کلمه جو
صفحه اصلی

برکان

عربی به فارسی

کوه اتشفشان , اتشفشان


فرهنگ اسم ها

اسم: برکان (پسر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: borkān) (فارسی: برکان) (انگلیسی: borkan)
معنی: کوه آتش فشان، ( اعلام ) نام روستایی در شهرستان اصفهان و فسا

فرهنگ فارسی

کوه آتش فشان خدای آتش .

لغت نامه دهخدا

برکان . [ ب َرْ رَ / ب َ رَ ] (ع اِ) برکانی . برنکانی . گلیم سیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، برانک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). این کلمه در بیتی از مسعودسعد دیده میشودو در فرهنگهای فارسی معنیی برای آن نیافتیم ، در تاج العروس می گوید قال الفراء یقال الکساء الاسود برکان و لایقال برنکان بنقله الازهری فی التهذیب :
از فراوان مکارم تو رسید
کسوت من به اطلس و برکان .
ولی کساء أسود دراین جا معنی نمی دهد چه کساء گلیم گونه ایست و با اطلس تناسبی ندارد خاصه در مقام شکر نعمت مگر اینکه در این شعر غلطی باشد مثلاً اصلش این باشد:
... کسوت من به اطلس از برکان . (یادداشت مؤلف ).


برکان . [ ب ِ ] (ع اِ) درختی است یا درخت شورمزه یا هر نبات که ساقش دراز نباشد، یا گیاهی است که در نجد روید یا گیاه ریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برکانة یکی . (آنندراج ) (منتهی الارب ).


برکان . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بُرکة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به برکة شود.


برکان . [ ب ُ ] (معرب ، اِ) کوه آتش فشان . مأخوذ از کلمه ٔ یونانی (؟) ولکانوس ، خدای آتش . (از یادداشت مؤلف ). جبل النار: و فی هذه الجزیرة [ سرندیب ] جبل عال یذهب فی السماء... و هو برکان یقذف النار. (معجم البلدان ). و ظهر لنا اذا ذاک الجبل الذی کان فیه البرکان و هو جبل عظیم فی [ بر صقلیة ] مصعد فی جو السماء قد کساه الثلج . (ابن جبیر).


برکان . [ ب ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان براآن بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . سکنه 190 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 10).



برکان. [ ب ُ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان براآن بخش حومه شهرستان اصفهان. سکنه 190 تن. ( از فرهنگجغرافیایی ایران ج 10 ).

برکان. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رودبال بخش داراب شهرستان فسا. سکنه آن 484 تن. ( از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7 ).

برکان. [ ب َرْ رَ / ب َ رَ ] ( ع اِ ) برکانی. برنکانی. گلیم سیاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، برانک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). این کلمه در بیتی از مسعودسعد دیده میشودو در فرهنگهای فارسی معنیی برای آن نیافتیم ، در تاج العروس می گوید قال الفراء یقال الکساء الاسود برکان و لایقال برنکان بنقله الازهری فی التهذیب :
از فراوان مکارم تو رسید
کسوت من به اطلس و برکان.
ولی کساء أسود دراین جا معنی نمی دهد چه کساء گلیم گونه ایست و با اطلس تناسبی ندارد خاصه در مقام شکر نعمت مگر اینکه در این شعر غلطی باشد مثلاً اصلش این باشد:
... کسوت من به اطلس از برکان. ( یادداشت مؤلف ).

برکان. [ ب ِ ] ( ع اِ ) درختی است یا درخت شورمزه یا هر نبات که ساقش دراز نباشد، یا گیاهی است که در نجد روید یا گیاه ریزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برکانة یکی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

برکان. [ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ بُرکة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به برکة شود.

برکان. [ ب ُ ] ( معرب ، اِ ) کوه آتش فشان. مأخوذ از کلمه یونانی ( ؟ ) ولکانوس ، خدای آتش. ( از یادداشت مؤلف ). جبل النار: و فی هذه الجزیرة [ سرندیب ] جبل عال یذهب فی السماء... و هو برکان یقذف النار. ( معجم البلدان ). و ظهر لنا اذا ذاک الجبل الذی کان فیه البرکان و هو جبل عظیم فی [ بر صقلیة ] مصعد فی جو السماء قد کساه الثلج. ( ابن جبیر ).

دانشنامه عمومی

برکان یکی از شهرهای کشور مراکش است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بَرَک، نوعی پارچه دستباف محکم و با دوام عموماً از کرک بز یا پشم شتر، که در کشورهایی چون ایران، افغانستان، لیبی، الجزایر برای تهیه پوشاکی چون پالتو، لبّاده، شولا (در افغانستان)، نوعی ردا (در میان عرب ها)، چوخا (بالاپوش چوپانان)، مُچ پیچ (= به محلّی خراسانی: «پِی تُوَه» به معنای تابیده به پیِپا یا تابه و گرم کننده پی) و شال های برکی (در ایران) به کار می رود.
این پارچه، که در عربی بَرکّان، در فرانسه bouracan ودر اسپانیولی barracan نامیده می شود، ظاهراً در گذشته های دور در ایران بیش تر برای تهیه کلاه و قبای درویشان به کارمی رفته، و یا جامه کوتاهی بود که مردم «دارالمرز تبرستان» می پوشیدند و به آن پُشتک می گفتند مؤلف آنندراج تصریح می کند که در زمان او «ملوک و امرا از آن قبا و جبه کنند».
برک مرغوب
برک مرغوب از کرک بز و نوع پست تر آن از پشم شتر بافته می شود. کرک یا پشم مورد نیاز آن را در اواخر بهار می چینند و سپس با شانه های چوبی مخصوص، الیاف ظریف تر را از الیاف درشت تر جدا می کنند تا بر مرغوبیّت برک بیفزایند؛ از سوی دیگر چون کیفیت برک بستگی به خلوص کرک دارد، به این منظور آن را می کوبند تا پرزدار و شکفته (پف کرده) و ریسیدن آن آسان شود. پشم خالص نرم را با «تُنگُول» (نام خراسانی نوعی دوک) به صورت رشته های بلند (به زبان محلی: «فَرَت») درمی آورند. برای تهیه برک مرغوب، این رشته ها باید بسیار ظریف باشد. بافنده که اغلب بانویی است که رموز برک بافی را در خانواده آموخته، بر زمین می نشیند و پاها را در گودالی کم عمق می آویزد. یک سر تارها («تون») را به دیوار و سر دیگر آن را به تیرکی (در خراسان موسوم به «نورد») می بندد و با پاهای خود، متناوباً دو رشته تون را جدا می کند و «تاب» ظریف پشمی را از لابه لای آن ها عبور می دهد. برکِ بافته شده تکّه پارچه باریک و طویلی است که برای محکم شدن، آن را در آب مالش می دهند، و پس از اتو زدن آماده عرضه در بازار می کنند. برک به رنگ های طبیعی سفید، شیری، شتری، قهوه ای روشن یا سیر و سیاه است، ولی گاه انواع پست تر آن را با روناس رنگ می کنند. برک تا این اواخر ساده یعنی یک رنگ بود ولی از چندی پیش موفق شده اند شطرنجی (چهارخانه) و مُحَرَمات (راه راه) آن را نیز ببافند.
مقیاس اندازه گیری برک
برک را معمولاً بر حسب «چوب»، نوعی مقیاس سنتی طول، می فروشند. طول هر قواره آن هجده چوب (حدود ۳۲ تا ۴۱ متر) است.
ارزش اقتصادی برک
...

گویش مازنی

/barekaan/ بخاران

بخاران



کلمات دیگر: