کلمه جو
صفحه اصلی

ایراد


مترادف ایراد : اعتراض، انتقاد، بازخواست، بهانه گیری، خرده گیری، عیب جویی، مواخذه

برابر پارسی : نادرستی، خرده گیری، خراب، خرابی، خرده

فارسی به انگلیسی

complaint, drawback


objection, adducement, delivery, inflicting, citing, mentioning


objection, cavilling, adducement, raising, delivery, inflicting, citing, mentioning, complaint, drawback

فارسی به عربی

اقتباس , حث , عضلة مقربة

عربی به فارسی

پيش رفتن , رهسپار شدن , حرکت کردن , اقدام کردن , پرداختن به , ناشي شدن از , عايدات


فرهنگ اسم ها

اسم: آیراد (پسر) (ترکی، فارسی) (کهکشانی) (تلفظ: ayrad) (فارسی: آیراد) (انگلیسی: ayrad)
معنی: ماه جوانمرد

مترادف و متضاد

اعتراض، انتقاد، بازخواست، بهانه‌گیری، خرده‌گیری، عیب‌جویی، مواخذه


induction (اسم)
قیاس، ایراد، استقراء، مقدمه، ذکر، استنتاج، القاء، قیاس کل از جزء، پیش سخن

quotation (اسم)
اقتباس، ایراد، بیان، نقل قول، عبارت، مظنه

adduction (اسم)
نزدیکی، ایراد، اقامه، اظهار، ارایه

objection (اسم)
ایراد، اعتراض، مخالفت، عدم توافق، استدلال مخالف

فرهنگ فارسی

واردساختن، فرود آوردن، حاضر آوردن، بیان کردن، چیزی برکسی واردکردن، به معنی بهانه وخرده گیری
۱ - (مصدر ) وارد کردن فرود آوردن . ۲ - در آوردن داخل کردن . ۳ - خرده گرفتن بهانه گرفتناعتراض کردن. ۴ - ( اسم ) خرده گیری بهانه گیری. جمع : ایرادات . یا ایراد بنی اسرائیلی . ایراد بیجا اعتراض بیهوده .

فرهنگ معین

[ ع . ] ۱ - (مص م . )وارد ساختن ، داخل کردن . ۲ - خرده گرفتن ، اعتراض کردن . ۳ - (اِمص . ) خرده گیری . ج . ایرادات . ،~ بنی اسراییلی خرده گیری به قصد بهانه جویی در مورد کارهای غیرمهم .

لغت نامه دهخدا

ایراد. ( ع مص ) درآوردن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24 ). || حاضر آوردن بر مورد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). حاضر کردن. ( مؤید الفضلاء ). || چیزی بر کسی وارد آوردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || فرود آوردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلا ). || ذکر نمودن. بیان کردن : چه سخن نیکو و متین رانده اند و بر ایراد قصه اقتصار نموده. ( کلیله و دمنه ). || خرده گرفتن. بهانه گرفتن. خرده گیری. بهانه گیری. اعتراض.
- امثال :
ایراد بنی اسرائیلی گرفتن ؛ در موردی گویند که شخص بهانه جویی کند و خواهد کسی را بیازارد یا او را مقصر جلوه دهد.
- ایرادالمعطوفات ؛ نزد بلغاء آن است که چند لفظ در یک مصراع یا یک بیت معطوفات دارند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). آوردن چند لفظ معطوف در یک مصرع :
شکیب و صبر و دل و دین بباد رفت همه
چها نکرد هوایش هنوز تا چه کند.
ظهوری.
آتش و اخگر و دود و شرر و شوق وحید
عشق مشهور جهان کردبه صد نام مرا.
وحید ( از آنندراج ).
جمال و کمال و جلال تو بادا
چو احسان و اکرام و جور تو دائم.
( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ایراد لوازم ؛ بر دو قسم است : اول ، ترکیب عبارت از الفاظی که مشترک باشد و در دو معنی و یا وصف تناسب لفظی هر دو معنی مراد باشد و این را لوازم معنوی گویند:
نکهت نغمه او شام و سحر میخوانند
بعراق و عجم و هند و صفاهان و حجاز.
دوم ، آوردن الفاظ موصوفه و مراد داشتن یک معنی که مفید غرض بود و از معنی ثانی غیر تناسب لفظی مقصود نباشد و این را لوازم ضمنی گویند. مثال :
نامه معرب بکسر دشمن و فتح محب
کسر و فتحش کرد نام دشمنان زیر و زبر.
کمال الدین عبدالرزاق.
دیگری گفته :
ای آنکه ترا رفع تعدی کار است
آزار ز همسایه مرا بسیار است
بر من همه میرسد ز همسایه شکست
آری همه وقت ، کسر فعل جار است.
محمدعلی ماهر گوید:
فتح در کسر نفس از من بود
خود شکستن شکست دشمن بود.
( آنندراج از مطلعالسعدین ).

فرهنگ عمید

۱. وارد ساختن.
۲. چیزی بر کسی وارد کردن.
۳. بیان کردن.
۴. بهانه، خرده گیری.
۵. عیب، نقص.

فرهنگ فارسی ساره

خرده، ناکارای


واژه نامه بختیاریکا

باک؛ بای؛ اِنگ؛ بک؛ دُرد؛ سِنه؛ کَلی کُلی؛ لُل؛ مَنات

جدول کلمات

بهانه

پیشنهاد کاربران

بهانه، اعتراض، انتقاد، بازخواست، بهانه گیری، خرده گیری، عیب جویی، مواخذه

flaw

در گویش لری جنوب خوزستان این واژه "اِریات" تلفظ می شود.

وارد ساختن . داخل کردن .

محل ایراد

اشکال

ایراد
به گُمان این واژه پارسی است:
ایراد: ای - راد
ای - : پیشوند نَفیَنده ( نَفی کُننده )
راد: راست ، رات= نظم، ترتیب، سامان
ایراد= ناراست، نادرست، بی نظمی، نامنظم ،
نامرتب، بی ترتیب

عیب، ضعف، نقص، کاستی


کلمات دیگر: