potent, powerful, strong
تهم
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
عربی به فارسی
بلعيدن , فرو بردن , حريصانه خوردن
فرهنگ اسم ها
معنی: قوی، نیرومند
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع تهمت
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان است
فرهنگ معین
(تُ هَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ تهمت .
(تَ) (ص .) 1 - پرزور، نیرومند. 2 - شجاع ، دلیر.
(تُ هَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تهمت .
لغت نامه دهخدا
تهم هست در پهلوانی زبان
به مردی فزون ز اژدهای دمان.
این کلمه در جزو اول تهماسب و تهمورث و تهمتن آمده.( حاشیه برهان چ معین ):
کرا بخت و شمشیر و دینار باشد
و بالا و تن تهم و نسبت کیانی.
کس او را جز از شاه ایران نخواند.
بدست تهم ، پور دستان بود.
که پیمود رخش تهم ، راه را.
تهم. [ت َ هََ ] ( ع مص ) متغیر گردیدن و بدبوی شدن روغن و گوشت : تهم الدّهن و اللحم تهماً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بدبو شدن روغن و گوشت. ( آنندراج ). || عاجز و متحیر گردیدن. || ناخوش و ناگوار داشتن شتر چراگاه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || لاغر گردیدن شتر از گرما. ( از اقرب الموارد ).
تهم. [ ت َهََ ] ( ع اِ ) سختی گرما و سکون باد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شدت گرما و ایستادن باد. ( آنندراج ). || زمینی که از آن به سوی دریا فرودآیند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تهمة شود.
تهم. [ ت َ هَِ ] ( ع ص ) نعت است از تَهَم به معنی بدبوی شدن گوشت. ( منتهی الارب ). بدبوی و فاسد و متغیر شده. ( ناظم الاطباء ).
تهم . [ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت است از تَهَم به معنی بدبوی شدن گوشت . (منتهی الارب ). بدبوی و فاسد و متغیر شده . (ناظم الاطباء).
تهم . [ ت َهََ ] (ع اِ) سختی گرما و سکون باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شدت گرما و ایستادن باد. (آنندراج ). || زمینی که از آن به سوی دریا فرودآیند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تهمة شود.
زیردستان گله بر عکس کنند
گله شان از پی نفی تهم است .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 821).
رجوع به تهمات و تهمت و تهمة شود.
تهم . [ت َ هََ ] (ع مص ) متغیر گردیدن و بدبوی شدن روغن و گوشت : تهم الدّهن و اللحم تهماً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بدبو شدن روغن و گوشت . (آنندراج ). || عاجز و متحیر گردیدن . || ناخوش و ناگوار داشتن شتر چراگاه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || لاغر گردیدن شتر از گرما. (از اقرب الموارد).
تهم هست در پهلوانی زبان
به مردی فزون ز اژدهای دمان .
این کلمه در جزو اول تهماسب و تهمورث و تهمتن آمده .(حاشیه ٔ برهان چ معین ):
کرا بخت و شمشیر و دینار باشد
و بالا و تن تهم و نسبت کیانی .
دقیقی .
جزاسفندیار تهم را نماند
کس او را جز از شاه ایران نخواند.
فردوسی .
ورا هوش در زاولستان بود
بدست تهم ، پور دستان بود.
فردوسی .
شوم گفت آگه کنم شاهرا
که پیمود رخش تهم ، راه را.
فردوسی .
رجوع به مزدیسنا ص 331 و 354 و یشتها ج 2 ص 139 و تهمتن شود.
فرهنگ عمید
۲. بزرگ.
۳. بی همتا در بزرگی و دلیری و زورمندی.
دانشنامه عمومی
تهم (زنجان)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان زنجان در استان زنجان ایران است.
این روستا در دهستان تهم قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۰۷۵ نفر (۲۷۹خانوار) بوده است.
گویش مازنی
بخار – بخار گرما
واژه نامه بختیاریکا
( تُهم ) چند تُهم
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
مزه غذا. طعم
Tam
تهم::نژاد
Tohm