کلمه جو
صفحه اصلی

وصیف

فرهنگ فارسی

۱ - (اسم ) خدمتکار ( پسر یا دخترغلام یا کنیز ) . ۲ - (صفت ) صفت کننده چیزی را وصف کننده جمع : وصفائ .

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) خدمتکار. ۲ - (ص . ) وصف کننده . ج . وصفاء.

لغت نامه دهخدا

وصیف. [ وَ ] ( ع ص ، اِ ) کودک غیرمراهق. ( اقرب الموارد ). || خدمتگار، غلام باشد یا کنیزک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خدمتگار، خواه پسر باشد یا دختر، غلام باشد یا کنیز. ( ناظم الاطباء ). ج ، وصفاء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) : سلیمان پادشاهی بزرگ بود و کس پیش وی سخن نیارستی گفتن ، نه از زنان و نه از مردان و نه از وصیفان و کنیزکان. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).

فرهنگ عمید

غلامی که هنوز به سن بلوغ نرسیده، خدمتکار، پسر نابالغ.


کلمات دیگر: