کلمه جو
صفحه اصلی

موعود


مترادف موعود : وعده داده شده، وعده شده

برابر پارسی : نوید کرده، نشناخته، مژده داده شده

فارسی به انگلیسی

invited, promised, promise, agreed

promised


promise, due date, term, maturitu


agreed


فرهنگ اسم ها

اسم: موعود (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mo(w)eud) (فارسی: موعود) (انگلیسی: moweud)
معنی: وعده داده شده، وعده داده شده یا از پیش تعیین شده

(تلفظ: mo(w)eud) (عربی) وعده داده شده یا از پیش تعیین شده .


مترادف و متضاد

appointed (صفت)
معین، منصوب، مقرر، منتصب، موعود، موکل

promised (صفت)
موعود

assigned (صفت)
معین، موعود

وعده‌داده‌شده، وعده‌شده


فرهنگ فارسی

وعده داده شده، وعده کرده شده ، یوم الموعود: روزقیامت
( اسم ) ۱ - وعده داده شده وعده کرده : [ چون وعده موعود محقق گشت لشکر اسلام بیک بار آواز تکبیر بر آوردند . ] ( سلجوقنامه ظهیری . چا . خاور ۲ ) ۲۶ - امروز بجای [ مدعو ] بکار برند و غلط مشهور است مثلا گویند : [ نزد فلانی موعود هستیم . ] ( عباس اقبال . بعضی از ترکیبات و استعمال غلط .اطلاعات ماهانه ۱۲ :۲ ص ۶ ) ( دکتر خیام پور . نداب سال ۳ - ۲:۲ ص ۱٠۶ )
وعده کردن ٠

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) وعده کرده شده ، وعده داده .

لغت نامه دهخدا

موعود. [ م َ ] ( ع ص ) وعده کرده شده. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). وعده کرده شده و وعده داده و از پیش خبر داده شده. || تقدیرشده. ( ناظم الاطباء ) : پس آن که مردنی است می میراند و دیگر را می گذارد تا وقت موعود دررسد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 207 ). عبادت کرد تا زمانی که اجل موعودش رسید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ). چون... شرط کردم... خطبه بنویسم... خطبه موعود این است... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 89 ).
- ارض موعود ؛ زمین وعده داده شده.
- || کنایه است از بیت المقدس. فلسطین. کنعان. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به فلسطین شود.
- روز موعود ؛ کنایه است از روز قیامت :
قیمت خود به ملاهی و مناهی مشکن
گرت ایمان درست است به روز موعود.
سعدی.
- مهدی موعود ؛ لقبی از القاب حضرت حجت بن الحسن عسکری ( ع ). ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مهدی شود.
- اجل موعود ؛ مرگ مقدر و مرگ حتمی. ( ناظم الاطباء ).
|| این کلمه را بعضی ها به معنی دعوت شده یعنی به جای «مدعو» به کار می برند. ( از نشریه دانشکده ادبیات تبریز ).

موعود. [ م َ ] ( ع مص ) وعده کردن. ( آنندراج ). مصدر به معنی وعده. ( ناظم الاطباء ). نوید دادن. ( منتهی الارب ). و رجوع به وعد شود.

موعود. [ م َ ] (ع ص ) وعده کرده شده . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وعده کرده شده و وعده داده و از پیش خبر داده شده . || تقدیرشده . (ناظم الاطباء) : پس آن که مردنی است می میراند و دیگر را می گذارد تا وقت موعود دررسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 207). عبادت کرد تا زمانی که اجل موعودش رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). چون ... شرط کردم ... خطبه بنویسم ... خطبه ٔ موعود این است ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 89).
- ارض موعود ؛ زمین وعده داده شده .
- || کنایه است از بیت المقدس . فلسطین . کنعان . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به فلسطین شود.
- روز موعود ؛ کنایه است از روز قیامت :
قیمت خود به ملاهی و مناهی مشکن
گرت ایمان درست است به روز موعود.

سعدی .


- مهدی موعود ؛ لقبی از القاب حضرت حجت بن الحسن عسکری (ع ). (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مهدی شود.
- اجل موعود ؛ مرگ مقدر و مرگ حتمی . (ناظم الاطباء).
|| این کلمه را بعضی ها به معنی دعوت شده یعنی به جای «مدعو» به کار می برند. (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز).

موعود. [ م َ ] (ع مص ) وعده کردن . (آنندراج ). مصدر به معنی وعده . (ناظم الاطباء). نوید دادن . (منتهی الارب ). و رجوع به وعد شود.


فرهنگ عمید

وعده داده شده.

دانشنامه عمومی

ارض موعود:کنایه از بیت المقدس و کنعان.


روز موعود:کنایه از روز قیامت.


فرهنگ فارسی ساره

سررسید


پیشنهاد کاربران

من کانالی دارم متعلق به امام زمان که تگ کانال با موعود ختم میشه خواستم نحوه نگارش موعود

من اینقدر سعی کردم اسمم رو به خارجی بنویسم نمیشه اگه یکی بلده جواب بده لطفا

وعده داده شده . بشارت داده شده . . . هر نوع واقعه، حادثه، دگرگونی و تحول و. . . . که ازقبل و پیشاپیش وعده ، بشارت و خبر وقوع وحدوث آن واقعه یاحادثه اطلاع رسانی شده باشد.

درجواب دوست عزیز کاربر گرامی باید بگم :اسم خودتو اینجوری به انگلیسی بنویس : MOWOOD. . . این صحیح ترین شکلشه که پیشنهادکردم اگه یک انگلیسی زبان ویاحتی امریکاییان لاتین زبان این واژه انگلیسی رو ببینن موعود تلفظش میکنن.


کلمات دیگر: