرن پیش که نقل کردن بانوی مسیحی و خوش چهره ای به نام تِرِسا کودکش را از دست میدهد و از ان پس خداوندبه او فرزندی عطا نمیکند اما خداوند در دوران مسنی به او فرزندی میبخشد که تِرِسا به خدا ایمان میاورد و مسمان میشود


نام دخترانه یعنی الهه آتش

بانویی مسیحی و بسیار زیبا که پس از اتفاقاتی که در زندگی وى میفتد، مسلمان می شود.
( اتفاق: فرزندش را از درست می دهد و خداوند دیگر به او فرزند نمی دهد اما در سن مسنى خداوند. به او فرزندى عطا می کند و پس از آن مسلمان می شود.

معنیش میشه زیبارو، عاشق، ستاره شرقیان


ترسا به معنی پرستندهی آتش

تَرسا. الف. آتش پرست. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( غیاث اللغات ) . طایفه ٔ آتش پرست که در دین حضرت عیسی علیه السلام اند. بتازیش نصرانی خوانند و جمع این ترسایان که با یاء مینویسند غلط است بلکه ترساان بهمزه باید نبشت و یک نسخه ٔ جمال حسینی برین نمط کتابت دیده شده است. ( شرفنامه ٔ منیری ) . صاحب جهانگیری بمعنی آتش پرست نوشته و آن خطا است زیرا که ترسا پیروان حضرت مسیح را گویند و آتش پرست را گبر خوانند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . بمعنی آتش پرست در کلام فصحا دیده نشد. ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . ب. بمعنی مطلق کافر بلکه بت پرست استعمال کرده اند. ( آنندراج ) :
"نتوان کم ز پیر ترسا بود
میرد از کف صنم برون ندهد. " نظیری ( از آنندراج ) .
پ. ( اصطلاح صوفیان ) نزد صوفیه مرد روحانی را گویند که صفات ذمیمه ٔ نفس اماره ٔ او متبدل شده باشد و بصفات حمیده گراییده گردد. و نیز ترسا بمعنی مرد موحد آمده است . ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) .
رجوع شود به ترسا.
ت. راهب. رجوع شود به رهبانیت و همچنین به مقالۀ رهبانیت در دانشنامۀ ویکی پدیای فارسی.

پرستنده اتش

تَرسا ، واژه ای پُرکاربرد در ادب فارسی ، به معنای مسیحی و نصرانی ، خاصه عابد مسیحی . ترسا ( در پهلوی ) صفت فاعلی از «ترسیدن » به معنای ترسنده و مترادف «راهب » در زبان عربی است ( برهان ، ج 1، ص 484، پانویسهای 5 و 6 ) ، همچنانکه در شعر فارسی نیز به «ترسِ ترسا» اشاره شده است ( مثلاً ناصرخسرو، ص 5؛ امیرمعزّی ، ص 5؛ مولوی ، 1355 ش ، ج 4، ص 133 ) .
در سرزمینهای اسلامی ، چون مسلمانان با مسیحیان آشنایی داشتند، در گفتگو از کفر و بی دینی ، به ترسایان نیز اشاره می کردند ( آریان ، ص 233 ) ، چنانکه امیر معزّی ( متوفی 520 ) ترسا را لقب کافران دانسته ( ص 18 ) و کمال اسماعیل ( متوفی 635 ) ترسایی را مترادف کافری گفته است ( ص 15؛ نیز رجوع کنید بهمولوی ، 1355 ش ، ج 5، ص 229 ) . ناصرخسرو ( متوفی 481 ) از اینکه ترسایان عیسی علیه السلام را فرزند خدا می دانند، انتقاد کرده است ( ص 58 ) . عطّار نیشابوری ( متوفی 618 ) در حکایتی از الهی نامه ( ص 62ـ63 ) با نظر به همین اعتقاد ترسایان ، می گوید که ترسایی فرزندی زیبا داشت ، فرزندش بیمار شد و درگذشت ، پس از آن ، ترسا مسلمان شد و گفت : اگر خدا فرزندی داشت ، به داغ من خشنود نمی بود.
در اشعار فارسی اشاره شده است که ترسایان و رهبانان در روم مقیم اند ( امیر معزّی ، ص 3؛ سنایی ، ص 803 ) . از شعر سنایی غزنوی ( متوفی ح 535؛ ص 56 ) برمی آید که ترسایان پزشکی هم می کرده اند. مسعود سعد ( متوفی 515؛ ص 636 ) در شهرآشوب خود، از اینکه ترسا در برکة معبود خود روی و موی می شوید، و ذبح حیوان در مذهب او روا نیست ( ! ) سخن گفته و عطّار ( 1368 ش ، ص 95 ) به شرابخواری ترسایان اشاره کرده است . خاقانی ( متوفی 595 ) نیز در قصیدة ترسائیه ، ترسا را وصف کرده است و در مطلع آن از کژ بودن خط ترسا، یعنی خط یونانی که از چپ به راست نوشته می شود ( مینورسکی ، ص 55 ) ، سخن گفته : «فلک کژروترست از خط ترسا/ مرا دارد مسلسل راهب آسا» ( خاقانی ، ص 23 ) . مولانا جلال الدین ( متوفی 627 ) نیز در مثنوی ( دفتر پنجم ، ص 157 ) گفته است که ترسا نزد کشیش گناهان یک سالة خود را برمی شمارد تا کشیش از او در گذرد و عفو کشیش را عفو خدا می داند.
در بسیاری از اشعار، از برخی جامه ها و ابزارهای ترسایان سخن رفته است ؛ مثلاً به رنگ تیرة جامة ترسایان یا رهبانان اشاره شده است . رابعة قزداری ، سرایندة قرن چهارم ، می گوید که بنفشه دین ترسا را پذیرفت که جامة کبود پوشید ( پیشاهنگان شعر پارسی ، ص 161 ) و فرخی سیستانی ( متوفی 429؛ ص 2 ) می گوید ترسا جامة سوکواران می پوشد، چون دل او می داند که آیین وی تباه می گردد. جامة ترسایان مانند جامة زاهدان و صوفیان بوده است ، ازینرو سنایی ( ص 693 ) خطاب به زاهدان ریاکار دوران خود می گوید: «جامه مؤمن ، سینه کافر، رسم ترسایان بُوَد». از صلیب یا چلیپای ترسایان هم در ادب فارسی بسیار سخن رفته است . فرخی ( ص 4 ) نماز را مایة مؤمن و صلیب را قبلة ترسا ذکر کرده است ، و بسیاری از شاعران زلف معشوق خود را به صلیب یا چلیپا مانند کرده اند؛ از جمله سعدی ( متوفی ح 690ـ695 ) به معشوق خود می گوید که در سرزمین کافران ( ترسایان ) بت و صلیب می پرستند و روی و زلف تو بت و صلیب عالَم اسلام است ( 1361 ش ، ص 424؛ نیز برای زلف چلیپا رجوع کنید به صائب تبریزی ، ج 4، ص 1595 ) . بیش از همة اینها در ادب فارسی از زنّار * ، کمربند خاص ترسایانِ ( مسیحیانِ ) مشرق زمین ( رجوع کنید بهمینورسکی ، ص 60، تعلیقات زرین کوب ، ص 101 ) ، یاد شده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله ) و تعبیراتی نظیر «زنّار گشودن »، «زنّار دریدن »، «زنّار بریدن » و «زنّار گسستن » به معنای «توبه کردن از کافری و مسلمان شدن » به کار رفته است ( مثلاً رجوع کنید بهخاقانی ، ص 622؛ عطّار، 1368 ش ، ص 378ـ379؛ سعدی ، 1361 ش ، ص 495؛ مولوی ، 1355 ش ، ج 3، ص 36 ) . گویا چون زردشتیان نیز «کُستی » برمیان می بستند ( معین ، ذیل «کُستی » ) ــ که بی شباهت به زنّار نبوده ــ در ادب فارسی گبر ( زردشتی ) و ترسا مترادف آمده اند ( مثلاً سعدی ، 1368 ش ، ص 49 ) و «زنّار» به جای «کستی » به کار رفته است ( رجوع کنید به سنایی ، ص 360، 576؛ صائب ، ج 6، ص 31 ) ؛ گاهی نیز به زُنّار مُغان تصریح شده است ( سعدی ، 1363 ش ، ص 142، 176 ) .
ظاهراً زمانی مسلمانان از قبحِ شرک و کفر ترسایان چشم پوشیدند که بعضی از آنان به دلبری ترسا دل باختند و به توصیف زیبایی او پرداختند. چندین حکایت در بارة چنین عشقهایی در کتابهای ادبی مسلمانان دیده می شود ( برای اینگونه حکایات رجوع کنید بهزرین کوب ، ص 214، 217؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ) . آخرین نمونة مشهور اینگونه داستانها در ادب فارسی ، داستان عشق امیرارسلان رومی به فرخ لقا، دختر پطرس شاه فرنگی ، است که آن را نقیب الممالک شیرازی ، نقال ناصرالدین شاه قاجار ( حک : 1264ـ1313 ) ، پرداخته است .
بیشترین کاربرد ترسا و زنّار را در بخشی از اشعار غنایی ـ عرفانی فارسی می توان یافت که اصطلاحاً به قلندریات مشهور است . در اینگونه اشعار ــ که ظاهراً بی تأثیر از حکایتهای عشق مسلمانان به زیبارویان ترسا نیست ــ ذکر ترسا و ترسایی با بُن مایه های خَمریات و توصیفهای عاشقانه و دیدگاههای عارفانه درآمیخته و «دیر ترسا» و «احوال ترسابچه » در ترسیم صحنه های خوشباشی و شادکامی به کار رفته است . از آنرو که اینگونه اشعار رمزآمیز به نظر می رسد، ترسا کنایه از کسی است که از قیود ظاهری شرع فارغ گردیده و ترسابچه همچون شیخ و مرشدی است که طالب را مست و بی خود می کند و از تعلقات ظاهری می رهاند ( رجوع کنید به آریان ، ص 304؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ) . بیشترینِ اینگونه اشعار را در دیوان عطّار می توان یافت : «ترسا بچه ایم افکند از زهد به ترسایی / اکنون من و زنّاری در دیر به تنهایی » ( ص 695؛ قس همو، 1375 ش ، ص 293؛ برای تفسیر عرفانی اینگونه اشعار وی رجوع کنید به ابن بزاز، ص 537 ـ539 ) و نیز می گوید که دل چو زلف محبوب را دید، از زلف او زنّار بر میان بربست و بی باکانه به ترسایی در آمد ( ص 227 . . .

آتش پرست. طایفه ٔ آتش پرست که در دین حضرت عیسی علیه السلام اند. بتازیش نصرانی خوانند و جمع این ترسایان که با یاء مینویسند غلط است بلکه ترساان بهمزه باید نبشت و یک نسخه ٔ جمال حسینی برین نمط کتابت دیده شده است. صاحب جهانگیری بمعنی آتش پرست نوشته و آن خطا است زیرا که ترسا پیروان حضرت مسیح را گویند و آتش پرست را گبر خوانند. بمعنی آتش پرست در کلام فصحا دیده نشد. ب. بمعنی مطلق کافر بلکه بت پرست استعمال کرده اند

ریشه لغت ترسا در زبان آشوری است که معنی آن ناجور می باشد که در زمان حضرت محمد ( ص ) یهودیها را ترسا می خواندند چون با مسلمانان جور نمی شدند . در ابتدا تصور میشد که اسلام بخشی از دین مسیحیت است زیرا که درباره صلح حضرت محمد ( ص ) صحبت می فرمودند و یهودیان با آشوری های مسیحی شهر مکه همیشه در مخالفت بودند.


کلمات دیگر: